داستان حیات بشر، داستان ولایت و نصرت است/ جلوه‌های وحی کدام‌اند؟

کد خبر: 275874

هرچه هشیارتر، پذیرای ولایت الهی و یاری جستن از او بیشتر، هرچه غافل تر، پذیرای ولایت غیر الهی و یاری جستن از غیر او بیشتر. و البته وای به حال ولایتی که به نام او اما در جهت دیگری باشد، اینجا نیز داستان غفلت است، غفلت از روح و محتوا و اسیر قالب و نام و عنوان شدن و چه دلالت و پیامدی دارد آگاه و هشیار بودن و متوجه فطرت آزاد و رها از عبد غیر بودن!...

داستان حیات بشر، داستان ولایت و نصرت است/ جلوه‌های وحی کدام‌اند؟

دکتر عماد افروغ: خدای مهربان را شاکرم که در ماه شعبان و رمضان توفیق انجام عمرۀ مفرده را نصیب بنده کمترینش نمود و خدای رئوف و رحیم را شاکرم که در زمانی بخشی از سفر نامه خود با عنوان شراب ناب را تقدیم عزیزان مخاطب می کنم که در ماه مبارک رمضان، ماه دعا و نیایش و تقوا قرار داریم .

*************************

امروز شنبه 15/ 4/ 92 است. آن قدر خسته و کوفته بودم که نماز صبح را در اتاق اقامه کردم و قصد کردم امروز را به حول و قوه الهی روزه بگیرم.

اینجا سرزمین وحی است و تو چه می دانی وحی چیست؟ بگذار تا تصور خودم را از وحی روی کاغذ بریزم. از نظر من، وحی فضایی مقدس، نورانی، پاک و معنوی است. فضایی آشنا، مطلوب و خواستنی برای بشر، اما سرشار از رمز. فضایی غایب اما حاضر. نه هر فضای غایبی و نه هر امر ناشناخته ای وحی است. و شکر سرچشمه وحی را که ما را هر قدر اندک با این فضا آشنا و متصل می کند. گزاف نگفته ام اگر بگویم زمان و میزان پاکی و معنوی بودن ما جلوه و تجلی وحی است. فضایی روان، شناور، آرامش بخش، دوست داشتنی و نهایت آرزوی ما. هرچه الهام و شهود خوبی و پاکی، گذشت و ایثار، توجه و اتصال و نیاز به غیری انسانی است، جلوه ای از وحی است.

چیزی از این دنیا به ما می رسد، پیامبری می آید، ما را از این دنیا با خبر می کند، در واقع به فهم و شناخت شهودی ما مُهر تأیید می زند و یقین می بخشد. ما با این دنیا آشنا بوده اما احتمالاً نامش را وحی نمی گذاشتیم، اما با مسمایش آشنا بوده ایم، شاید هم از آن غافل بوده ایم و پیامبر می آید تا ما را از این غفلت نجات دهد، شناخت ما را عمق بخشد و با یقین همراه سازد. پیامبر(ص) با رسالتش و آموزه های وحیانی اش، باران رحمت وحیانی بر ما فرو می ریزد و ما متناسب با فهم و ظرفیت و تلاشمان برای فعلیت بخشی به این ظرفیت، متنعم از این باران رازآلود رحمت الهی و وحیانی می شویم. اما آیا این همه وحی است؟

و تو چه دانی منشأ و سرچشمه وحی چیست؟ تو به حد تلاش، بضاعت و ظرفیتت جرعه ای نوشیده ای، اما از سرچشمه این آب گوارا و لذت بخش معنوی چیزی می دانی؟ تلاش کن، بیندیش، مهذب باش، بیشتر خواهی فهمید، در روز حشر هم بیشتر خواهی دانست، اما بدان و آگاه باش که در برابر آن سرچشمۀ همیشه جوشان، شاید تنها جرعه ای به تو رسیده باشد. شاکر این منشأ وحی ایم که از روی لطف، کرامت و فضلش این باران را بر ما فرو می ریزد و ما نیز باید بکوشیم تا مُدرک و پذیرنده این باران رحمت شویم و زیر این باران خیس شویم، اما فهم لایه های تودرتوی این چشمه و این سرمنشأ در توان ما نیست. لذا کماکان در حیرت و حیرانی می مانیم. هرچند ما غرق در وحی ایم و گوهر قدسی عقل نیز جلوه ای از وحی است، اما دنیای ناب وحی چیزی نیست که به فهم بشر آید. فهم این دنیا نیز مراتب دارد، هرچه عاقل تر و مهذب تر، این فهم بیشتر، اما فهم کجا و جوهر موضوع مورد فهم کجا؟ فهم کجا و درک ذات هستی موضوع و متعلق آن کجا؟ به تعبیر لسان الغیب حافظ شیرازی:

ز سر غیب کس آگاه نیست، قصه مخوان

کدام محرم دل، ره در این حرم دارد

پس ای بشر! خاضع باش و فروتنی پیشه کن. هیچ دانی که هرچه داری از اوست؟ هیچ دانی که همین اراده بعضاً عصیان گر تو هم از اوست؟ پس این اراده را در مسیر پاک و زلال جنس ذاتی و وحیانی اش به کار گیر. تو آمده ای تا بر پایه عقل وحیانی و اراده معطوف به عمل آن آزمون شوی، در این آزمون همه چیز به نفع همان وحی پاک و مهذب و آرامش بخش است. عقل و اراده تو که از جنس وحی است، جوهر و فطرت تو که از جنس وحی و پاکی است، آرزو و غایت تو هم که از جنس وحی است، جهت غایی عالم هم که از جنس و در مسیر وحی است، آنچه غیر وحیانی است هم که زوال پذیر و رفتنی است، پس دیگر تمرد و نافرمانی و خلاف حقیقت چرا؟!

چه چیز جانکاه تر از این است که در برابر امری حقیقی و استوار، بازنده وهم و اعتبار باشی! آب زلال و پاک و گوارای حقیقت را رها کنی و به کف آب، دل خوش کنی. از حقیقت مانا و همیشگی دور شوی و به باطل زوال پذیر رو کنی! و ما یُبدِیُ الباطل و ما یُعید(سبأ، آیه 49)، و باطل، نه چیزی را آغاز و نه تجدید می کند.

آیا گزاف گفته ام اگر بگویم که داستان حیات بشر، داستان ولایت و نصرت است. ولایت حق و غیر حق، نصرت خواهی از خدا و نصرت خواهی از غیر؟ ولایتی حقیقی در برابر ولایتی وهمی و اعتباری. اَلَم تَعلم اَنَّ الله لَهُ مُلک السّمواتِ و الارض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر(بقره، آیه 106)، آیا نمی دانی که ملک آسمان ها و زمین مختص خداوند است و شما را به جز خدا یار و یاوری نخواهد بود؟

ما را چه می شود که به غیر او استعانت می جوییم و از غیر او یاری و نصرت می طلبیم؟ ظاهراً ما اسیر فراموشی شده ایم و گرنه کاملاً می دانیم که خدا مالک آسمان ها و زمین است و به غیر او یار و یاوری نداریم، اما چرا از این آگاهی فطری غافل می شویم؟ چرا غافل می شویم؟ چرا فراموش می کنیم؟ آیا لازمه انسان بودن و امتحان پس دادن و یا لازمه وسوسه پذیر بودن ما و در نتیجه ابتلای ما همین نسیان و غفلت است؟ سخت است، اما ظاهراً هرچه می کشیم از این غفلت و نسیان است. یادمان می رود که و چه بودیم، که و چه قرار است بشویم. وسیله، هدف و هدف وسیله می شود. با این نسیان، اسیر تحلیل های غلط می شویم و طغیان می کنیم. فریب وساوس نفسانی و شیطانی را می خوریم. و آیا به میزان غفلت و نسیانمان به نصرت و یاری و ولایت دیگران تن نمی دهیم؟ هرچه هشیارتر، پذیرای ولایت الهی و یاری جستن از او بیشتر، هرچه غافل تر، پذیرای ولایت غیر الهی و یاری جستن از غیر او بیشتر. و البته وای به حال ولایتی که به نام او اما در جهت دیگری باشد، اینجا نیز داستان غفلت است، غفلت از روح و محتوا و اسیر قالب و نام و عنوان شدن و چه دلالت و پیامدی دارد آگاه و هشیار بودن و متوجه فطرت آزاد و رها از عبد غیر بودن!...

با هر غفلتی، هبوطی و با هر توبه ای رجعتی، و این است داستان حیات انسانی و ارتباط و اتصال او با خدا، داستان مکرر هبوط و رجعت. هبوط ناشی از غفلت و رجعت ناشی از توجه به این غفلت و ندامت از این غفلت. و عبادت، در هر نوع و قالبش، رجعتی است به خود فطری و واقعی و خدای خالق و آشنای در این فطرت. ما لکم مِن دونهِ مِن ولی و لا شفیع، افلا تَتَذکّرون( سجده، آیه 40)، شما را غیر او هیچ یار و یاور و شفیع و مددکاری نیست، پس چرا متذکر نمی شوید؟ ظاهراً خدا نیز از این غفلت و فراموشی در شگفت است.

*******************

ساعت 10:30 به اتفاق خانواده راهی مسجد الحرام شدیم، قرائت قرآن را تا اقامه اذان ادامه دادم و بعد از اقامه نماز جماعت از پسرم خواستم که اگر ممکن است تنهایی به محل اقامت برود و مجدداً قرائت قرآن را شروع کردم. از سوره سبأ، آیات 42 و 49، یس، آیات 55، 56، 74 و 75، صافات، آیات 40- 51 توجهم را جلب کرد: ان اصحاب الجنه الیوم فی شُغُل فاکهون، هم و ازواجهم فی ظِلال علی الارائِکِ متّکئون، لهم فیها فاکهه و لهم ما یَدّعون، سلام قولاً من ربّ رحیم( یس، 55- 58)، اهل بهشت آن روز خوش به وجد و نشاط مشغولند، آنان و زنانشان در سایه های درختان بهشت بر تخت های عزت تکیه زده اند، برای آنها در آنجا میوه های گوناگون و هرچه بخواهند آماده است، (فرشتگان رحمت) بر آنان از سوی خدای مهربان سلام و تحیت رسانند. این آیات را در حین سخنرانی در جمع همسفری های خود به زوج های همسفر تقدیم کردم.

******************

ساعت 2:45 چون احساس خواب آلودگی داشتم، مسجد الحرام را به قصد محل اقامت ترک کردم. جالب است هیچ حسی از تشنگی و گرسنگی ندارم، هرچند حسب معمول چشمم به ساعت است تا اذان بگویند و افطار کنم.

امروز یکشنبه 16/4/92 است...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت