درس هایی که یک یهودی آمریکایی به ما داد/ بت هایتان فرو ریخته، این را باور کنید!

کد خبر: 318093

اينكه از لفظ سفاهت فرهنگي مسئولان و برخي سينماگران در اين نوشتار استفاده مي‌كنيم به اين دليل است كه اغلب سفيهان انسان‌هايي هستند كه در يك رشته متخصص هستند اما برآيند كار آنها به جاي اينكه با دستاوردها و ريشه تمدني خودشان منطبق باشد و بتواند مايه رشد و شكوفايي آن را فراهم كند، اغلب متناقض اين امر است.

درس هایی که یک یهودی آمریکایی به ما داد/ بت هایتان فرو ریخته، این را باور کنید!
سرويس فرهنگي «فردا»؛ اخيرا مصاحبه‌اي با «هاوارد گوردون» تهيه كننده ارشد كمپاني فاكس كه توليد سريال‌هاي ضد ايراني «ميهن» ، « 24» و ... را در كارنامه خود دارد در رسانه‌هاي مختلف كشور منتشر شده كه بيش از هر چيز ديگر ي طعم تلخ ريخشند گوردون به حماقت و سفاهت مسئولان فرهنگي و برخي از سينماگران مطرح ايران در اين مصاحبه چشيده مي‌شود. از يك سو وسواس تهيه كننده آمريكايي براي توليد و تهيه آثار ضد ايراني ديده مي‌شود و از سوي ديگر ميزان ناپختگي و عملكرد خام مسئولان فرهنگي ايران كه تمام امكانات لازم را در اختيار اين فرد جهت ساخت يك فيلم ضد ايراني به ازاي يك راي بيشتر براي گرفتن جايزه اسكار قرار داده‌اند، مشاهده مي‌شود. ريشخند گوردون به كارگردان ايراني مانند كيارستمي كه در ايران برخي از رسانه‌ها و جريانات فرهنگي وي را به عنوان يك بت و فرد مقدس در سينما مي‌شناسند و همين امر سبب شده كه وي در مقابل هر گونه انتقادي از يك مصونيت آهنين برخوردار باشد، نيز در جاي خود قابل تامل است. حقيقتي كه از زبان گوردون بازگو مي‌شود كه «فیلم‎‎های کیارستمی به یک شوخی روشنفکری شبیه‌اند و نمی‎توانند علاقه‎مندان هنر سینما را راضی نگه دارند.» و « شما وقتی قدرت متمرکز در حوزه تولید سینمایی ندارید و دلخوش به جشنواره‎‎هایی مثل کن و برلین هستید که به حقیر نشان دادن ملت خودتان می‎انجامد، عملا سینمای خود را به بیراهه برده‎اید.» انتقادي است كه بارها و بارها از سوي منتقدان سينماي كيارستمي و جشنواره ای مطرح شده است كه شنيدن آن از زبان يك كارگردان آمريكايي بسيار تلخ تر است. وقتي گوردون بيان مي‌كند كه اگر من جاي ايراني‌ها بودم پس از اسكار گرفتن فيلم ضد ايراني «آرگو» ديگر فيلمي را به جشنواره اسكار نمي‌فرستادم، حكايت از غرور ملي دارد كه برخي از بدنه فرهنگي ايران با تمام ادعاهاي ميهن‌پرستانه‌شان آنرا به شيشه‌هاي بلورن و آدمك‌هاي فلزين فروخته‌اند. حال جز لفظ سفاهت فرهنگي در مقابل اينهمه برنامه‌ريزي براي ساخت فيلم‌هاي ضد ايراني و بايكوت كردن فيلم‌هايي مانند «‌ديپلمات»‌و « روز شيطان»‌ چه لفظ و اصطلاح ديگري مي‌توان به كار برد؟! اينكه از لفظ سفاهت فرهنگي مسئولان و برخي سينماگران در اين نوشتار استفاده مي‌كنيم به اين دليل است كه اغلب سفيهان انسان‌هايي هستند كه در يك رشته متخصص هستند اما برآيند كار آنها به جاي اينكه با دستاوردها و ريشه تمدني خودشان منطبق باشد و بتواند مايه رشد و شكوفايي آن را فراهم كند، اغلب متناقض اين امر است. از اين روست كه قرآن كريم نيز صريحا سفارش كرده است كه سرمايه و كارتان را به دست سفيهان و سبك مغزان نسپاريد زيرا اين سفاهت در مقابل آن عقلانيت قرار دارد و سبب ضايع كردن عقل و تخصص مي‌شود.
گوردون صراحتا بيان مي‌كند كه « کارگردانی که از ایران آمد و اسکار گرفت (اصغر فرهادی) هم همین جمله را گفت (ما ملت صلح دوستی هستیم) اما هیچ آمریکایی عاقلی آن را باور نمی‎کند. همه ما به حماقتش خندیدیم. چون مشخص بود سال بعد فیلم جرج کلونی (آرگو) جایزه اسکار را می‎گیرد. من برای نوشتن فیلمنامه این سریال خیلی فارسی یاد گرفتم. به قول شما ایرانی‎‎ها «Tarof nadarim». اصولا در ذات ما آمریکایی‎هاست که هیچ‎کس را بیهوده تشویق نکنیم.» اينكه سينماگران ايراني ابزار دست سياست‌هاي آمريكا شده‌اند بيش از هر چيز نشان دهنده همين سفاهت و كم خردي فرهنگي و از سوي ديگر يادآور هشدارهاي مكرر رهبر معظم انقلاب در اين معقوله است. واژگان و اصطلاحاتي كه از مقام معظم رهبري در مورد اين مساله شنيده ايم بسيار زياد است. « تهاجم فرهنگي»، «شبيخون فرهنگي »، « ناتوي فرهنگي»، « جنگ نرم و سخت»، « مهندسي فرهنگي» و ... اصطلاحاتي‌ هستند كه رهبر معظم انقلاب بارها در سخنانشان به آنها اشاره كرده‌اند اما متاسفانه ديده مي‌شود كه در مقام عمل برايند قابل توجهي در اين زمينه مشاهده نمي‌شود.
مساله ديگر وجه قدرت نرم ايران در مقابل غرب است كه گوردون به اين مساله هم به خوبي اشاره مي‌كند و بيان مي كند كه «به‎نظر من تحریم‎‎های فرهنگی کمپانی‎‎‎های آمریکایی موثرتر از تحریم اقتصادی است زیرا سیستم فرهنگی شما را در طول 30 سال اخیر فلج کرده است. ما 30 سال در مواجهه با رسانه‎‎های ایرانی جنگیده‎ایم تا شما را در این حوزه فلج کنیم. ما در آمریکا تحرکات فرهنگی شما را کاملا زیر نظر داریم. حتی فیلمسازان شما دیگر قدرت ندارند فیلمی مثل «دیپلمات» (داریوش فرهنگ) و «روز شیطان» (بهروز افخمی) تولید کنند. ما خیلی تلاش کردیم آثاری شبیه این دو فیلم که تولید ایران است، در حوزه خاورمیانه اکران نشوند. اگر قدرت رسانه‎ای ایران مانند قدرت سیاسی‎اش باشد دیگر از آمریکا و دموکراسی جهانی اثری باقی نخواهد ماند.»
اين همان مساله‌اي كه بارها از سوي مقام معظم رهبري مورد تاكيد قرار گرفته است و ايشان ذيل توضيح مساله جنگ نرم و سخت بيان كرده‌اند كه « زمانی هم دشمن برای تسلیم شدن یک ملت به باورها و اعتقادات یک ملت حمله می کند یعنی همان تفکراتی که منجر به مقاومت آنان شده است. این نوع را تهدید نرم می نامند.» در جایی دیگر از گفتگو این تهیه کننده آمریکایی یه صراحت از کمک اوباما و سوژه دادن او سخن می گوید و با تسلطی بی نظیر کلیه شئون سیاسی ایران را تحلیل می کند و می گوید که بر اساس «عینیات» نه «حدسیات و ظن» به فیلمسازی می پردازد. اگر ان تحلیل را یک ایران بیان می کرد «جماعت سفیه شبه روشنفکر» وی را به سخره می گرفتند و از دایی جان ناپلئون یاد می کرد و بر بی دانشی و بی خردی خود لعابی شیک می کشیدند و اساسا مقوله ای به نام سینمای سیاسی را رد می کردند. اما این گوردون بود که این جماعت را از ما بهتر تحلیل می کند و از سهراب شهید ثالث تا کیارستمی را می شناسد و می داند که با چه جماعتی روبرو است و چه اقیانوس کم عمقی را در مقابل خود دارد. به این سخنان توجه کنید؛ * همزمان با پيروزي حسن روحاني مديران کمپاني فاکس مرا خواستند و خواستار تغيير مسير داستان شدند و گفتند ديگر خط داستاني ترور رئيس‎جمهور لازم نيست. شانس آورديم که پنج قسمت توليد شده هنوز به ماجراي ترور نرسيده بود. دقيقا در همان روز‎ها احساس کرديم ميانه‎رو‎ها در ايران به قدرت رسيدهاند و نقد داستاني خود را معطوف به گروه‎‎هاي تندرو کرديم. *بايد بگويم افرادي که در محکوميت تروريسم پس از يازدهم سپتامبر به خيابان آمدند عده قليلي هستند. در اغلب موارد مردم از جمهوري اسلامي دفاع کرده‎اند. معادلات حاکم در ايران پيچيده است، اما حاميان اصلي نظام جمهوري اسلامي در ايران، مردم هستند. من در گفت‎وگو‎هاي مختلفي به اين موضوع اشاره کرده‎ام که حاميان قدرت در ايران مردم هستند. پس تصويري که در سريال ميهن يا فيلم آرگو ارائه شده تصويري است که ما آمريکايي‎‎ها مي‎خواهيم ببينيم و لزوما نبايد تصويري باشد که مطلوب شماست. * به اعتقاد من اصلا حرف احمقانه‎اي است که بگوييم سينما را از سياست جدا فرض کنيم. به‎نظر من تهيه‎کنندگي سينما، اصولا هنري سياسي است. در بعضي مواقع يک ملت را به تصوير مي‎کشيم و در برخي مواقع ديگر خواسته‎‎هاي دولتمردان را. پس با اتکا به دو خروجي مهم سينما، اين صنعت هنري، سياسي و مدرن است. اين عده قليل فيلمسازان ايراني که خيلي برايشان احترام قائل هستم، فيلم‎‎هاي تحقير‎آميزي درباره ملت خود ساخته‎اند. * من اعتقاد دارم سينما ابزار توجيه سياست‎ورزي است. به اين جمله که گفتم خيلي اعتقاد دارم. خودم را توليدکننده ميهن‎پرستي مي‎دانم که اهداف آمريکايي برايش ارزشمند است. به صنعت سينما احترام مي‎گذارم و از آن به‎عنوان ابزاري هدفمند براي کشورم استفاده مي‎کنم. البته با توليد سريال در رسانه‎اي فراگيرتر مثل تلويزيون تاثير بيشتري بر افکار عمومي مي‎گذارم. من با اعتقاد کامل به قانون اساسي ايالات متحده و افکاري ميهن‎پرستانه سريال 24 و هوم‌لند را ساختم. . * 6 ماه قبل از نگارش فصل سوم ميهن حتي بي‎اهميت‎ترين نشريات ايراني را تهيه مي‎کرديم و تيم تحقيق و پژوهشي که از پنتاگون به ما پيوسته بود آن‎ها را رصد مي‎کرد و ارزيابي‎‎هاي روزنامه‎‎ها را در اختيار تيم نويسنده مي‎گذاشت. ما حتي 6 ماه قبل از انتخابات ايران که مشغول نگارش فصل سوم بوديم با حدس اين موضوع که گروه سياسياي که به قدرت خواهد رسيد يقينا گروه ميانه‎رويي خواهد بود، طراحي داستاني سريال را انجام داديم. اغلب کارشناسان در خوشبينانه‎ترين حالت شهردار فعلي تهران را به‎عنوان رئيس‎جمهور مي‎شناختند. هيچ‎گاه تصور نمي‎کرديم اصلاح‎طلبان دوباره به قدرت برسند. مي‎خواهم به اين مسئله اشاره کنم که بلايي که بر سر محافظه‎کاران آمد تقريبا شبيه همان اتفاقي بود که در مورد اصلاح‎طلبان ايراني در سال 84 رخ داد. اما رئيس‎جمهور شدن آقاي روحاني واقعا غير قابل پيش‎بيني بود. شايد باورت نشود اما طرحي که در دست توليد داشتيم و کمپاني فاکس جلوي آن را گرفت، پيش‎بيني به قدرت رسيدن شهردار تهران را در متن قصه داشت. ميان هنرمندان، مخصوصا فيلمسازان، ميل شديدي وجود دارد که پس از دوران سياه بوش، يک رنگين‎پوست يا يک زن بر کرسي رياست‎جمهوري بنشيند. رياست‎جمهوري يک زن در ايالات متحده را پيش‎بيني کرديم و همچنان خانم کلينتون احتمال دارد نامزد کسب مقام رياست‎جمهوري باشد. همان‎طور که ظريف در ايران سوداي رياست‎جمهوري دارد. من آمريکايي متوجه خنده‎‎هاي ظريف به‎ جان کري مي‎شوم که چه معنا‎هايي مي‎توانند داشته باشند. ما يک آلبوم از لبخند‎ها و ري‎اکشن‎‎هاي ظريف نسبت به ‎جان کري تهيه کرده‎ايم. ما اينجا اتاق‎‎هاي مشورت داريم و با تيم نويسنده موضوعات مختلفي را رصد مي‎کنيم. به هر روی بهتر است سفیهانی که امروز ادعای مدیریت فرهنگی را دارند و ایضا سفیهانی که سینمای ایران از آنها بت ساخته این مصاحبه را چند بار بخوانند و بدانند که چقدر «عقب مانده» هستند. مدیران فرهنگی ای که اوج هنرشان لابی برای فرهادی و سانسورهای مضحک و ادعاهای شاذ است و جامعه خود را نمی شناسند بهتر است از گوردون نحوه پیش تولید یک اثر سینمایی را بیاموزند و سینماگران پرادعا اما «بی هنر» نیز که جز سیاه ساختن و سیاه نشان دادن هنری ندارند با خواندن این مصاحبه می توانند هم سفاهت فرهنگی و بی هنری شان را بشناسند و هم به عمق خیانت خود به ایران پی ببرند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت