جهان اسلام و انتحار به عنوان راه حل!
چرا بخش قابل توجهی از مسلمانان راه انتحار و خودکشی را انتخاب کرده اند؟ آیا آرامش ابدی را در این انتخاب می بینند؟
هفته قبل در شبکه های اجتماعی طنزی انتشار یافت که حکایت از واقعیتی تلخ اما عمیق در جهان اسلام داشت. به طنز گفتند: کسانی که هوادار القاعده ای یا طالبان هستند، در مجلس عروسی خطاب به عروس و داماد می گویند: الهی پای هم منفجر بشید! این طنز بسیار دردناک اما حاکی از واقعیت بود و درست همین امروز در خبرها آمد که در سامراء، چهار نفر یک جا، در مدخل ساختمان شورای شهر سامراء خود را منفجر کردند. باید پرسید کار مسلمانی به کجا رسیده است و به راستی چه معضلی برای جهان اسلام پدید آمده است که در شرایط این چنینی واقع شده است؟
تا آنجا که خبر داریم چنین روشی، یعنی انتحار با این وسعت، به عنوان یک ابزار، هیچ زمانی در هیچ کجای جهان اسلام سابقه ندارد. بنابرین باید دنبال علت آن گشت و آن را یافت و اگر می شود فکری به حال آن کرد. امروز که به گذشته می نگریم، دست کم یک صد و پنجاه سال است که برای بازسازی جوامع اسلامی در سطح فکر و عمل تلاش می شود. بارها در مصر و سوریه و شبه قاره و ایران و عراق و نقاط دیگر، متفکران و احزاب اسلامی ظهور کردند و خواستند دنیای اسلام را سروسامانی بدهند، اما به جایی نرسید. نه شکم مسلمانان سیر شد و نه فکرشان قانع. آنان هر روز دنبال تغییر بودند تا از این وضعت خلاص شوند، هر راهی را تجربه کردند: یک روز پرچم ناسیونالیسم را بلند کردند، روز دیگر مارکسیسم را و به هر حال، یک روز غرب و بار دیگر شرق را. ... و حالا، گویا این بار تلاش کرده اند تجربه دیگری را بیازمایند. طی این یک قرن و نیم نه دوستی شان با شرق یا غرب سودی بخشید و نه در درون چیزی داشتند که به آن تکیه کنند. هر روز فقیرتر شدند، هم فقر فکری و هم مادی. نتیجه چه بود و چه شد؟ آیا چیزی جز ناامیدی نتیجه پیمودن این مسیر بوده است؟ به نظر شما، از آدم ناامید چه کاری جز خودکشی بر می آید؟ این همان است که امروز اسمش را عملیات انتحاری گذاشته اند. اینها یک نفر و دو نفر نیستند، تنها در عراق طی سالهای گذشته، بالای هفت هزار نفر عملیات انتحاری کرده اند. هر کدام اینها با توجه به این اقدام و دشواری آن، نماینده چه مقدار از جمعیت جامعه اسلامی هستند؟ هر چه هست، انتحار یا خودکشی به قیمت نابود کردن خود و عده ای دیگر که آنان نیز اغلب مسلمانند، کاری است که در حال حاضر شماری از مسلمانان در حال تجربه آن هستند و به صورت یک واقعیت در درون جامعه مسلمانی در آمده است. آنها نه تنها خود را می کشند بلکه بسیاری از بیگناهان دیگر را هم به خشن ترین صورت به قتل می رسانند و بدین ترتیب گویا با کشتن خود و دیگران به آرامش ابدی می رسند! اگر این به صورت یک واقعیت درآمده است، اکنون چه باید کرد؟ آیا مسوولیت از روی دوش متفکران و نخبگان و به اصطلاح رهبران جهان اسلام برداشته شده است؟ چه کسانی در باره این مسؤولیت فکر می کند؟ چه نوع فکری در این باره صورت می گیرد؟ آیا باز هم همان فکر های گذشته؟ همان ها که تجربه شده و به شکست انجامیده است؟
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید