سیدِآذری که درحلب پوستش راکندند/عکس

کد خبر: 313618

آن گاه فرمان سلطان مؤید صادر شد که: پوستش کنده شود، جنازه‌اش هفت روز در شهر حلب گردانده شود، سپس شقه گردد و شقه‌هایش به علی بن ذی الآذر، برادرش ناصر الدین و عثمان قارایولوق فرستاده شود. این شاعر لطیف سخن را چنین کشتند.

سیدِآذری که درحلب پوستش راکندند/عکس
جهان نیوز: عارف و شاعر آذربایجانی، "سید علی(عمادالدین) نسیمی"، در سال 748 هجری قمری متولد شد. طبق نظر ادوارد براون وی متولد شهر "بغداد" بوده و برخی دیگر او را متولد "شیراز" و یا برخی دیگر زادگاه وی را علاوه بر "شیراز"، تبریز یا "دیاربکر" حدس می‌زنند. آن چه مسلم است، این که وی در سرزمین "آذربایجان" بالیده، به "آسیای صغیر" سفر کرده و در "حلب" کارش به سرانجام رسیده است. دیوان "نسیمی" حاوی قالب‌های متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده، رباعی و اکثراً به ترکی آذربایجانی است. او یک دیوان به زبان ترکی آذربایجانی، دیوانی به زبان فارسیو اشعاری به زبان عربی نیز داشته‌است. نسیمی یکی از بزرگترین شاعران عرفانی زبان‌های ترکی‌تبار از اواخر قرن 14 میلادی تا اوایل قرن 15 میلادی به شمار می‌رود و از برجسته‌ترین استادان دیوان در تاریخ ادبی ترکی محسوب می‌شود. محتوای عرفانی و عاشقانه اشعار او چنان بی پروا و بی پرده بود که مخالفت‌های فراوانی را میان قشریون مذهبی زمان خود به وجود آورد که نهایتاً منجر به صدور فتوایی در به دار آویختن و کندن پوست او شد. اشعار نسیمی آمیخته به عشقی ناب، شهامت، ایثار و رک گویی است. شاید بتوان گفت او یکی از شاعرانی است که به نقد آشکار اندیشه‌های زمانه‌ی خود برخاست و همه را از صوفی، عارف، عابد، زاهد، مفتی، فیلسوف بی‌بهره نگذاشت.نسیمی پس از کشته شدن استاد و مرادش،"فضل الله نعیمی" به "آسیای صغیر" مهاجرت کرد. در شهر "بورسا"، عثمانی‌ها او را زندیق نامیدند و از شهر بیرون کردند. ناچار به شهر "انقره" ("آنکارا"ی فعلی) رفت و سپس به "حلب" کوچید و در آن جا صاحب مریدانی چند شد. شهر "حلب" در آن روزگار در دست "مملوکان چرکس" بود. قدیمی‌ترین سندی که ماجرای شهادت "نسیمی" را شرح داده، "کنوز الذّهب فی تاریخ حلب" است. "محمد راغب الطباخ الحلبی" در کتاب "اعلام النّبلاء بتاریخ حلب الشّهباء" این تفصیل را ذکر کرده است. ترجمه‌ی آن چنین است: «در روزگار یَشْبک، علی نسیمی مقتول گردید. ... ادعا گردید که سخنان نسیمی اشخاص جاهل را فریب داده، زندیق کرده است. سپس ابن الشنقشی الحنفی در حضور علما و قضات شهر طرح دعوی کرد. سپس نائب او را گفت: - اگر نتوانی ادعای خود را به اثبات رسانی، کشته می‌شوی. و او از ادعای خود درگذشت. نسیمی هم چیزی نگفت. تنها کلمه‌ی شهادت بر زبان آورد و [این] ادعا را رد کرد. سپس شیخ شهاب الدین ابن هلال در دادگاه حاضر شد و در کنار قاضی مالکی نشست. او گفت که نسیمی زندیق است و توبه‌اش را نمی‌توان پذیرفت و باید به قتل رسد. سپس به قاضی مالکی رو کرد و پرسید: چرا او را نمی‌کشی؟ مالکی گفت: - آیا تو به دست خود می‌نویسی که او محکوم به قتل است؟ گفت: می‌نویسم! و نوشت. و نوشته‌اش را به شیخنا ابن خطیب الناصریه و دیگر قضات تقدیم کرد. قضات و علما زیر بار نرفتند و بلند شدند و آن جا را ترک گفتند. مالکی پرسید: - وقتی قضات و علما سر باز می‌زنند، چگونه می‌توان او را کشت؟ او گفت: من نمی‌کشم. سلطان من را مأمور کرده است که این کار را سریع تمام کنم تا امریه‌اش صادر شود. آن گاه مجلس به پایان رسید و نسیمی را دیگر بار در قلعه حبس کردند. و آن گاه فرمان سلطان مؤید صادر شد که: پوستش کنده شود، جنازه‌اش هفت روز در شهر حلب گردانده شود، سپس شقه گردد و شقه‌هایش به علی بن ذی الآذر، برادرش ناصر الدین و عثمان قارایولوق فرستاده شود. این شاعر لطیف سخن را چنین کشتند.» قتل فاجعه‌آمیز نسیمی سبب محبوبیت فزون از اندازه‌ی او در میان اهل شریعت و توده‌های وسیع شیعیان گردید. درباره‌ی او افسانه‌ها و روایات چندی ساخته شد، شعرها سروده شد و مسلمین به این حادثه‌ی فجیع اعتراض کردند.»
مزار "سید علی(عمادالدین) نسیمی" اکنون در شهر "حلب" "سوریه" در محله‌ی "فرفراه" در مقابل "حمام سلطان" است. در سال‌های اخیر آن را بازسازی کرده‌اند و از وضعیت فعلی آن در ایام جنگ خبری منتشر نشده است.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت