روایت یک زندگی

کد خبر: 336432
سرویس فرهنگی « فردا »:

روایت های ناب و کاربردی در زندگی حضرت فاطمه(س) وجود دارد که معمولا به آن توجه نمی کنیم.

مرحوم استاد سید جعفر شهیدی در کتاب «زندگی فاطمه زهرا(س)» به تفصیل با بررسی اسناد و روایت ها بخش های مهمی از زندگی این بانوی بزرگ را روایت کرده است. گزیده ای از این روایت را به انتخاب خبرآنلاین در ادامه می خوانید.

زمان ولادت فاطمه اطهر بانوی بزرگ اسلام، از پدری برگزیده چون محمد و مادری پاک دامن چون خدیجه (که درود خدا بر آنان باد) زاییده شد. کی و در چه تاریخ؟ روز و بلکه سال آن به درستی روشن نیست. یعنی تاریخ نویسان در آن هم داستان نیستند. با همه کوششی که به کار رفته است، متاسفانه درباره سال تولد دختر پیغمبر (که درود خدا بر او باد) اطلاعات درست و دقیقی نمی توان داد. در آن دوره ها ضبط وقایع و نوشتن آن معمول نبود. راویان می شنیدند به خاطر می سپردند و مردم آن چه سالخوردگان قوم می گفتند می پذیرفتند. در حالی که عموم نویسندگان سیره و مورخان اهل سنت و جماعت، تولد فاطمه را پنج سال پیش از بعثت نوشته اند، تذکره نویسان و علمای بزرگ شیعه معتقدند وی سال پنجم بعثت متولد شده است. بلاذری چنین روایت می کند: «روزی عباس بن عبدالمطلب نزد علی رفت، علی و فاطمه در گفت و گو بودند که کدام یک از دیگری به سال بزرگتر است. عباس گفت:تو علی! سالیانی چند پیش از ساختن کعبه متولد شدی. اما دخترم (زهرا) سالی به دنیا آمد که قریش خانه کعبه را می ساختند. »

القاب دختر پیامبر نویسندگان سیره و محدثان اسلامی برای دختر پیغمبر لقب هایی چند نوشته اند: زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیه، مبارکه، بتول و لقب های دیگر. از این جمله لقب زهرا از شهرت بیشتری برخوردار است، و گاه با نام او همراه می آید (فاطمه زهرا) و. یا به صورت ترکیب عربی (فاطمه الزهرا). زهرا که در تداول بیشتر به جای نام او به کار می رود در لغت، درخشنده، روشن و مرادف هایی از این گونه، معنی می دهد. و این لقب از هر جهت برازنده این بانوست. او چهره درخشان زن مسلمان، فروغ تابان معرفت و نمونه روشن پرهیزگاری و خداپرستی است. این درخشندگی به ساعتی مخصوص و روزی معین اختصاص ندارد. از آن روز که وظیفه خود را تعهد کرد تا امروز و برای همیشه چون گوهری بر تارک تربیت اسلامی می درخشد.

نام او فاطمه است. فاطمه وصفی است از مصدر فطم. و فطم در لغت عربی به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده است. این صیغه که بر وزن فاعل معنی معنی مفعولی می دهد، به معنی بریده و جدا شده است. فاطمه از چه چیز جدا شده است؟ در کتاب های شیعه و سنی روایتی می بینیم که پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند، چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریده اند. مجلسی از عیون اخبار الرضا و او باسناد خویش از علی بن موسی ارضا و محمدبن علی (ع) و آنان از مامون و او از هارون و او از مهدی و او به سند خویش از ابن عباس روایت کنند که : وی از معاویه پرسید می دانی چرا فاطمه را فاطمه نامیدند؟ گفت نه! ابن عباس گفت چون او و شیعیان او به دوزخ نمی روند. فتال نیشابوری ضمن حدیثی از امام صادق آورده است که چون از بدی ها بریده شد او را فاطمه نامیده اند. بدین مضمون روایت های دیگر هم آمده است. آن چنان که برای صیغه وصفی نیز معناهای دیگر جز آنچه نوشتیم ضبط کرده اند.

پیش از ظهور اسلام دو سه تن از زنان بدین نام موسوم بوده اند که در اسلام به فواطم مشهور اند، مانند فاطمه دختر اسدبن هاشم و فاطمه دختر عتبه بن ربیعه و نیز فاطمه دختر عمروبن عائد.

پرورش و تربیت در خانه وحی باری پرورش زهرا در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود، آنجا که فرود آمد نگاه فرشتگان، و مرکز نزول وحی و آیه های قرآن است. آن جا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتایی خدا ایمان آوردند، و بر ایمان خویش استوار ماندند. آنان که پروردگار دل هایشان را آزمود، و در قرآن کریم مدح فرمود. تربیت دینی را هم از آموزگاری چون محمد (که درود خدا بر او باد) فرا گرفت، پیغمبری که معلم انسان های جهان است. و تا جهان باقی است مشعل دین و دانش به نام او فروزان. کودک خردسال این نومسلمانان را می دید که هر روز با شور و هیجان برای فرا گرفتن آیت های قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش می آیند. در این خانه بود که تکبیر گفتن، روی به خدا ایستادن، و هر شبانه روز در اوقاتی خاص پروردگار یکتا را به بزرگی یاد نمودن آغاز شد.

آن سال ها در سراسر عربستان و همه جهان این تنها خانه ای بود که چنین بانگی از آن برمی خاست. «الله اکبر» و زهرا تنها دختر خردسال مکه بود که چنین جنب و جوشی را در کنار خود می دید. این بانگ آسمانی این مراسم بی مانند، در روح این طفل خردسال چه اثری نهاد، سال ها بعد آشکار گردید. او در خانه تنها بود و دوران خردسالی را به تنهایی می گذراند. دو خواهر او رقیه و ام کلثوم سالیانی چند از او بزرگ تر بودند. او در این خانه همبازی نداشت. شاید این تنهایی هم یکی از انگیزه هایی بوده است که باید از دوران کودکی همه توجه وی به ریاضت های جسمانی و اموزش های روحانی معطوف گردد. الله اکبر، اشهد ان محمد رسول الله.

اندک اندک آیه های دیگر می رسد و درس های وسیع تر داده می شود. درس هایی از اخلاق قرآنی و سفارش هایی برای تحصیل خوی انسانی. مردم همه برابر خدا و حکم الهی یکسانید! کسی بر دیگری برتری ندارد! برده و ارباب در پیشگاه حق تعالی مساوی هستند. شما موظفید با بردگان، با اسیران، با مستمندان، مهربانی کنید و با آنان خوش رفتارتر باشید. به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتی نکنید! و در کنار رسیدن این تعلیمات و آموختن آن به مسلمانان، و شوری که آنان در فرا گرفتن این درس ها نشان می دادند، دشمنی همشهریان و خویشاوندان را با پدرش می دید.

زندگی با عزت و به دور از اشرافی گری روزی سلمان به خانه دختر پیغمبر می رود. فاطمه چادری بر سر دارد که از چند جا پینه خورده است. سلمان به تعجب در آن چادر می نگرد و اندوهگین می شود. چرا باید چنین باشد؟ مگر او دختر پیشوای عرب و زن پسر عموی رهبر مسلمانان نیست؟سلمان حق دارد نزد خود چنین بیندیشد. او زندگانی اشراف زاده های ایران و شکوه و جلال چشمگیر آنان را دیده است. چون فاطمه به دیدن پدر می رود، می گوید: پدر! سلمان از چادر وصله خورده من تعجب کرد. به خدا پنج سال است من در خانه علی به سر می برم. تنها پوست گوسفندی داریم که روزها شترمان را بر آن علف می خورانیم و شب روی ان می خوابیم. او نه تنها در خوراک و پوشاک به حداقل قناعت می کرد و بر خود سخت می گرفت، کارهای خانه را نیز به عهده دیگری نمی گذاشت.از کشیدن آب تا روفتن خانه، دستاس کردن ذرت یا گندم، نگاهداری کودک، همه را خود به عهده می گرفت. گاه با یک دست دستاس می کرد و با دست دیگری طفلش را می خواباند.

ابن سعد به سند خود از علی (ع) روایت می کند: روزی که زهرا را به زنی گرفتم، فرش ما پوست گوسفندی بود که شب بر آن می خوابیدیم و روز شتر آبکش خود را بر آن علف می خوراندیم و جز این شتر خدمت گزاری نداشتیم. با این همه خویشتن داری و زهد، روزی پیغمبر به خانه او می رود و گردنبندی را که علی از سهم خود (فی ء) خریده بود، در گردن او می بیند. می گوید: دخترم فریفته شده ای که مردم می گوینددختر محمد هستی! و لباس جباران بپوشی. فاطمه گردنبند را فروخت و با بهای آن بنده ای را آزاد کرد.

روزی بدو گفتم چه میی شود که از پدرت خادمی بخواهی تا اندکی در برداشتن بار سنگین زندگی تو را یاری دهد؟ زهرا نزد پدر رفت.ابن سعد در کتاب خود نوشته است پس از آن که فاطمه از پدر درخواست خدمتکار کرد، در پاسخ گفت: به خدا قسم در حالی که اصحاب صفه در گرسنگی به سر می برند من خدمتکاری به شما نخواهم داد.

صدوق در امالی نویسد: که پیغمبر چون از سفر باز می گشت نخست به دیدار فاطمه می رفت و مدتی دراز نزد او می نشست.در یکی از سفرهای پیغمبر، زهرا دستبندی از نقره و گردنبند و گوشواره ای برای خود فراهم آورده و پرده ای به در خانه آویخته بود. پدرش به عادت همیشگی به خانه وی رفت و پس از توقفی کوتاه ناخرسندانه بیرون آمد و روی به مسجد نهاد. طولی نکشید که فرستاده فاطمه با دستبند و گوشواره ها و پرده نزد پیغمبر آمد و گفت: دخترت می گوید این زیورها را بفروش و در راه خدا صرف کن. پیغمبر گفت: پدرش فدای او باد آنچه باید بکند کرد. دنیا برای محمد و آل محمد نیست.

منبع: خبرآنلاین

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت