اسکار و تحلیل های مصادره به مطلوب
درباره دیدگاه های توطئه پندارانه پیرامون جایزه اسکار
این دوره از مراسم اسکار هم تمام شد و به زودی تحلیلهای مختلف درباره برندگان و بازندگان آن از طرف صاحب نظران ارائه خواهد شد. جدا از تحلیلهای سینمایی، یکی از ابعادی که در جامعه ماٰ مخصوصا در سالهای اخیر مد شده است، تعبیرهای سیاسی است. علاقه مندان به این نوع از تحلیل، عموما از آنجا که معتقدند اسکار (و احتمالا هر پدیده دیگری در جهان هستی) سیاسی است و بیش از آنکه دلیلهای هنری در اعلام برگزیدگان نقش داشته باشد، تصمیمات سیاسی تعیین میکند که چه فیلم و یا چه سینماگری جایزه بگیرد، همواره تلاش داشتهاند با استناد به اینکه کدام فیلمساز با کدام سیاستمدار در کدام رستوران فالوده خورده است و یا کدام نکته در چه فیلمی قرار است چه جهت گیری استراتژیکی را در راستای منافع آمریکا تبین کند و... برندگان و بازندگان اسکار را به صف بکشند و دلیلهایی سیاسی را برای کامیابی و ناکامیشان ردیف کنند.
در این طرز تفکر، اینکه اعضای چند هزار نفری اسکار در رأی دادن به فیلمها، چگونه منافع و جهت گیریها و منویات سیاست پردازان آمریکایی را لحاظ میکنند، امری است غریب؛ اما لابد دوستان معتقدند که این داوریها نمایشی صرف بیش نیست و دستور از کاخ سفید یا پنتاگون و یا مجلس کنگره و یا حتی دفتر نخست وزیر اسرائیل صادر میشود که امسال مصلحت آن است که آقای الف جایزه بگیرد و یا به فیلم ب کم محلی شود. چون فرضیه دوستان همواره همین است، نتیجه آن میشود که اگر یک فیلم جایزه بگیرد، طبق تحلیل برادران، به خاطر مصلحت سیاستهای آمریکایی/اسرائیلی است و اگر هم همان فیلم جایزه نگیرد، باز به خاطر همان مصلحتها است. بنابراین اصلا مهم نیست چه فیلمی جایزه بگیرد یا نگیرد، مهم این است که در هر حال سیاست عامل تعیین کننده این جوایز است. کسانی که علم منطق خواندهاند، میدانند که این نوع استدلال باطل است، چرا که به جای اثبات فرضیه از طریق چهارچوبهای استدلالی، یک نکته به عنوان مفروضی ثابت در نظر گرفته میشود و بقیه متغیرهاٰ، همیشه تابعی از آن مفروض خواهند بود. این دوستان در واقع روند مصادره به مطلوب را انجام میدهند، چرا که نتیجه رقابت هر چه باشد، اینان به هر وسیلهای که شده، سیاسی تلقیاش خواهند کرد، حال این فیلم جایزه بگیرد و یا آن فیلم.
میدانید که امسال ۱۲ سال بردگی بهترین فیلم شناخته شد؛ اثری درباره دوران مشقت بار بردگی سیاهپوستان در برههای از تاریخ آمریکا. احتمالا تفسیر دوستان درباره این جایزه، معطوف بدان است که سیاستمداران میخواهند با توجه به سیاهپوست بودن اوباما؛ این ایده را به مردم القاء کنند سیستم سیاسی و اجتماعی ایالات متحده چنان کارآمد است که حتی در سختترین اوضاع هم اقلیتهای نژادی میتوانند حق خود را به رغم همه مشقتها بگیرند و حتی به مدارجی بالا ارتقاء یابند؛ و این یعنی القای استیلا و برتری آمریکا به جهان. حالا فرض کنید این فیلم برنده نمیشد و مثلا رقیب جدیاش یعنی فیلم جاذبه عنوان بهترین فیلم را به دست میآورد. قطعا باز هم دوستان به دنبال دلیلی سیاسی بودند تا ماجرا به به نحو مطلوب خود تحلیل کنند. مثلا شاید میگفتند دولت آمریکا چنان نژادپرست است که تحمل فیلمی را در انتقاد از تاریخ بردگی سیاهان ندارد و به جایش فیلمی همچون جاذبه را برنده اعلام میکند تا زنی آمریکایی را به عنوان شخصیتی اسطورهای که از آسمان به زمین نازل شده است به مردم جهان القا کند و این ایده منطبق با رهیافتهای کابالایی و صهیونیستی هم هست. اگر فیلم گرگ وال استریت برنده میشدٰ از نظر آقایان دلیلش نمایش مفسدههای کاذب به قصد ایجاد تزلزل در کانون خانواده در کشورهای دیگر برشمرده میشد؛ و حالا که برنده نشدهٰ لابد دلیلش این است که سرمایه سالاران آمریکای دوست ندارند تصویر فاسدشان این گونه در آینه سینما بازتاب پیدا کند. این جور ایدهها را میتوان به بخش فیلمهای غیرانگلیسی زبان اسکار هم تسری داد. امسال فیلم ایتالیایی زیبایی بزرگ برنده بهترین فیلم خارجی شد. احتمالا دوستان دلیل برگزیدگی این فیلم را با توجه به ناکامی یکی از فیلمهای رقیبش، یعنی فیلم فلسطینی عمر، معطوف به آن خواهند دانست که آمریکاییها مایل نبودند فیلمی که درباره خوی تجاوزگری صهیونیستها و اوضاع فلاکت بار جاری در سرزمینهای اشغالی است، مطرح شود. حالا فرض کنید که فیلم عمر این جایزه را میگرفت. آنگاه احتمالا تحلیلهای سیاسی مدارانه چنین میشد که آمریکا میخواهد از طریق این باج دهی، نوعی عادی سازی را بین رابطه اسرائیل و فلسطینیها رواج دهد تا از حساسیتهای انقلابی نسبت به اجحاف بزرگی که به مردم ستمدیده این منطقه اعمال میشود بکاهد.
میبینید که طبق مفروض تثبیت شده دوستان، هر نوع نتیجهای را میتوان بر اساس فرمولهای حاضر و آمادهای که در جیب است، چنان مبتنی بر محاسبات سیاسی تحلیل کرد که انگار هیچ دلیل دیگری قابل تصور هم نخواهد بود. به عبارت دیگر، طبق چهارچوب تحلیلی مزبور، هر تصوری، موجب تصدیق مفروض است. آیا با چنین رویکردی، اصولا میتوان بحثهای ثانویهای را در نظر گرفت؟
رد فرایند استدلالی بالا، الزاما به معنای انکار نقش آفرینی دیدگاههای سیاسی در ماجرای اسکار نیست. هر یک از چند هزار داور اسکار، برای خود بالاخره صاحب احساسات و یا ایدههای اجتماعی، روانی، سیاسی، خانوادگی و غیره هستند. این پیش زمینههای ذهنی و حسی، در کنار معیارهای سینمایی، خواه ناخواه نقش خود را در رأی فرد کارشناس خواهد گذاشت. منتها این تأثیر متفاوت است با مفروضی که بالکل نتایج اسکار را حاصل دستور و یا لابی لایههای قدرت در سیستم سیاسی آمریکا میانگارد.
ایده بالا صرفا محدود به ماجرای اسکار و سینما نیست. نزد بسیاری از تحلیل گران سیاسی توطئه پندار جامعه ما، هر نوع حرکت و پدیدهای، از وقوع یا عدم وقوع فلان کودتا در یک سرزمین گرفته تا سفر فلان وزیر خارجه به فلان کشور و یا بهمان کشور، همین طوری تحلیل میشود. این تحلیلها برخلاف ظاهر پرطمطراقشان، اتفاقا ساده انگارترین و سهل الوصولترین شیوهها را در روند خود دارند. با استناد به چند فرمول ساده، ماجرا معطوف میشود به دست داشتن پنهان چند دولت منفور در امور و تمام. چنین فرمولهایی میتوانند قدرت متقاعدکنندگی را در کوتاه مدت نزد کسانی که خود چندان اهل تحلیل نیستند داشته باشند و تا رسیدن زمان از دست دادن ظرفیت مزبور، فرمولی دیگر درباره پدیدهای دیگر ارائه میشود. فرقی نمیکند قضیه مربوط به اسکار باشد یا بحران اوکراین و یا حتی درج یک کلمه در یک مقاله در وسط فلان روزنامه. مهم مفروض است که همیشه هم اعتبار وجودی اش باقی است.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید