سرویس فرهنگی «فردا»: ماه پربرکت رمضان ایامی نورانی و روحانی است. این اوقات، فرصتی است برای تهذیب نفس، برای نزدیکی به پروردگار، برای واگذاشتن شیطان درون و برون و فرصتی است برای ارزشمند شدن انسان. این فرصتها میتواند به یک فصل جدید در زندگیمان منجر شوند؛ به یک فصل معرفت و شناخت الهی. بیایید لحظه لحظه این ماه را قدر بدانیم و در سایه ولی امرمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میهمان سفره پر نعمت و برکت آن شویم. این چند سطر را نیز میهمان «فردا» باشید ...
.: دعای روز بیست و سوم :.
اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ. خدايا در اين ماه از گناهانم شستوشويم ده،و از عيبها پاكم كن، و دلم را به پرهيزكارى دلها بيازماى، اى ناديده گيرنده لغزشهاى اهل گناه.
.: شرح دعای ابوحمزه در محضر علامه جوادی آملی :.
محبوبترین بندگان خدا چه کسانیاند؟
یكی از آداب و سنن نیایش و دعا اِلحاح و اصرار است. اِلحاح و اصرار گاهی به تكرار یك جمله است، گاهی به تكرار مضمون یك جمله در عبارتهای گوناگون؛ دعای ابوحمزه ثمالی از مصادیق بارز اِلحاح در دعاست. زیرا وجود مبارك امام سجاد سلام الله علیه در سحرهای ماه مبارك رمضان یك مطلب را با عبارتهای گوناگون، با تعبیرهای مختلف بازگو میكنند، و آن بخشش گناهان است. زیرا تا انسان تبهكاری او بخشوده نشود، قُرب الهی نصیبش نخواهد شد و تا قُرب الهی نصیب او نشود، از آن فُوز خاصّ طرفی نمیبندد. لذا در این جمله به ذات أقدس إله عرض میكند: پروردگارا ! اگر از گناهان من صرف نظر كردی، این كار سنّت دیرینه توست كه از تباهی تبهكاران صرف نظر كردی. "فَإنْ عَفُوتَ یا رَبِّ فَطالَ مَا عَفُوتَ عَنِ المُذنِبینَ قَبلِی." من اوّلین گنهكاری نیستم كه تو بخشودی، چنین كه آخرین گنهكاری هم نخواهم بود كه تو بخشیدی. در صحیفه سجادیّه آمده است كه: محبوبترین بندگان خدا كسانیاند كه استكبار نورزند. تذلّل كنند، تخشّع كنند، خضوع كنند در پیشگاه ذات أقدس إله . این نشانه محبوب بودن بنده است نزد خداوند. وجود مبارك امام سجاد هم در همین جا تخضّع دارد. در
صحیفه سجادیّه دارد كه: من فقیرترین فقراء هستم . همه نیازمندند، ولی من از همه نیازمندترم ! زیرا هر كسی دركش بیشتر است، میداند كمالات فراوانی به امتثال خلیفةُ الله است. وقتی دركش بیشتر بود، احساس خلاء بیشتری میكند، قهراً فقر را بیشتر از دیگران احساس میكند. در اینجا عرض میكند: "وَ یا رَبِّ لِأنَّ كَرَمَكَ أیّ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُجازاهِ المُذنبینْ وَ حِلمِكَ عَنْ مُكافاهِ المُقَصِّرینْ ." شما اگر بخواهی در كُرسی داوری بنشینی و عدّهای را كیفر بدهی، كریمانه اگر بر كُرسی داوری بنشینی، آن كُرسی كرم با جلالتر از آن است كه تبهكاران را كیفر كند، و كُرسی حلم و داوریِ بردباری بزرگتر از آن است كه دیگران را مكافات كند! «مكافات» همان جزای وِفاق است. «كُفو» یعنی همتا. ذات أقدس إله در قرآن كریم هیچ جا وعده نداد كه جزای محسنین و وارستگان، جزای وفاق است! ولی درباره تبهكاران كه چنین فرمود: جَزآءً وِفاقاً. (2) یعنی جزاء و كیفر تبهكاران وفق گناه آنهاست، هرگز بیشتر نیست. امّا پاداش محسنان و پرهیزگاران به اندازة آنها، موافق و مطابق آنها نیست، بلكه بالاتر از آنهاست! مَنْ جَآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها. (3) اینجا
دو مطلب است كه باید كاملاً از هم تفكیك بشود. یكی این كه جزاء متن عمل است و همان عمل به صورتهای گوناگون ظهور میكند، یا پاداش مناسب دارد؛ این یك بحث است كه هر گونه جزائی از سنخ عمل است، موافق با عمل است. وفاق به معنای سنخیّت، اختصاصی به كیفر تبهكاران ندارد. برای این كه پاداش پرهیزكاران را هم شامل میشود. یك قسم و بحث دیگر؛ وفاق یعنی همتا بودن، معادل بودن و مانند آن. این مخصوص تبهكاران است كه جَزآءً وِفاقاً در قرآن فقط درباره اینها آمده است. یعنی كیفر اینها مطابق عمل اینهاست، بیش از عمل نیست. معادل عمل اینهاست. هرگز بیش از عمل یك تبهكار خدا او را كیفر نمیدهد. پس درباره هم سنخ بودن، چه پاداش، چه كیفر، هم سنخ عملاند. امّا معادل بودن، خدا هرگز وعده نداد كه جزای پرهیزكاران را معادل عمل آنها بدهد؛ بلكه همواره وعده داد: جزاء بهتر از عمل است. مَنْ جآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ خِیرٌ مِنها (4)؛ از خیرٌ مِنها شروع میشود تا عَشرُ اَمثالِها یا وَاللهُ یُضاعِفُ مَنْ یَشآء، وَاللهُ واسِعٌ عَلیمْ (5). و امّا درباره كیفر فرمود: معادل آنهاست.
.: ضیافت معرفت با گفتاری از بهجت عارفان :.
دنیا محل گذر است!
دنيا، جاى ماندن نيست، اين سفرى است كه همه بايد برويم، ولى بايد فكرى براى زاد اين راه نمود. امروزه تصادف خيلى اتّفاق مىافتد. آرى، پايان عمر انسان يا موت است يا قتل، و براى قتل و مردن با هم مقاتله مىكنيم، براى مناصب خيالى و پوچ و هيچ سر و كلّه مى شكنيم!
.: تفسیر روز از بیکران وحی در محضر آیتالله مکارم شیرازی :.
آیات ۲۶ تا ۲۹ سوره مبارکه ص
یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاتَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ
ترجمه: ۲۶ ـ اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم; پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد; کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند! ۲۷ ـ ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست بیهوده نیافریدیم; این گمان کافران است; واى بر کافران از آتش (دوزخ)! ۲۸ ـ آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند همچون مفسدان در زمین قرار مى دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟! ۲۹ ـ این کتابى است پر برکت که بر تو نازل کردهایم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان متذکر شوند!
تفسیر
حکم به عدالت کن! و از هواى نفس پیروى منما!
آیات مورد بحث به دنبال داستان مربوط به داود، به عنوان آخرین سخن، چنین توضیح مى دهد: خداوند وى را مخاطب ساخته و ضمن بیان مقام والاى او، وظائف و مسئولیت هاى سنگین وى را با لحنى قاطع و تعبیراتى پر معنا شرح داده، مى فرماید: «اى داود ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، لذا در میان مردم به حق حکم کن! و از هواى نفس پیروى منما، که تو را از راه خدا منحرف مى سازد، کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب، دارند» (یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاتَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ). محتواى این آیه، که از مقام والاى «داود» (علیه السلام) و وظیفه مهم او سخن مى گوید نشان مى دهد: افسانه هاى دروغینى که درباره ازدواج او با همسر «اوریّا» به هم بافتهاند، تا چه اندازه بى پایه است. چگونه ممکن است خداوند به کسى که نسبت به نوامیس مؤمنان و یاران خود، چشم خیانت دوخته و دستش به خون بى گناهان آلوده است، خلافت
روى زمین دهد، و مقام قضاوت را به طور مطلق به او بسپارد؟! این آیه، از پنج جمله که هر کدام حقیقتى را دنبال مى کند تشکیل یافته: نخست مقام خلافت داود در زمین است: آیا منظور جانشینى انبیاى پیشین است، یا خلافت الهى؟ معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد، و با آیه ۳۰ سوره «بقره» سازگارتر است: وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً: «به خاطر بیاور، هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین خلیفه اى قرار دهم». البته خلافت، به معنى واقعى کلمه در مورد خداوند، معنى ندارد; زیرا خلیفه بودن تنها در مورد کسانى که وفات کرده یا غیبت دارند، صحیح است، بلکه منظور از آن نمایندگى او است در میان بندگان، و اجراى اوامر و فرمانهاى او در زمین. این جمله نشان مى دهد: حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشأت گیرد، و هر حکومتى از غیر این طریق باشد، حکومتى است ظالمانه و غاصبانه. در جمله دوم، دستور مى دهد: اکنون که این موهبت بزرگ به تو داده شده، وظیفه تو این است که: در میان مردم، به حق حکم کنى، در حقیقت نتیجه خلافت الهى حکومت حق است، و از این جمله مى توان استفاده کرد: حکومت حق، نیز تنها از خلافت
الهى، ناشى مى شود و محصول مستقیم آن است. در جمله سوم، به مهمترین خطرى که یک حاکم عادل را تهدید مى کند اشاره کرده، مى گوید: «هرگز از هواى نفس پیروى مکن»!. آرى، هواى نفس، پرده ضخیمى بر چشمان حقیقت بین انسان، مى افکند، و میان او و عدالت، جدائى مى اندازد. لذا در جمله چهارم مى گوید: «اگر از هواى نفس پیروى کنى تو را از راه خدا که همان راه حق است بازمى دارد». بنابراین، هر جا گمراهى است پاى هواى نفس در میان است، و هر جا هواى نفس است، نتیجه آن گمراهى است. حاکمى که پیرو هواى نفس باشد، منافع و حقوق مردم را فداى مطامع خویش مى کند، و به همین، دلیل حکومتش ناپایدار و مواجه با شکست خواهد بود. ممکن است، هواى نفس در اینجا معنى وسیعى داشته باشد، که هم هواى نفس خود انسان را شامل شود، و هم هواى نفس مردم را، و به این ترتیب قرآن قلم بطلان بر مکتب هائى که پیروى از افکار عمومى را ـ هر چه باشد ـ براى حکومتها لازم مى شمرند، مى کشد; چرا که نتیجه هر دو، گمراهى از طریق خدا و صراط حق است. ما امروز شاهد آثار نکبت بار این طرز تفکر، در دنیاى به اصطلاح متمدن هستیم که گاهى شنیعترین اعمال زشت را به خاطر تمایلات مردم شکل قانونى داده، و
رسوائى را به حد اعلى رساندهاند که قلم از شرح آن شرم دارد. درست است که پایه هاى حکومت، باید بر دوش مردم باشد، و با مشارکت عموم تحقق یابد، اما این به آن معنى نیست که معیار حق و باطل در همه چیز و در همه جا تمایلات اکثریت باشد. حکومت، باید چهارچوبه اى از حق داشته باشد، اما در پیاده کردن این چهارچوب از نیروى جامعه کمک گیرد. و معنى «جمهورى اسلامى» که ما خواهان آن هستیم و از دو کلمه «جمهورى» و «اسلامى» ترکیب یافته، نیز همین است و به تعبیر دیگر، اصول از مکتب گرفته مى شود و اجرا با مشارکت مردم (دقت کنید). بالاخره در پنجمین جمله، به این حقیقت اشاره مى کند که: گمراهى از طریق حق از فراموشى «یوم الحساب» سرچشمه مى گیرد و نتیجهاش عذاب شدید الهى است. اصولاً فراموشى روز قیامت، همیشه سرچشمه گمراهىها است، و هر گمراهى، آمیخته با این فراموشکارى است و این اصل، تأثیر تربیتىِ توجه به معاد را در زندگى انسانها روشن مى سازد. روایاتى که در این زمینه در منابع اسلامى وارد شده بسیار قابل دقت است از جمله، حدیث معروفى است که از پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) و هم از امیرمؤمنان على (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: أَیُّهَا
النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اِتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ: «اى مردم! وحشتناکترین چیزى که از ناحیه آن بر شما مى ترسم، دو چیز است: پیروى از هوا و آرزوهاى دور و دراز، اما پیروى هوا، شما را از حق باز مى دارد، و آرزوهاى دور و دراز، قیامت را به دست فراموشى مى سپارد». (۱) سزاوار است این جمله، با آب طلا نوشته شود و در برابر دیدگان همه، مخصوصاً حکمرانان، قضات و مسئولین امور قرار گیرد. در روایت دیگرى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم: ثَلَاثٌ مُوبِقَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوىً مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ: «سه چیز است که آدمى را هلاک مى کند: بخلى که مورد اطاعت باشد، و هواى نفسى که از آن پیروى نماید، و راضى بودن انسان از خویشتن»!. (۲) * * * سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به میان مى آورد، تا جهت حکومت بر زمین که جزئى از آن است، مشخص گردد، مى فرماید: «ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است باطل و بیهوده
نیافریدهایم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش دوزخ»! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ). مسأله مهمى که تمام حقوق، از آن سرچشمه مى گیرد، هدفدار بودن خلقت است، هنگامى که در جهان بینى خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مى رویم، هدفى که در کلمه هاى کوتاه و پر محتواى «تکامل»، «تعلیم» و «تربیت» خلاصه مى شود، و از آنجا نتیجه مى گیریم که حکومتها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه هاى تعلیم و تربیت را محکم کنند، و مایه تکامل معنوى انسانها شوند. به تعبیر دیگر، عالم هستى بر پایه حق و عدالت است، و حکومتها نیز باید هماهنگ با مجموعه عالم، یعنى منطبق بر موازین حق و عدالت باشند. ضمناً آخرین جمله آیه گذشته، که سخن از فراموشى روز جزا مى گفت، نیز با محتواى آیه مورد بحث، کاملاً هماهنگ است; چرا که: هدف آفرینش جهان ایجاب مى کند: روز جزائى در کار باشد، و چنان که در بحثهاى معاد (در پایان سوره «یس») گفتهایم، اگر روز حسابى در کار نبود،
آفرینش این جهان بیهوده و بى معنى و بى محتوا و نامفهوم بود. جالب اینکه: پایان این آیه، به یکى از خطوط روشنى که مکتب ایمان را از کفر جدا مى سازد، اشاره مى کند، و آن، اعتقاد به پوچى عالم در مکتب هاى الحادى است که ما امروز نیز گرفتار نمونه هاى آن هستیم. آنها با صراحت اعلام مى کنند: این جهان پوچ و بى هدف است، با این طرز جهان بینى چگونه مى توانند در حکومتهاى خود مجرى حق و عدالت باشند؟! تنها حکومتى مى تواند حق و عدالت را اجراء کند که، از جهان بینى الهى نشأت گیرد، که براى عالم هدفى قائل است، و نظامى حساب شده که حکومت نیز باید در مسیر آن باشد. و اگر دنیاى الحادى امروز، در حکومتش، در جنگ و صلحش، و در اقتصاد و فرهنگش، به بن بست رسیده، ریشه اصلى آن را در همین امر باید جستجو کرد، و نیز به همین دلیل است آنها پایه فعالیتهاى خود را بر «زور و سلطه» قرار مى دهند، و براى هر کس، همان قائلند که مى تواند با زور و ستم به دست آورد، و چه وحشتناک است دنیائى که بر این طرز فکر پى ریزى و اداره شود. به هر حال، خداوند حکیم است و ممکن نیست این عالم بزرگ را بدون هدف بیافریند، این هدف در صورتى تأمین خواهد شد که این عالم مقدمه اى
باشد براى جهانى وسیعتر و گستردهتر، جهانى که به ابدیت بپیوندد، و مشروعیت عالم دنیا را توجیه کند. * * * در آیه بعد، اضافه مى کند: «آیا ممکن است کسانى را که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ). (۳) «و آیا امکان دارد پرهیزکاران را همچون فاجران قرار دهیم» (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ). نه بى هدفى در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا که گروه اول، در مسیر اهداف آفرینش گام برمى دارند، و به سوى مقصد پیش مى روند، اما گروه دوم، در جهت مخالف قرار گرفتهاند. در حقیقت، بحث معاد با تمام شئونش در این آیه و آیه قبل، به طور مستدل بیان شده است: از یکسو، مى گوید: حکمت آفریدگار ایجاب مى کند: آفرینش جهان هدفى داشته باشد (و این هدف بدون جهان دیگر حاصل نمى گردد; چرا که چند روزه زندگى دنیا بى ارزشتر از آن است که بتواند هدف این آفرینش بزرگ باشد). از سوى دیگر، حکمت و عدل او ایجاب مى کند: نیکان و بدان و عادلان و ظالمان یکسان نباشند، و این مجموعه رستاخیز، پاداش، کیفر، بهشت و
دوزخ است. از این گذشته، هنگامى که به صحنه جامعه انسانى در این دنیا مى نگریم فاجران هم ردیف مؤمنان، و بدان را در کنار نیکان مى بینیم، بلکه، در بسیارى از موارد مفسدان بدکار را در تنعم و رفاه بیشترى مى یابیم، اگر بعد از این جهان عالم دیگرى نباشد که عدالت در آن اجرا شود، وضع این جهان هم مخالف «حکمت» است و هم بر خلاف «عدل» و این خود، دلیل دیگرى بر مسأله معاد محسوب مى شود. به تعبیر دیگر: براى اثبات معاد، گاهى از طریق «برهان حکمت» استدلال مى شود وگاه از طریق «برهان عدالت» آیه قبل، به استدلال اول نظر دارد، و آیه بعد به استدلال دوم. * * * در آخرین آیه مورد بحث، به مطلبى اشاره مى کند که در حقیقت تأمین کننده هدف آفرینش است، مى فرماید: «این کتابى پر برکت است که بر تو نازل کردهایم تا آیات آن را تدبر کنند، و صاحبان مغز و اندیشه متذکر شوند» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ). تعلیماتش جاویدان، و دستوراتش عمیق و ریشه دار، و برنامههایش حیات بخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است. «هدف» از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت
کنند، بلکه هدف این بوده که آیاتش سرچشمه فکر و اندیشه، و مایه بیدارى وجدانها گردد، و آن نیز به نوبه خود، حرکتى در مسیر عمل بیافریند. تعبیر به «مبارک»، چنان که مى دانیم، به معنى چیزى است که داراى «خیر مستمر و مداوم» باشد، و این تعبیر، در مورد قرآن اشاره به دوام استفاده جامعه انسانى از تعلیمات آن است، و چون این کلمه، به صورت مطلق به کار رفته، هر گونه خیر و سعادت دنیا و آخرت را شامل مى شود. خلاصه، هر خیر و برکتى بخواهید در آن است، به شرط اینکه: در آن تدبر کنید و از آن الهام بگیرید و به حرکت درآئید. * * * نکتهها: ۱ ـ تقوا و فجور در برابر هم در آیات فوق «فساد در ارض» در مقابل «ایمان و عمل صالح» قرار گرفته، و «فجور» (شکافتن پرده دین) در برابر «تقوا» و پرهیزکارى. آیا این دو، بیان یک واقعیت است به دو عبارت، یا بیان دو مطلب؟ بعید نیست، هر دو تأکید یک معنى بوده باشد، چرا که «متقین» همان مؤمنان صالح العملاند و «فجار»، همان «مفسدان فى الارض». این احتمال نیز وجود دارد که، جمله اول، اشاره به جنبه هاى اعتقادى و عملى هر دو باشد و صاحبان عقیده درست و عمل صالح را با آنها که فاسد العقیده و فاسد العملاند مقایسه مى
کند، در حالى که جمله دوم، تنها به جنبه هاى عملى اشاره دارد. این تفاوت نیز ممکن است که «تقوا و فجور»، ناظر به کمال و نقصان شخص باشد، و عمل صالح و فساد در ارض، ناظر به جنبه هاى اجتماعى. ولى، تأکید مناسبتر به نظر مى رسد. * * * ۲ ـ این آیات ناظر به کیست؟ در روایتى در تفسیر این آیات مى خوانیم: الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ: به امیرمؤمنان على (علیه السلام) و یارانش اشاره مى کند، در حالى که: «الْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ»: اشاره به مخالفان آنها است. (۴) در حدیث دیگرى که «ابن عساکر» از «ابن عباس» نقل کرده، آمده است: منظور از «الَّذِینَ آمَنُوا» «على» (علیه السلام)، «حمزه» و «عبیده» هستند که در میدان «بدر» در مقابل «عتبه»، «ولید» و «شیبه» از سپاه شرک قرار گرفتند (و با آنها پیکار تن به تن کردند و بر آنها غالب شدند) و منظور از «الْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» سه نفر نامبرده که از لشکر کفر و شرک است که در برابر آنها قرار گرفتهاند. (۵) روشن است: معنى این روایات، انحصار مفهوم آیه در افراد خاصى نیست، بلکه، بیان مصداق هاى روشن و بارز این آیه است. * * * ۱ ـ «نهج البلاغه»، خطبه ۴۲. ۲ ـ کتاب «خصال»، مطابق
نقل «نور الثقلین»، جلد ۴، صفحه ۴۵۳. ۳ ـ بعضى از مفسران تصریح کردهاند: «أَم» در اینجا به معنى «بَل» براى اضراب است، ولى این احتمال نیز وجود دارد که «أَم» براى عطف بر استفهام محذوفى بوده باشد، و در تقدیر چنین است: «أَ خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الاَرْضَ باطِلاً أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجّارِ». ۴ ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد ۴، صفحه ۴۵۳، حدیث ۳۷. ۵ ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد ۲۳، صفحه ۱۷۱.
.: نوای ضیافت :.
نوای حسن خلج
دانلود
.: ترتیل جزء بیست و سوم قرآن کریم با صدای حامد شاکرنژاد :.
لینک دانلود از سایت شهید آوینی
دیدگاه تان را بنویسید