سه‌گانه "احساس"، "تفکر"و "طنازی" در کارنامه مهرجویی

کد خبر: 348344

سرویس فرهنگی « فردا »: کارنامه سینمایی مهرجویی، از 4 بخش متفاوت تشکیل شده است.از گاو تا هامون، از هامون تا مهمان مامان، از مهمان مامان تا آسمان محبوب و از آسمان محبوب تا امروز.

شاکله فیلمسازی مهرجویی در هر یک از این مقاطع مختلف، تابع پارامترهای بسیاری بوده است که عیار نویسندگی و کارگردانی وی را نسبت به دوره های قبلی او تعیین می نمود اما وجه اشتراک تمامی این دوره ها، تلاش پرحاصل مهرجویی در قهرمان پروری است.مهرجویی نخستین کارگردانی است که سینمای روشنفکری را به سینمای فیلمفارسی ما الصاق کرد و حتی پس از آن و در اواخر دهه شصت، با فیلم "هامون"، توانست خط دهی جدیدی داشته باشد بر سینمای تازه به راه افتاده روشنفکری ایران.

اگرچه در اواخر دهه چهل، فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی، فریدون رهنما، فرخ غفاری، ابراهیم گلستان و در ادامه اینها، سهراب شهید ثالث، بهمن فرمان آرا و فریدون گله در اعتراض‌ به وضعیت پسااستعماری و دوران فترت سرمایه‌ داری و رشد اندیشه‌های چپ و انتقادی در ایران، شروع به ساخت آثاری برخلاف جریان مرسوم آن زمان کردند اما در میان تمام این کارگردانان، تنها "داریوش مهرجویی" بود که به نفی صد در صدی جریان فیلمسازی مرسوم آن زمان پرداخت.دیگر کارگردانان تنها توانستند فیلمنامه های قوام یافته تری در مقایسه با فیلمفارسی های آن زمان بسازند درست مانند "مسعود کیمیایی" که با "قیصر" در شکل گیری فضای جدید کمک کرد اما در واقع قیصر، جریان قوام یافته تر شده فیلمفارسی های آن دوران و از همان سبک فیلسازی بود اما حدیث نفس "گاو"، تفاوت های اساسی با آثار اولیه کارگردانان موج روشنفکری سینمای ایران داشت.

در "گاو"، درگیری ذهنی اول تا آخر مخاطب، "مش حسن" است."مش حسن" نه به مانند قهرمانان سینمای آن دوران، خوش تیپ و جوان است و نه کنش های برون گرای بالیوودی دارد."مش حسن" نخستین قهرمان واقعی در سینمای ایران است که به عنوان میانگین و معدل فکری و معیشتی از زندگی قاطبه مردم آن روزگار معرفی می شود و جاودانه می ماند.اینکه مردم ما در دهه های سی و چهل، طرفدار سینمای فیلمفارسی بودند را باید در یکسو بودن و تک بعدی بودن ذائقه سینمایی شان جستجو کرد.فیلم هایی که قهرمانانی غیرواقعی داشتند که هیچ کدامشان نماینده ای از مردم آن روزگار به حساب نمی آمدند اما مهرجویی برای نخستین بار، قهرمان خود را از بین همان مردم با همان آئین و طرز تفکر معرفی کرد.

پرواضح است که با تغییر رویه زندگی فرهنگی و اجتماعی مردم در ایران، قهرمانان سینمای مهرجویی نیز همگام با این موج و گاه، جلوتر از این موج به تکامل رسیده اند."حمید هامون" اوج قهرمان سازی سینمای مهرجویی است.مهرجویی این بار قهرمان خود را نه از میان مردم، بلکه بر اساس خمیرمایه بالقوه بخشی از مردم که پس از جنگ، در حال تغییر بودند انتخاب کرد، به آن سر و شکل داد و خصوصیات حقیقی و نابی برای آن در نظر گرفت و سبب شد خیلی از دانشجویان آن زمان، به تبعیت از "حمید هامون"، تیپ بزنند، حرف بزنند، فکر کنند و مهمتر از همه اینها، زندگی کنند.

قهرمان دنیای فیلمسازی مهرجویی، دربردارنده سادگی هایی است که به نوعی نگاه تک بعدی در زندگی را نفی کرده و به انسان به عنوان حیوان متفکر (تعبیر ارسطو) اجازه اندیشیدن می دهد.حیوان متفکری که در عین دارا بودن بزرگ ترین اختیار آدمیزادی که همان تفکر است، می تواند دچار احساسات یا طنازی هایی گردد که این شرایط برای او گاها اجتناب ناپذیر است.بنابراین سه عنصر "تفکر" به عنوان شالوده و بیس دنیای انسانی( بدون قضاوت در مورد نحوه تفکر او و مختصات خاص تفکر او )، "احساس" و "طنازی"، شد شالوده تمام آثار مهرجویی از "گاو" تا "اشباح".

در دوره اول فیلمسازی مهرجویی، قهرمان از دل خود مردم است.همان سادگی ها را دارد و تفاوت، تنها در نوع نگرش است.این نوع نگرش نه مبنای تحصیلی دارد و نه از تفاوت های فرهنگی نشات می گیرد بلکه به عنوان نخستین تجربه های کارگردان در شکل دادن به فضای منحصر به فرد خود محسوب می شود.در این دوره مبنای تفکر بر دو اصل دیگر می چربد و این نیاز برای انسان هایی که بیشترشان بافت فکری روستایی داشتند، نقش منجی را ایفا می کرد.هیچ چیز به مانند فیلم های این دوره مهرجویی نمی توانست مخاطبان روشنفکری را ارضاء نماید.

در دوره دوم، مهرجویی، پا را فراتر نهاد و رسوم روشنگرانه بسیاری را در قالب قهرمانانش به مردم دیکته کرد.دیکته هایی که برخی از آنها جریان ساز شد و برخی های دیگر به مانند بانو به دلیل مسائل خاص زمانی نتوانست به آن جریان سازی برسد اما حداقلش آن بود که قهرمان در سینمای مهرجویی همچنان بر مدار صلابت حرکت می کرد.اجاره نشین ها و بعد از آن، سارا، پری، لیلا، سه گانه های دیگری بودند که این بار بعد از بانو، زنان جامعه را هدف گرفته بودند و هر یک توانستند درگیری های روزمره زنان جامعه روشنفکری دهه هفتاد ایران را با شرایط آن زمان مطرح کرده و به نوعی الگوساز باشند؛ این الگوسازی ها سبب شد تا کارگردانان بسیاری در اواخر دهه هفتاد به این مشی عمل کرده و فیلم های درخور توجهی را بسازند.فیلم های بعدی کارگردان در این دوره نظیر میکس، بمانی و . . . نیز بر این مدار چرخیدند.در این دوره، شاهد طغیان احساس بر دو اصل دیگر تفکر و طنازی هستیم.اما هم‌چنان مهرجویی تنها بخش کوچکی از جامعه ایرانی را می‌بیند.

دوره سوم فعالیت سینمایی مهرجویی، مانور گسترده ای بر روی طنازی و احساس دارد.مهمان مامان و سنتوری، دو فیلمی بودند که در عین مطرح نمودن برخی آسیب های اجتماعی، رگه های واضحی از طنازی های قهرمانانش را نیز به همراه دارند حتی در کاراکتری چون "علی سنتوری" با آن وضع و روز بحرانی می توان رگه های این طنازی را در دیالوگ ها و حتی برخی کنش های مالیخولیایی وی به عینه مشاهده نمود.

در دوره چهارم فعالیت مهرجویی، این تفکر است که بر دو اصل طنازی و احساس می چربد.مهرجویی به "آسمان محبوب" و قهرمان خاصش، نگاه عارفانه ای دارد که مشکلات مطرح شده در آن بر مبنای اصل تفکر وارد فضاسازی های مخنلفی می شود.در "نارنجی پوش" به مانند "گاو"، دغدغه تفکر جدید در عصر معاصر مطرح می گردد و همان فرار از نگاه تک بعدی، این بار فرار از نگاه کلیشه ای زندگی انسان هزاره سوم مبنای فیلم قرار می گیرد.در "چه خوبه که برگشتی" اگرچه مهرجویی کمدی ترین فیلم کارنامه 45 ساله خود را ساخت اما پشت پرده تمام آن شوخ و شنگ بازی ها و پرتاب پرتقال ها و هوا کردن آن سفینه موهوم، نگاه متجددانه انسان هزاره سوم به مقولات سنتی زندگی خود مطرح می شود؛ همان اصلی که دکارت در 6 تامل خود در کتاب "تاملات" اشاره می کند که البته موضوع فوق العاده سنگینی در فلسفه غرب محسوب می شود را این بار مهرجویی تا حدودی ایرانیزه می کند.این فیلم نتوانست با ذائقه مخاطب ایرانی ارتباط برقرار نماید تا دوره چهارم فعالیت مهرجویی با 3 فیلمی آغاز شود که مردم نتوانند به مانند فیلم های سه دوره قبلی مهرجویی ارتباط برقرار نمایند.

و این روزها "اشباح" به روی پرده است.قهرمان "اشباح" طنازی ندارد اما می خواهد با تعقل در برابر جبر روزگار بایستد و از دیگر سو، تلاش می کند تا مسیر داستان را در دام احساس گرایی بالیوودی نیندازد که در این راه موفق می شود اما قهرمان این فیلم مهرجویی، ضعیف ترین قهرمان 45 سال اخیر اوست چون بازی به شدت دیکته شده ای دارد.فن بیان او مشکلات بسیاری دارد مخصوصا در سکانس هایی که مبتنی بر مونولگ های تاثیرگذار او طراحی شده است، از زبان بدن خود (که تاثیر زائد الوصفی در القای حالات درونی این نقش دارد) استفاده کاربردی به عمل نمی آورد و همه چیز را خراب می کند.اگر این بازیگر نقش "حمید هامون" را بازی می کرد، فیلم هامون هم به اندازه "اشباح"، کارتونی می‌شد و تاثیرگذاری خود را از دست می داد.بنابراین در شکل گیری قهرمان، حداقل در سینمای غامض مهرجویی، تنها نوشته نمی تواند تعیین کننده باشد کما اینکه درخشان ترین بازی های بازیگران سینمای ایران نظیر مرحوم خسرو شکیبایی، نیکی کریمی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، حسن پورشیرازی و خیلی های دیگر در فیلم های مهرجویی رقم خورده است.

سینمای مهرجویی با سبک منحصر به فرد خود، فی نفسه قهرمان ساز است.نوشته های طولانی که جزیی ترین حالات درونی و بیرونی قهرمان خود را مورد کاوش قرار می دهند و این کاوش ها، نمی خواهند به عنوان نسخه ای برای مخاطب مطرح باشند بلکه تاثیر و تاثرات خود را ناگهانی و بدون اینکه خود بخواهیم، بر ما می گذارند.

منبع: تسنیم

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت