سرويس فرهنگي «فردا»؛ اخيرا مصاحبهاي با «هاوارد گوردون» تهيه كننده ارشد كمپاني فاكس كه توليد سريالهاي ضد ايراني «ميهن» ، « 24» و ... را در كارنامه خود دارد در رسانههاي مختلف كشور منتشر شده كه بيش از هر چيز ديگر
ي طعم تلخ ريخشند گوردون به حماقت و سفاهت مسئولان فرهنگي و برخي از سينماگران مطرح ايران در اين مصاحبه چشيده ميشود. از يك سو وسواس تهيه كننده آمريكايي براي توليد و تهيه آثار ضد ايراني ديده ميشود و از سوي ديگر ميزان ناپختگي و عملكرد خام مسئولان فرهنگي ايران كه تمام امكانات لازم را در اختيار اين فرد جهت ساخت يك فيلم ضد ايراني به ازاي يك راي بيشتر براي گرفتن جايزه اسكار قرار دادهاند، مشاهده ميشود. ريشخند گوردون به كارگردان ايراني مانند كيارستمي كه در ايران برخي از رسانهها و جريانات فرهنگي وي را به عنوان يك بت و فرد مقدس در سينما ميشناسند و همين امر سبب شده كه وي در مقابل هر گونه انتقادي از يك مصونيت آهنين برخوردار باشد، نيز در جاي خود قابل تامل است. حقيقتي كه از زبان گوردون بازگو ميشود كه «فیلمهای کیارستمی
به یک شوخی روشنفکری شبیهاند و نمیتوانند علاقهمندان هنر سینما را راضی نگه دارند.» و « شما وقتی قدرت متمرکز در حوزه تولید سینمایی ندارید و دلخوش به جشنوارههایی مثل کن و برلین هستید که به حقیر نشان دادن ملت خودتان میانجامد، عملا سینمای خود را به بیراهه بردهاید.» انتقادي است كه بارها و بارها از سوي منتقدان سينماي كيارستمي و جشنواره ای مطرح شده است كه شنيدن آن از زبان يك كارگردان آمريكايي بسيار تلخ تر است. وقتي گوردون بيان ميكند كه اگر من جاي ايرانيها بودم پس از اسكار گرفتن فيلم ضد ايراني «آرگو» ديگر فيلمي را به جشنواره اسكار نميفرستادم، حكايت از غرور ملي دارد كه برخي از بدنه فرهنگي ايران با تمام ادعاهاي ميهنپرستانهشان آنرا به شيشههاي بلورن و آدمكهاي فلزين فروختهاند. حال جز لفظ سفاهت فرهنگي در مقابل اينهمه برنامهريزي براي ساخت فيلمهاي ضد ايراني و بايكوت كردن فيلمهايي مانند «ديپلمات»و « روز شيطان» چه لفظ و اصطلاح ديگري ميتوان به كار برد؟! اينكه از لفظ سفاهت فرهنگي مسئولان و برخي سينماگران در اين نوشتار استفاده ميكنيم به اين دليل است كه اغلب سفيهان انسانهايي هستند كه در يك رشته متخصص
هستند اما برآيند كار آنها به جاي اينكه با دستاوردها و ريشه تمدني خودشان منطبق باشد و بتواند مايه رشد و شكوفايي آن را فراهم كند، اغلب متناقض اين امر است. از اين روست كه قرآن كريم نيز صريحا سفارش كرده است كه سرمايه و كارتان را به دست سفيهان و سبك مغزان نسپاريد زيرا اين سفاهت در مقابل آن عقلانيت قرار دارد و سبب ضايع كردن عقل و تخصص ميشود.
گوردون صراحتا بيان ميكند كه « کارگردانی که از ایران آمد و اسکار گرفت (اصغر فرهادی) هم همین جمله را گفت (ما ملت صلح دوستی هستیم) اما هیچ آمریکایی عاقلی آن را باور نمیکند. همه ما به حماقتش خندیدیم. چون مشخص بود سال بعد فیلم جرج کلونی (آرگو) جایزه اسکار را میگیرد. من برای نوشتن فیلمنامه این سریال خیلی فارسی یاد گرفتم. به قول شما ایرانیها «Tarof nadarim». اصولا در ذات ما آمریکاییهاست که هیچکس را بیهوده تشویق نکنیم.» اينكه سينماگران ايراني ابزار دست سياستهاي آمريكا شدهاند بيش از هر چيز نشان دهنده همين سفاهت و كم خردي فرهنگي و از سوي ديگر يادآور هشدارهاي مكرر رهبر معظم انقلاب در اين معقوله است. واژگان و اصطلاحاتي كه از مقام معظم رهبري در مورد اين مساله شنيده ايم بسيار زياد است. « تهاجم فرهنگي»، «شبيخون فرهنگي »، « ناتوي فرهنگي»، « جنگ نرم و سخت»، « مهندسي فرهنگي» و ... اصطلاحاتي هستند كه رهبر معظم انقلاب بارها در سخنانشان به آنها اشاره كردهاند اما متاسفانه ديده ميشود كه در مقام عمل برايند قابل توجهي در اين زمينه مشاهده نميشود.
مساله ديگر وجه قدرت نرم ايران در مقابل غرب است كه گوردون به اين مساله هم به خوبي اشاره ميكند و بيان مي كند كه «بهنظر من تحریمهای فرهنگی کمپانیهای آمریکایی موثرتر از تحریم اقتصادی است زیرا سیستم فرهنگی شما را در طول 30 سال اخیر فلج کرده است. ما 30 سال در مواجهه با رسانههای ایرانی جنگیدهایم تا شما را در این حوزه فلج کنیم. ما در آمریکا تحرکات فرهنگی شما را کاملا زیر نظر داریم. حتی فیلمسازان شما دیگر قدرت ندارند فیلمی مثل «دیپلمات» (داریوش فرهنگ) و «روز شیطان» (بهروز افخمی) تولید کنند. ما خیلی تلاش کردیم آثاری شبیه این دو فیلم که تولید ایران است، در حوزه خاورمیانه اکران نشوند. اگر قدرت رسانهای ایران مانند قدرت سیاسیاش باشد دیگر از آمریکا و دموکراسی جهانی اثری باقی نخواهد ماند.»
اين همان مسالهاي كه بارها از سوي مقام معظم رهبري مورد تاكيد قرار گرفته است و ايشان ذيل توضيح مساله جنگ نرم و سخت بيان كردهاند كه « زمانی هم دشمن برای تسلیم شدن یک ملت به باورها و اعتقادات یک ملت حمله می کند یعنی همان تفکراتی که منجر به مقاومت آنان شده است. این نوع را تهدید نرم می نامند.» در جایی دیگر از گفتگو این تهیه کننده آمریکایی یه صراحت از کمک اوباما و سوژه دادن او سخن می گوید و با تسلطی بی نظیر کلیه شئون سیاسی ایران را تحلیل می کند و می گوید که بر اساس «عینیات» نه «حدسیات و ظن» به فیلمسازی می پردازد. اگر ان تحلیل را یک ایران بیان می کرد «جماعت سفیه شبه روشنفکر» وی را به سخره می گرفتند و از دایی جان ناپلئون یاد می کرد و بر بی دانشی و بی خردی خود لعابی شیک می کشیدند و اساسا مقوله ای به نام سینمای سیاسی را رد می کردند. اما این گوردون بود که این جماعت را از ما بهتر تحلیل می کند و از سهراب شهید ثالث تا کیارستمی را می شناسد و می داند که با چه جماعتی روبرو است و چه اقیانوس کم عمقی را در مقابل خود دارد. به این سخنان توجه کنید؛ * همزمان با پيروزي حسن روحاني مديران کمپاني فاکس مرا خواستند و خواستار
تغيير مسير داستان شدند و گفتند ديگر خط داستاني ترور رئيسجمهور لازم نيست. شانس آورديم که پنج قسمت توليد شده هنوز به ماجراي ترور نرسيده بود. دقيقا در همان روزها احساس کرديم ميانهروها در ايران به قدرت رسيدهاند و نقد داستاني خود را معطوف به گروههاي تندرو کرديم. *بايد بگويم افرادي که در محکوميت تروريسم پس از يازدهم سپتامبر به خيابان آمدند عده قليلي هستند. در اغلب موارد مردم از جمهوري اسلامي دفاع کردهاند. معادلات حاکم در ايران پيچيده است، اما حاميان اصلي نظام جمهوري اسلامي در ايران، مردم هستند. من در گفتوگوهاي مختلفي به اين موضوع اشاره کردهام که حاميان قدرت در ايران مردم هستند. پس تصويري که در سريال ميهن يا فيلم آرگو ارائه شده تصويري است که ما آمريکاييها ميخواهيم ببينيم و لزوما نبايد تصويري باشد که مطلوب شماست. * به اعتقاد من اصلا حرف احمقانهاي است که بگوييم سينما را از سياست جدا فرض کنيم. بهنظر من تهيهکنندگي سينما، اصولا هنري سياسي است. در بعضي مواقع يک ملت را به تصوير ميکشيم و در برخي مواقع ديگر خواستههاي دولتمردان را. پس با اتکا به دو خروجي مهم سينما، اين صنعت هنري، سياسي و مدرن است. اين
عده قليل فيلمسازان ايراني که خيلي برايشان احترام قائل هستم، فيلمهاي تحقيرآميزي درباره ملت خود ساختهاند. * من اعتقاد دارم سينما ابزار توجيه سياستورزي است. به اين جمله که گفتم خيلي اعتقاد دارم. خودم را توليدکننده ميهنپرستي ميدانم که اهداف آمريکايي برايش ارزشمند است. به صنعت سينما احترام ميگذارم و از آن بهعنوان ابزاري هدفمند براي کشورم استفاده ميکنم. البته با توليد سريال در رسانهاي فراگيرتر مثل تلويزيون تاثير بيشتري بر افکار عمومي ميگذارم. من با اعتقاد کامل به قانون اساسي ايالات متحده و افکاري ميهنپرستانه سريال 24 و هوملند را ساختم. . * 6 ماه قبل از نگارش فصل سوم ميهن حتي بياهميتترين نشريات ايراني را تهيه ميکرديم و تيم تحقيق و پژوهشي که از پنتاگون به ما پيوسته بود آنها را رصد ميکرد و ارزيابيهاي روزنامهها را در اختيار تيم نويسنده ميگذاشت. ما حتي 6 ماه قبل از انتخابات ايران که مشغول نگارش فصل سوم بوديم با حدس اين موضوع که گروه سياسياي که به قدرت خواهد رسيد يقينا گروه ميانهرويي خواهد بود، طراحي داستاني سريال را انجام داديم. اغلب کارشناسان در خوشبينانهترين حالت شهردار فعلي تهران را
بهعنوان رئيسجمهور ميشناختند. هيچگاه تصور نميکرديم اصلاحطلبان دوباره به قدرت برسند. ميخواهم به اين مسئله اشاره کنم که بلايي که بر سر محافظهکاران آمد تقريبا شبيه همان اتفاقي بود که در مورد اصلاحطلبان ايراني در سال 84 رخ داد. اما رئيسجمهور شدن آقاي روحاني واقعا غير قابل پيشبيني بود. شايد باورت نشود اما طرحي که در دست توليد داشتيم و کمپاني فاکس جلوي آن را گرفت، پيشبيني به قدرت رسيدن شهردار تهران را در متن قصه داشت. ميان هنرمندان، مخصوصا فيلمسازان، ميل شديدي وجود دارد که پس از دوران سياه بوش، يک رنگينپوست يا يک زن بر کرسي رياستجمهوري بنشيند. رياستجمهوري يک زن در ايالات متحده را پيشبيني کرديم و همچنان خانم کلينتون احتمال دارد نامزد کسب مقام رياستجمهوري باشد. همانطور که ظريف در ايران سوداي رياستجمهوري دارد. من آمريکايي متوجه خندههاي ظريف به جان کري ميشوم که چه معناهايي ميتوانند داشته باشند. ما يک آلبوم از لبخندها و رياکشنهاي ظريف نسبت به جان کري تهيه کردهايم. ما اينجا اتاقهاي مشورت داريم و با تيم نويسنده موضوعات مختلفي را رصد ميکنيم. به هر روی بهتر است سفیهانی که امروز ادعای
مدیریت فرهنگی را دارند و ایضا سفیهانی که سینمای ایران از آنها بت ساخته این مصاحبه را چند بار بخوانند و بدانند که چقدر «عقب مانده» هستند. مدیران فرهنگی ای که اوج هنرشان لابی برای فرهادی و سانسورهای مضحک و ادعاهای شاذ است و جامعه خود را نمی شناسند بهتر است از گوردون نحوه پیش تولید یک اثر سینمایی را بیاموزند و سینماگران پرادعا اما «بی هنر» نیز که جز سیاه ساختن و سیاه نشان دادن هنری ندارند با خواندن این مصاحبه می توانند هم سفاهت فرهنگی و بی هنری شان را بشناسند و هم به عمق خیانت خود به ایران پی ببرند.
دیدگاه تان را بنویسید