سرویس فرهنگی «فردا»: غلامعلی حدادعادل طی یاداشتی درباره فیلم دهلیز آورده است؛ به لطف تهیه کننده و کارگردان فیلم سینمایی «دهلیز» فرصتی به دست آمد تا فیلم را تماشا کنمف به نظرم رسید چند نکتۀ قابل توجه در آن وجود دارد که شایسته است بدانها اشاره شود.
درون مایه و مضمون اصلی این فیلم مفهوم «قصاص» است؛ بهزاد، بازیگر نقش اول مرد فیلم (رضا عطاران) که معلم بوده به جرم یک قتل ناشی از عصبانیت، در زندان بسر میبرد و در انتظار اجرای حکم اعدام است. شیوا (هانیه توسلی) همسر جوان او در غیاب همسر بار سنگین ادارۀ زندگی را بر دوش دارد. افزون بر آن، بار غم دلهره و دغدغۀ اعدام شدن همسرش را نیز به دوش میکشد. او دلش در گرو همسر زندانی خویش است و همّ و غمش متوجه تنها پسرش «امیرعلی» هفت ساله است که دانشآموز کلاس اول ابتدایی است. امیرعلی پنج سال است که پدر را ندیده و تصویر و تصوری از او ندارد. شیوا از یک سو در گارگاه تراش عدسی عینک کار میکند تا چرخ زندگی را بچرخاند و از سوی دیگر به درس و تربیت و تحصیل امیرعلی در مدرسه میرسد، اما مهمتر از اینها، او از طریق
واسطهای که داماد خانوادۀ مقتول است با آنها در تماس است تا شاید رضایتشان را جلب کند. به قول حافظ: میان گریه میخندم که چون شمع اندر این محفل/زبان آتشینم هست اما در نمیگیرد «دهلیز» فیلمی است که در آن یک مفهوم مهم انسانی و اجتماعی و دینی یعنی مفهوم «قصاص»، بستر جریانات و حوادث و گوهر و جانمایۀ فیلم است. «قصاص» و روی دیگر این سکه، یعنی «عفو» مفهومی کاملاً انسانی است. دهلیز از آغاز تا انجام، چیزی جز دیالکتیک تز و آنتیتز قصاص و عفو نیست. مادر مقتول، هم پسر جوان خود را از دست داده و هم در اثر ضربۀ روحی ناشی از این فاجعه، تکلم خود را از دست داده و زمینگیر و بیمار شده است. خواهر مقتول با حدّت و حرارت میخواهد با مشاهدۀ قاتل بر چوبه دار قلب داغدار خود را تسلی بخشد. در این میان یکی از دامادهای این خانواده، آقای رضایی (سعید چنگیزیان) که فروشندۀ کالای برقی است میکوشد به شیوا کمک کند. از یک سو عواطف انسانی خانوادۀ مقتول را وامیدارد تا بر اعدام بهزاد اصرار بورزند و از سوی دیگر خانوادۀ قاتل نیز با انگیزۀ عواطف انسانی خود در پی کسب رضایت اولیاء دم و عفو قاتل هستند. جدال این دو گونۀ متضاد احساس و عاطفه، کشاکش و
کشمکشی است که نه تنها شخصیتهای فیلم را در سراسر داستان فیلم درگیر میسازد، بلکه بینندگان فیلم را نیز یک لحظه رها نمیکند.
اما چنانکه گفتیم، مفهوم عفو و قصاص یک امر اجتماعی نیز هست. آنچه در این فیلم بر بهزاد و شیوا و امیرعلی خردسال و بر مادر و خواهران مقتول میگذرد صرفاً یک حادثۀ شخصی و منحصر به فرد نیست، بلکه اتفاقی است که در جامعۀ ما بسیار افتاده و بسیاری از افراد و خانوادهها گرفتار آنند. حتی کسانی که رابطه و پیوندی با دو طرف واقعه ندارند وقتی پای قصاص یا عفو در میان است نمیتوانند بیاعتنا و خونسرد بمانند. عدهای با اولیای دم همدردی میکنند و عدهای با خانوادۀ قاتل. بعضی به نتایج مفید حاصل از اجرای حکم میاندیشند و بعضی دیگر به عواقب ناشی از آن در خانوادۀ قاتل، که در این فیلم بیپدرشدن امیرعلی معصوم و شیطان و بازیگوش و باهوش و خوشسروزبان و دوستداشتنی است و بیشوهر ماندن شیوا که باید در طوفانها، محکم بایستد و پاک و پاکدامن بماند و در اثر فقر و فساد از یک «بانوی خانه» به یک «زن خیابانی» مبدل نشود. دهلیز، در عین حال با یک مفهوم اسلامی و قرآنی نیز سر و کار دارد و آن مفهوم «قصاص» است. قصاص از احکام بحث برانگیز است و بحث های فراوان روانی و اجتماعی و حقوقی و حقوق بشری و سیاسی بر سر آن در گرفته و در سی و چهار سال اخیر،
یعنی پس از برپایی حکومت اسلامی در کشور ما، به یکی از میدانهای درگیری ما با حکومتهای غربی مبدل شده است. در دهلیز، «قصاص» به عنوان یک حکم اسلامی مورد انتقاد و اعتراض واقع نمیشود. فیلم به سراغ نقد قصاص نمیرود اما به جای نقد قصاص، به سراغ مفهوم اسلامی و اخلاقی دیگری میرود که «عفو» است و میکوشد تا تلخی قصاص را به شیرینی عفو مبدل سازد و در این کار موفق میشود. دهلیز از نظر اخلاقی یک فیلم «پاک» است. با آنکه داستان فیلم میتواند زمینهساز کشیده شدن فیلم به روابط غیراخلاقی و فساد و گناه شود، چنین اتفاقی در فیلم نمیافتد. بینندۀ هوشمند به روشنی درمییابد که تهیهکننده اسیر وسوسۀ «گیشه» نشده و برای جلب مشتری و پرفروشترشدن فیلم به سراغ زشتی ها و پلشتی های جامعه نرفته است. زنی جوان، دور از شوهر که گرفتار مشکلات زندگی است، به سراغ این و آن میرود تا به او کمک کنند. بسیاری از تهیهکنندگان و کارگردانان، درست همین جاست که فیلم را با چاشنی حوادث عشقی و روابط غیراخلاقی، به ظاهر جذاب میسازند و به واقع به «کثافت» میکشانند. اما در دهلیز چنین انحرافی دیده نمیشود. شیوا آرایش وسوسهبرانگیز ندارد و نگاه و احساس و لباس
او، مردان را به گناه دعوت نمیکند. در رفتار و گفتار نیز عشوهگری نمیکند. او پاک است و پاک میماند. مردانی که بر سر راه او هستند نیز پاک و نجیباند. دهلیز میخواهد به جای نشان دادن فساد اخلاقی در جامعه، که متأسفانه نزد بعضی از فیلمسازان امری عادی شده، سلامت و پاکی جامعه را، که هرگز نباید فراموش شود، نشان دهد. دهلیز میخواهد بگوید اگر بیاخلاقی یک واقعیت است، اخلاق و پاکی و نجابت هم واقعیت است و همه نباید همیشه از یک سو غش کنند. نمیتوان دربارۀ فیم دهلیز سخن گفت و از نقش بیبدیل «امیرعلی» یاد نکرد. این پسر بچۀ باهوش و زرنگ از آغاز تا انجام، بیننده را شیفتۀ حرکت ها و حرف های خود میکند. او یکی از ارکان فیلم دهلیز است و نقشی اصلی بر عهده دارد. امیرعلی در دهلیز یک بازیگر اصلی است. امیرعلی (محمدرضا شیرخانلو) در آینده انشاءالله یک بازیگر خوب و بسیار خوب خواهد شد، اگر دیگران بگذارند و بخواهند. در بخشی از فیلم، آنجا که بهزاد مرخصی میگیرد و به خانه میآید تا چند شبی در کنار زن و فرزند باشد امیرعلی، هنگام خوابیدن از پدر میخواهد از کنار بستر او دور نشود زیرا او از تاریکی میترسد. بهزاد میگوید او هم در کودکی خود
از تاریکی میترسیده و هنوز هم میترسد. او میگوید در کودکی در خانۀ قدیمی خود دالان درازی داشتیم که به آن «دهلیز» میگفتیم.این دهلیز تاریک بود و من از آن میترسیدم. همیشه هنگام عبور از دهلیز چشمهای خود را میبستم و میدویدم تا به انتهای دهلیز، یعنی روشنایی برسم. اینجاست که بینندۀ فیلم متوجه میشود چرا نام دهلیز برای این فیلم انتخاب شده است. سراسر فیلم دلهرهآمیز است. آن نگرانی که بهزاد و شیوا و امیرعلی و بسیاری دیگر در متن فیلم دارند، نگرانی تماشاگران نیز هست. همه خود را در یک دهلیز تاریک احساس میکنند و دوست دارند زودتر چشمشان به روشنایی بیفتد. این روشنایی عاقبت آشکار میشود. دهلیز فیلم موفقی است. باید به همۀ عوامل دستاندرکار آن تبریک گفت و از داورانی که این فیلم و بازیگران آن را شایستۀ جایزه و تحسین شناختند تشکر کرد. دهلیز میتواند نمونهای از فیلم سینمایی در جمهوری اسلامی ایران باشد و در عمل ثابت کند که در دنیای امروز سینمای دیگری هم غیر از سینمای «هالی وود» و «بالی وود» ممکن است.
دیدگاه تان را بنویسید