سرويس فرهنگي «فردا»- امیر حمزه نژاد ؛ جشنواره فيلم فجر امسال با فيلمي از روحاله حجازي آغاز شد. فيلمي كه البته در بخش مسابقه پذيرفته نشده است. فيلم «زندگي مشترك آقا محمودي و بانو» همانگونه كه از نامش پيداست زندگي يك زوج را روايت مي
كند كه البته به درجه ميانسالي رسيدهاند. نقطه اتكاي فيلم هم از همان آغاز ورود دو مهمان هستند كه زندگي اين زوج را دستخوش موضوعاتي ميكنند كه بيش از اين نيز در زندگي آنان نهفته بوده است و چون زخمي كهنه با ورود مهمانان دوباره سر باز ميكند. زوج جواني كه ميهمان آقا و خانم محمودي هستند داراي افكار مدرن و رفتاري لاابالي و بي قيد و بندند. شخصيتهاي زن اين داستان شخصيتهاي متضادي دارند. يك زن سنتي كه در شرق پر از سنت و قاعده ايستاده و زن ديگري كه در غرب بي قيدي و بي مبالاتي قرار گرفته است. البته شخصيتهاي داستان حجازي خود دچار تضاد شخصيتي نيز هستند و اين موضوع است كه كمي فيلم وي را پيچيدهتر ميكند. شخصيتهاي مرد داستان نيز با همين تضاد شخصيتي روبرو هستند. از يك طرف آقاي
محمودي كه اين نقش را حميد فرخنژاد بازي كرده، صاحب يك خانواده سنتي است و از اين رو با علائق و آرزوهاي دفن شدهاي سروكار دارد كه وي را آزار مي دهد و از سوي ديگر مردي در مقابل او قرار دارد كه گويي يك آدم روشنفكر است اما نميتواند از تعلقات و قيد و بندهاي زندگي ايراني و مردانگي خود كه در وجه حفاظت از همسر و همچنين سرپرستي يك خانه است، شانه خالي كند. همه اين تضادها سبب ميشود كه فيلم حجازي به يك نقطه مشترك متناقض دست پيدا كند. آدمهايي كه ايدهآلهايي دارند اما اين ايدهآلها در برخي موارد با سنتها و برخي موارد با زندگي مدرن در تداخل است. اين فيلم از سوي ديگر پيامي كلي در بطن خود دارد. پيام كلي فيلم حجازي اين است كه نبايد تنها به ايدهآلها و آرزوهايمان فكر كنيم چرا كه در واقعيات مسائل ديگري نيز وجود دارد و تفاوتهايي نيز در ميان زن و مرد وجود دارد كه براي ساختن يك زندگيمشترك بايد بر روي برخي از ايده آلهايمان خط بكشيم. صحنه سيگار كشيدن آقاي محمودي در دستشويي خانه به خوبي روايتگر همين خط كشيدن و يا پنهانكاري براي حفظ يك زندگي مشترك است.
البته حجازي آنقدر دچار پيچيدگي روابط در فيلم خود شده است كه بسياري از جزئيات مهم را فراموش كرده است. به طور مثال همين سيگار كشيدن پنهاني آقاي محمودي چيزي نيست كه از ديد همسرش، محدثه پنهان بماند. اما در اين زمينه زن گويي از مساله بي خبر است و همين بي خبر سبب ادامه زندگي و دستكم عدم مشاجره طرفين مي شود. البته همه اين موارد از ديد فرهنگي و جامعه شناسي قابل بررسي است و اگر به سراغ خط داستاني برويم نه ميتوانيم خط داستاني درستي از فيلم حجازي بدست آوريم و نه اينكه پايانبندي و نتيجه درستي از فيلم در ذهنمان تداعي كنيم. فيلم برشي از يك زندگي است. برشي كه با مفهومي كاملا عجيب همراه است بخصوص زواياي شخصيت «ساناز» كه ترانه عليدوستي آن را بازي ميكند.
ديالوگهاي فيلم حجازي نيز در نوع خود قابل تحليل است. شايد بيراه نباشد كه بگوييم 90 درصد ديالوگهاي فيلم حجازي كنايه است بدين معني كه شخصيتهاي داستان با گوشه و كنايه با يكديگر صحبت مي كنند و كمتر ديده مي شود كه به طور مستقيم و به اصطلاح رو رواست با يكديگر گفت و گو و يا درد و دل كنند. همين موضوع گاهي باعث طنز آميز شدن فيلم ميشود. البته مخاطبين نيز ارتباط خوبي با اين ديالوگها برقرار مي كنند. شايد حجازي با اين ديالوگها حرف ديگري ميخواهد بزند و آن اين است كه ما بيش از اينكه به طور صاف و پوست كنده با هم صحبت كنيم با كنايه با يكديگر سخن مي گوييم و دليل ارتباط برقرار كردن خوب مخاطب با چنين ديالوگهايي نيز همين موضوع است.
مساله ديگر فضاي بستهاي است كه فيلم در آن جريان دارد. لوكيشنهاي فيلم حجازي تماما مختص يك خانه قديمي البته نسبتا بزرگ است. اغلب صحنههاي فيلم نيز يا در راهپلهها و يا در كنار ميز شام و درون ماشيني كه در حياط خانه پارك شده ، فيلم برداري شده است. فضاي بستهاي كه چند سالي است به علت كم خرج و راحت بودن فيلمسازان ايراني را به خود علاقهمند كرده است. شايد در اين زمينه بايد بگوييم كه فيلمهاي ايراني در يك سير تحولي بازگشتي به صحنههاي تئاتر دارند كه در اين زمينه نيز به نظر ميرسد بايد به طور مبسوط به بررسي اينگونه فيلمها و لوكيشنهاي آنان بپردازيم. فيلم هايي مثل «قاعده تصادف» و « آسمان زرد كم عمق» و ... از جمله چنين فيلمهايي بودند كه در جشنواره فيلم سال گذشته به نمايش درآمدند.
و اما پايان بندي فيلم «زندگي مشترك آقاي محمودي و بانو»؛ پاياني كه از نوع «...» است. ديگر مخاطب ايراني با پايانبندي باز مشكلي ندارد و اگر بهتر بگوييم به اين نوع پايانبندي عادت كرده است. از نوع فيلم حجازي نيز مشخص بود كه بايد در انتظار يك پايانبندي باز باشيم اما مساله مهم در پايانبندي باز اين است كه مخاطب خود به خود به سوي اين پايانبندي هدايت شود و از سوي ديگر اين پايانبندي بتواند ذهن مخاطب را به خود درگير كند اما پايانبندي فيلم حجازي اين دوشاخصه مهم را ندارد. درواقع مخاطب در فيلم حجازي وقتي با پايان داستان روبرو ميشود كه هنوز به اين نقطه نرسيده كه فيلم بايد پايان يابد. تعجب تماشاگران سينما بعد از پايان فيلم نيز به خوبي تاييده اي است بر اين نظر . شايد با اين تفكرات بهتر بتوان متوجه شد كه چرا فيلم حجازي در بخش مسابقه مورد پذيرش واقع نشد و به اين سئوال پاسخ داد كه سينماي ايران با اينگونه فيلمها به كدام ره قدم ميگذارد.
دیدگاه تان را بنویسید