سرویس فرهنگی «فردا»؛ «وضعيت سفيد» موفقيت خوبي براي «هادي مقدمدوست» جوان بود تا به مردم معرفي شود. كسي كه با نويسندگي اين سريال خوشساخت، در كنار «حميد نعمتالله» توانست حسابي گل كند. وضعيت سفيد پر بود
از نكات ريز نوستالژي. نكاتي كه به زيباتر شدن كار خيلي كمك كرد. اما اين تنها كار موفق آنها نبود؛ او و حميد نعمتالله پيشتر توانستند با نگارش فيلمنامه فيلم سينمايي «بيپولي» در جشنواره 27 فيلم فجر ديپلم افتخار بهترين فيلمنامه را از آن خود كنند. اما او در جديدترين كارش، اولين فيلم بلند سينمايياش را ساخته. فيلم «سر به مهر» به كارگرداني و نويسندگي او، سال گذشته در جشنواره فجر سي و يكم شركت كرد و جايزه بهترين كارگرداني بخش فيلم اوليهاي جشنواره را نيز به دست آورد. فيلمنامه اين اثر نيز، كار مشترك او و نعمتالله است. داستان فيلم درباره دختري است كه خجالت ميكشد به خواستگارش بگويد نماز ميخواند و همين امر برايش مشكلاتي را رقم ميزند. اما آخر داستان بالاخره موفق به گفتن اين موضوع ميشود. كل داستان درباره
درگيريهاي اين دختر با مشكلش است. درباره نحوه شكلگيري اين سوژه و اما و اگرهايش با مقدمدوست گفتوگو كرديم. شما فيلمنامهنويس خوبي هستيد. چرا سراغ فيلمسازي رفتيد؟ اساسا چرا يك فيلمنامهنويس دلش ميخواهد فيلم هم بسازد؟! عمدهترين دليلش اين است كه در مجموعه كارهاي فيلمسازي به اين كار هم علاقه داشتم. من از اول به فيلمسازي و نوشتن علاقه داشتم. اوايل فقط فيلمنامه مينوشتم و البته گاهي هم فيلم ميساختم. خب پس چرا نگذاشتيد بعد از اينكه تجربه مكفي در زمينه فيلمنامه نويسي بهدست آورديد، برويد سراغ كارگرداني؟ حقيقتش اين است كه برنامهريزي مشخصي وجود نداشت. من سينما را بهطور اعم دوست دارم ولي فيلمنامهنويسي و كارگرداني را به صورت اخص دوست دارم. دليل اصلي اينكه سراغ فيلمسازي رفتم فقط علاقه است، درست مثل همه كساني كه فيلم ميسازند. به نظر ميرسد در اين فيلم بهخاطر اينكه هم فيلمنامه نويس بوديد و هم كارگردان، بيشتر به ساختار فيلم توجه كردهايد تا محتوايش. چقدر براي نوشتن فيلمنامه وقت گذاشتيد؟ بهطور غيرمتمركز حدود ۴-۵ سال. اما به طور متمركز حدود يك سال وقت گذاشتم. انگار چون اولين كار سينماييتان بوده بيشتر از اينكه
روي محتوا وقت بگذاريد، روي ساختار وقت گذاشتهايد تا سينماييتر شود. اتفاقا روي هر دو خيلي حساسيت داشتم. چون سالهاست كه فيلمنامه كار ميكنم، حساسيتم روي فيلمنامه، حساسيت حرفهاي هم بود. اين هم يك فيلمنامه بود مثل همه فيلمنامههاي ديگر كه رويشان حساسيت داشتم. اين كار را هم به صورت مشترك با آقاي نعمتالله نوشتيم و انرژي دو نفره روي اين فيلمنامه بود. ميدانستم فيلمنامه خيلي مهم است و بايد حواسم را حسابي جمع كنم. نكته اصلي اين است كه كاراكتر اصلي فيلم خيلي استرسي است. من به عنوان مخاطب نميدانم چرا اينقدر استرس دارد و چرا بايد براي نماز خواندنش اينقدر ترس داشته باشد. شايد بهتر بود از قبل پيشزمينهاي درباره علت ترس و خجالت اين دختر به ما داده ميشد. شما تا به حال به كسي كه از گفتن اينكه نماز ميخواند خجالت ميكشد برخوردهايد؟ بله. ولي سوال من اين است كه ما بايد از كجا بدانيم علت ترس اين دختر چيست؟ به نظرم اين موضوع از يك ناحيه حل ميشود. البته نه از اين ناحيه كه بدانيم اين ترس و استرس از كجا ميآيد. فرض كنيد كسي ترس از ارتفاع دارد و اصلا هم نميداند دليل اين ترسش چيست. چنين كسي شايد اصلا نداند چطور از
پلههاي پل عابر هم عبور كند. موضوع از اين قرار است كه ما برخوردمان با شخصيت داخل فيلم كه چنين مشكلي دارد چيست؟ چنين آدمي داراي فوبيايي است. فوبياي اينكه مبادا كسي مشكلش را بفهمد. اگر شما با چنين آدمي برخورد كنيد واكنشتان چيست؟ نميدانم. ولي وقتي صبا متوجه ميشود نيمه شب خانواده همخانهاش در راه منزل آنها هستند، چرا بايد آنقدر هيجاني برخورد كند؟ اولين سوالي كه در اين ميان به ذهن ميرسد اين است كه مگر راه سادهتري وجود ندارد؟! همين! من خيلي دوست دارم بدانم برخورد ما در برابر كسي كه چنين مشكلي دارد چيست. تماشاچي اين فيلم آيا چنين كسي را ملامت ميكند يا سعي ميكند كمكش كند؟ اول دوست دارم بدانم آدمي كه در فيلم ترسيم كرديد، نمود بيرونياي برايش در كنارتان وجود داشت كه بخواهيد از روي كاراكتر او چنين فيلمنامهاي بنويسيد؟ بله. تقريبا! دو حالت وجود دارد؛ يا چنين كسي وجود دارد بدون اينكه من بخواهم نمود بيرونياش را به شما معرفي كنم يا وجود ندارد. به نظر شما چنين كسي وجود دارد؟ بله. ولي لزوما فكر ميكنيد زندگي افراد با مشكلات خاص قابل ترسيم كردن در سينما هست؟ موضوع اين است كه چنين وضعيتي بدون در نظر گرفتن شدت يا
ضعفش، وجود دارد. وضعيت «خجالت كشيدن از نماز» موضوع درباره وسواسهاي فكري است. ريشه خجالت، ترس است. يعني شما وقتي از چيزي خجالت ميكشيد تحت كنترل ترستان هستيد. اما لازم است اينقدر شديد يك شخصيت را ترسيم كنيد؟ اين آدم شكل برجسته اين مشكل است. يعني كسي است كه به حادترين نقطه اين ماجرا رسيده. به هرحال اين فرد چنين وسواس فكرياي دارد و من ميخواهم به مخاطب بگويم برخوردي كه با چنين فردي ميكند، برخوردي امري است. آدم داستان ما درگير يك اختلال خلقي است. درگير اضطرابي كه از يك زيست نامناسب طولاني مدت پيش ميآيد. ولي مخاطب اصلا در فيلم متوجه نميشود اين مشكل از نحوه زندگي فرد به وجود آمده! ما اصرار نداشتيم دليلش را بگوييم. چون علت محدود ميشد به همان دليلي كه ما براي ترس كاراكتر آوردهايم و ضمن اينكه فيلم شروع ميكرد به علت آوردن براي ترس اين فرد. اما قصد فيلم اين بود كه عزم كاراكتر را براي خروج از ترسش نشان دهد. ولي مسئله اينجاست كه روانشناسها ميگويند كسي كه فوبياي ارتفاع دارد به خاطر مشكلي است كه در كودكي برايش به وجود آمده. يعني هر علتي، معلولي دارد. علت ترس اين دختر هم خيلي مهم بوده. اما در مورد اين شخصيت،
فوبيايي وجود ندارد. او در موقعيت ترس از گفتن نماز خوان بودن قرار دارد. در اينجور موقعيتها، افراد رفتارهاي خاصي ميكنند. اما اينكه ما علت ترس اين دختر را نشان نداديم به اين دليل است كه مخاطب خجالت را به راحتي ميپذيرد. يك بخش از درك فيلم، با پذيرندگي از طرف مخاطب همراه است. اگر زمينههاي خجالت را نشان ميداديم هم خيلي فيلم طولاني ميشد و هم بخش شبه روانشناسي است كه ما آن را نميخواستيم. ما فقط ميخواستيم مسير رسيدن به غلبه بر ترس را نشان دهيم. وقتي قرار است چنين باشد، يعني صبا نماينده كساني است كه چنين مشكلي دارند. ولي لزوما مشكل همه اينقدر حاد نيست. ضمن اينكه زندگي همه شبيه به هم نيست. ولي بالاخره چنين موضوعي وجود دارد. من از شما ميپرسم؛ فكر ميكنيد چنين موقعيت حادي ميتواند وجود داشته باشد؟ بله. ولي مديريت آن در آدمهاي مختلف، متفاوت است! قطعا همينطور است. اما خدا نكند وضعيت پيچيدهاي براي چنين آدمي پيش بيايد. من فكر ميكنم شايد ما موضوع خجالت را چندان جدي نميگيريم. در غالب موارد اين خجالت، به كوتاهي در نماز منجر ميشود و كسي به بحران برنميخورد. كسي كه در چنين وضعيتي گرفتار بود براي من تعريف
ميكرد كه دربهدريهاي زيادي را براي نماز خواندنش كشيده! بههرحال چنين آدمي وجود دارد هرچقدر هم شما بگوييد ميتوانست اين كار را بكند يا آن كار را نكند. چنين آدمي چطور در آخر فيلم موفق ميشود مشكلش را بگويد؟! يك فيلم نود دقيقهاي صرف شده تا به اين نقطه از فيلم برسيم كه صبا مشكلش را با يك «اساماس» به خواستگارش بگويد. رسيدن به چنين موقعيتي نياز به مسير داستاني دارد. زيرساختهاي روانشناسي لازم دارد تا نشان دهد چطور اين آدم، آن مسير مشكل را طي ميكند. كساني كه اين مشكل را دارند و فيلم را ميبينند، اين احساس بهشان دست نميدهد كه اين فرد كارهاي غيرمتعارف انجام ميدهد چراكه آنها خجالت كشيدن از نماز را تجربه كردهاند و در عين حال شايد يادشان بيفتد كه در چنين شرايطي آنها نمازشان را كنار گذاشتهاند. يعني اگر در مهماني شلوغي رفتهاند كه راه دررويي هم وجود ندارد شايد نمازشان را كنار گذاشتهاند. وقتي قرار باشد تماشاگر همه چيز را بداند، فيلم حالت نمايشياش را از دست ميدهد و فقط ميشود يك سري توضيح كه تماشاگر يك چيزهايي را بپذيرد. من فكر ميكنم گروهي از تماشاگران كه حس اين آدم را درك ميكنند، نياز ندارند كه چيزي را
برايشان توضيح دهيم. در واقع بخشي از توضيحات پيش خود تماشاچي است. يعني فكر ميكنيد موضوعي كه انتخاب كردهايد، مبتلا به جامعه است؟ من فكر ميكنم اين موضوع در جامعه ما وجود دارد. چقدر؟ من آماري ندارم ولي تا به حال با هركسي برخورد كردهام چنين مشكلي داشته. ميخواهم بدانم آنقدر مبتلا بوده كه بخواهيد آن را دستمايه يك فيلم سينمايي قرار دهيد؟ براي من خيلي مهم بود كه حتي اگر ۵ درصد مردم به اين مشكل دچار هستند، حتما فيلمي دربارهاش ساخته شود. اين موضوع را نميشد موضوع ساخت تله فيلمي قرار داد كه تعداد بيشتري از مردم هم آن را ببينند؟ وقتي در سينما اين موضوع پررنگ شود خيلي بهتر است. اشكالي ندارد كه سينما مخاطب كمتري را تحت پوشش قرار دهد اما وقتي موضوعي در سينما مطرح ميشود، ايجاد بحث ميكند. وقتي موضوعي مهم است به نظرم خيلي خوب است كه در سينما مطرح شود. اگر حتي يك درصد از مردم هم چنين گرفتارياي داشته باشند بايد در سينما كه مضامين در آن برجسته ميشود، فيلمي داشته باشند كه مبادا همان يك درصد هم گسترده شود. موضوعاتي كه واجب هستند بهتر است در مديومهايي كه بيشتر شنيده ميشوند مطرح شوند و ايجاد بحث و گفتوگو كنند. اگر
قرار است كار فرهنگي ديگري درباره اين موضوع شود بايد انجام شود ولي اينطور نباشد كه موضوعات مبتلا به مطرح نشوند. بايد به اين مباحث پرداخته شود تا پيشنهادي به تماشاچي مبتلا باشد براي اينكه از اين حالت خارج شود. قصد ما دادن اخبار نيست، خواستيم حس و حالي شورانگيز از به نتيجه رسيدن اين ترس در مخاطب ايجاد كنيم. ميخواستيم اين حس را منتقل كنيم كه نترسيدن زيباست. بهتر نبود از بازيگري استفاده شود كه مخاطب ذهنيت قبلي از او نداشته باشد تا ترس كاراكتر را به خوبي به مخاطب منتقل كند؟ با اين پيش فرض كه بازي ليلا حاتمي در نقشهاي ديگر را هم ديده و ليلا حاتمي در ذهن مخاطب با همان نقشها شكل گرفته. اين اطلاعات براي تماشاگر حرفهاي است. گروهي از تماشاگران ليلا حاتمي را ميشناسند و تماشاگر حرفهاي هستند و بعضي ديگر ميشناسند اما تماشاگر حرفهاي نيستند. اينها وقتي ليلا حاتمي را ميبينند با ذهنيت فيلمهاي قبلياش نيست. اما به هرحال استفاده از بازيگر حرفهاي از اقتضائات سينماي حرفهاي است. اصلا چرا از ليلا حاتمي براي اين نقش دعوت كرديد؟ به نظرم براي اين نقش خوب بود. به نظرم او يك بازيگر محبوب و معروف است و كسي است كه درباره نقش
نظر ميدهد و به ديده شدن فيلم هم كمك ميكند. يعني ليلا حاتمي را به عنوان برگ برندهاي براي ديده شدن فيلم انتخاب كرديد؟! (ميخندد) دقيقا فقط آخر حرفم را گرفتي؟! ليلا حاتمي واقعا بازيگر خوبي است. ميتوانستيم بازيگر معروف ديگري بياوريم كه فقط بازياش را ميكند و هيچ كمكي هم به نقش نميكند. از همه مهمتر شايد اصلا به نقش نميخورد. ليلا حاتمي يك انتخاب همهجانبه براي ما بود. اصلا مگر آوردن بازيگر معروف براي ديده شدن بهتر فيلم اشكالي دارد؟ نه اصلا! پس چرا فقط تكه آخر حرفم را گرفتي؟! (ميخندد) ميخواستم اصلا همين را بپرسم كه فكر نميكنيد ليلا حاتمي برگ برنده است! بگذريم. چرا اينقدر وبلاگنويسي را در فيلم پررنگ كرده بوديد؟ الان ديگر وبلاگنويسي كار شادي به حساب نميآيد. اما هنوز بسيار پرطرفدار است. اما نه به اندازه شبكههاي اجتماعي. اما هنوز وبلاگ به عنوان يك دفترچه يادداشت، به حياتش ادامه ميدهد. وبلاگ براي صبا كار دفترچه يادداشت را ميكند كه چند نفر هم آن را ميخوانند. اما وبلاگ يك دفترچه يادداشت شخصي است كه كساني كه عواطف و احساساتشان را در آن مينويسند خيلي دوست ندارند كسي آن را بخواند، مگر كساني كه آنها را
تاييد كنند. براي صبا هم اين نكته خيلي مهم بود. منبع: تهران امروز
دیدگاه تان را بنویسید