سرویس فرهنگی «فردا»: سال نوی عربی تازه میشود و داغ شیعیان و آزادگان جهان نیز تازه. باز این چه شورش است که در خلق عالم است ... عالم دوباره به تکاپوی اقامه عزا برای خون خدا افتاده است و در این بین، چند سطری را میهمان حسینیه «فردا» باشید تا در کنار هم به ذکر مصیبت و آمیختن شور و شعور حسینی بپردازیم ... السلام علیک یا اباعبدالله ...
مردم کوفه پس از اطلاع از مرگ معاویه و عدم بیعت امام حسین علیه السلام با یزید و رفتنش به مکه، نامهها و نمایندههایی جهت یاری و دعوت از امام حسین علیه السلام به مکه فرستادند که مضمون آنها به شرح زیر است: «بسم الله الرحمن الرحیم این نامهای از سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد بجلی و حبیب بن مظاهر و شیعیان با ایمان او و مسلمانان کوفه به حسین بن علی علیه السلام است. درود بر تو! خدایی را که هیچ کس جز او شایسته پرستش نیست، برای وجود تو سپاس میگوییم. خدایی را که دشمن ستمکار و سرکش شما را درهم شکست و نابود کرد، میستاییم. دشمنی که بر این امت یورش برده، خلافت بر آنان را به زور ربوده، اموال آنان را گرفته و بدون رضایت آنان، خود را فرمانروای آنان کرده بود. او نیکان و بزرگان را کنار نهاده و بدکاران و اشرار را بر جای آنها نشانده و اموال خدا را به دست گردن کشان و ثروتمندان داده بود. لعنت و نابودی بر او باد، همچنانکه قوم ثمود لعنت و نابود شدند. بهراستی که ما پیشوایی نداریم. پس به سوی ما بشتاب! امید است که خداوند به وسیله تو ما را گرد حق جمع کند. نعمان بن بشیر، فرماندار یزید و نماینده بنی امیه، در
قصر فرمانداری است ولی ما در روزهای جمعه و عید با او نماز نمیخوانیم. اگر بدانیم که به سوی ما حرکت کردهای، او را از شهر کوفه بیرون خواهیم کرد و اگر خدا بخواهد به شام خواهیم فرستاد.» این نامه را عبدالله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال در روز دهم ماه رمضان در مکه به دست امام رساندند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ للحسین بن علی علیه السلام من سلیمان بن صرد و المسیب بن نجبة و رفاعة بن شداد البجلی و حبیب بن مظاهر و شیعته المؤمنین و المسلمین من أهل الکوفة سلام علیک فإنا نحمد إلیک الله الذی لا إله إلا هو أما بعد فالحمد الله الذی قصم عدوک الجبار العنید الذی انتزى على هذه الأمة فابتزها أمرها و غصبها فیئها و تأمر علیها بغیر رضى منها ثم قتل خیارها و استبقى شرارها و جعل مال الله دولة بین جبابرتها و أغنیائها فبعدا له کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ إنه لیس علینا إمام فأقبل لعل الله أن یجمعنا بک على الحق و النعمان بن بشیر فی قصر الإمارة لسنا نجتمع معه فی جمعة و لا نخرج معه إلى عید و لو قد بلغنا أنک قد أقبلت إلینا أخرجناه حتى نلحقه بالشام إن شاء الله. ثم سرحوا بالکتاب مع عبد الله بن مسمع الهمدانی و عبد الله بن
وأل و أمروهما بالنجا فخرجا مسرعین حتى قدما على الحسین بمکة لعشر مضین من شهر رمضان.» ۱
***
مردم کوفه دو روز پس از فرستادن آن نامه، نامههای دیگری به وسیله قیس بن مسهر صیداوی و عبدالله و عبدالرحمن، پسران شداد ارحبی، و عمارة بن عبدالله سلولی که روی همرفته حدود ۱۵۰ عدد میشد، برای امام فرستادند که هر یک از آنها از طرف یک یا دو یا چهار نفر بود. پس از دو روز دیگر، باز هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی را با نامهای به مضمون زیر به جانب امام فرستادند: «بسم الله الرحمن الرحیم این نامهای است به حسین بن علی علیهما السلام از طرف شیعیان مؤمن و مسلمان او: پس از حمد و ثنای پروردگار، به سرعت به نزد ما بشتاب؛ زیرا مردم چشم به راه تو هستند و اندیشهای جز تو ندارند. پس بشتاب، بشتاب، بشتاب، والسلام». «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ شِیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَمَّا بَعْدُ فَحَیَّهَلَا فَإِنَّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ لَا رَأْیَ لَهُمْ غَیْرُکَ فَالْعَجَلَ الْعَجَلَ ثُمَّ الْعَجَلَ الْعَجَلَ وَ السَّلَامُ». ۲
***
آنگاه شبت بن ربعی و حجار بن ابجر و یزید بن رویم و عروة بن قیس و عمرو بن حجاج زیبدی و محمد بن عمرو تیمی نامهٔ دیگری به این مضمون برای امام نوشتند: «پس از حمد و ثنای پروردگار؛ همانا باغها سرسبز شده و میوهها رسیده است. پس هرگاه میخواهی به سوی لشگر فراوان و مجهزی که برای یاریت آمده است، بشتاب». «أَمَّا بَعْدُ فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَّاتُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ أَعْشَبَتِ الْأَرْضُ وَ أَوْرَقَتِ الْأَشْجَارُ فَإِذَا شِئْتَ فَأَقْبِلْ عَلَى جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدَةٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ عَلَى أَبِیکَ مِنْ قَبْلِک». ۳
***
نامهرسانها و فرستادگان یکی پس از دیگری نزد امام حسین علیه السلام میرفتند و امام از آنها از حال مردم کوفه میپرسید. سرانجام امام نامهای به کوفیان نوشت و به دست هانی بن هانی و سعید بن عبدالله که آخرین فرستاده مردم کوفه بودند، داد تا به کوفه ببرند. متن نامه امام حسین علیه السلام چنین بود: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم از طرف حسین بن على علیه السلام به سوى گروه مؤمنین و مسلمین. اما بعد؛ هانى و سعید نامههاى شما را نزد من آوردند و آخرین نفر فرستادگان شما بودند که نزد من آمدند. کلیه آنچه را که شما شرح داده بودید فهمیدم. مقاله اکثر شما این بود که ما امام نداریم. تو بسوى ما بیا شاید خدا ما را بوسیله تو به حق هدایت و نزدیک نماید. من برادر و پسر عم و شخصى که از اهل بیت و مورد وثوق من است یعنى مسلم بن عقیل را بسوى شما میفرستم. اگر مسلم براى من بنویسد که آراء عموم و عقلاء و فضلاء شما متحد شده باشد، همان طور که فرستادگان شما آمدند و نامههاى شما را قرائت نمودم من با خواست خدا به زودى به سوى شما میآیم. به جان خودم که امام طبق دستور قرآن و عدالت قضاوت خواهد نمود. امام کسى است که دین حق را پذیرفته و جان خود
را براى دین زندانى کند، و السّلام.» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِیداً قَدَّمَا عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِی اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقَالَةُ جُلِّکُمْ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ بِأَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ وَ ذَوِی الْحِجَى وَ الْفَضْلِ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدَّمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ فَإِنِّی أَقْدَمُ إِلَیْکُمْ وَشِیکاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَلِکَ لِلَّهِ وَ السَّلَامُ». ۴ سپس امام نامه را پیچیده و مهر
زدند و آن را به مسلم دادند «که رحمت خدا بر او باد» و او را رهسپار کوفه فرمودند. اما آیا عاقبت، کوفیان به عهد خویش وفا کردند؟ عاشورا به این پرسش داده است ...
از: تحریریه سایت تخصصی امام حسین علیه السلام
پی نوشت: _________________________ ۱- بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۳ ۲- بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۴ ۳- بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۴ ۴- بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۵ در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری چه گذشت؟ ۱- امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال ۶۱ هجری به کربلا وارد شد. عالم بزرگوار «سید بن طاووس» نقل کرده است که: امام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است. ۲- «ولید بن عقبه» ضمن نامهای «عبیداللّه بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود. ۳- در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت، نامه را به «قیس بن مسهّر» دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید، این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: خداوندا برای ما و شیعیان
ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی. توبه حر چگونه پذیرفته شد؟ + اینفوگرافی شهید والاقدر عاشورا ، حر از خاندان های معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود. او پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی پسر «ریاح بن یربوع» است. او از رؤسای کوفیان بود و به سرکردگی هزار سوار برگزیده شده بود. هنگام خروج از کوفه همواره صدایی را از پشت سر می شنید که می گفت ای حر تو را به بهشت بشارت باد. اما کسی را نمی دید. هنگامی که خدمت امام رسید این داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای. در یکی از منازل (قصر بنی مقاتل یا شراف) راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به کوفه گشت. امام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را میگفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز میگفتم. اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که میتوانم. توبه حر هنگامی که حر فریاد
غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری میکرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد. حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست میکشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز میزند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت. حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب دادهای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا میخواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کنارهگیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو میخواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود میلرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاعترین مرد کوفه سوال میشد، تو را
معرفی میکردم، این چه حالتی است که در تو میبینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر میبینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد. لحظات دیدار با امام او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش میرفت. «پروردگارا! من به سوی تو باز میگردم، پس توبهام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداختهام. ای اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد. این گفتار امام حسین علیه السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی پایان و نعمتهای همیشگی راه یافته است. شهادت حر پس از حبیب ابن مظاهر به میدان رفت و به پیکار عظیمی نمود. تا جایی که بر اساس روایات تا 40 تن را به درک واصل کرد. وقتی لشگر پیاده نظام به او حمله ور شدند تیری به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. اما حر با
چالاکی از اسب پایین پرید و مبارزه ای دلاورانه کرد تا جایی که 40 نفر از سپاه دشمن را به قتل رساند. در همین هنگام پیاده نظام به او حمله کردند و جسم بی جانش روی زمین افتاد. او را به کنار شهدای دیگر خیمه رساندند. وقتی امام خون از صورت حر پاک می کرد و با پارچه ای پیشانی حر را می بست، این جمله را بر زبان جاری می کرد: تو آزادهای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزادهای ...
برای دیدن اینفوگرافی، روی تصویر زیر کلیک کنید
پروانه عشقم من و شمع سحرم نیست خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست از شدت شرمندگی از زینب و عباس آنگونه شدم آب که دیگر اثرم نیست سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی در پیش وجود تو نمای دگرم نیست اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم والله کز این آرزوی بیشترم نیست حرّم من و در بین کمند تو اسیرم جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست از چشمه ی چشمم شده یک نهر روانه جز خون دل آرامش اشک بصرم نیست
/ از سایت شهید آوینی
صوت مداحی شورانگیز محمود کریمی
دیدگاه تان را بنویسید