پدرانههایبنیانگذارمهربانانقلاباسلامی/تصاویر
چند دقیقهای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجدداً آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: جانم؟ علی گفت: آقا! بیا تو بچه شو و من هم آقا شوم. امام فرمودند: خیلی خب باشد. علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه که جای آقا نمینشیند!
فارس: با وجود اینکه امام خمینی(ره) بزرگترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد و سیطره طاغوت را فرو پاشید و غرب و شرق را به زانو درآورد، اما از چنان قلب رئوفی برخوردار بود که با وجود مشغله فراوان هرگز از توجه به کودکان و همبازیشدن با آنها غافل نمیشد. خانم طباطبایی (همسر سید احمد آقا) درباره رفتار امام با بچهها و بازیکردن ایشان با نوهاش علی چنین میگوید: علی کوچک بود، گاهی کارهایی میکرد که اصلاً مناسب نبود، حتی ممکن بود برای آقا ایجاد ناراحتی کند، ولی آقا با کمال خوشحالی و خنده میگفتند: مسألهای نیست، بچه را آزاد بگذارید، چون آقا تمام شبانهروز را در خانه بودند و علی هم در کنار ایشان بود، لذا آقا با علی مأنوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یک بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در کنار ایشان نشسته است و از آقا تقاضای ساعتشان را دارد، ایشان فرمودند: پدر جان! آخر ساعت زنجیرش میخورد به چشمت و اذیت میشوی! علی گفت: خوب عینکتان را بدهید. ایشان فرمودند: عینکم نیز همین طور، به چشمانت میزنی چشمانت اذیت میشود، چشم تو حالا ظریف است، گل است. علی اصرار کرد که آقا، عینک را بدهید، امام فرمودند: نه دستهاش را میشکنی و من دیگر عینک ندارم، نمیشود بچه به این چیزها دست بزند. چند دقیقه ای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجدداً آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: جانم! علی گفت: آقا! بیا تو بچه شو و من هم آقا شوم! امام فرمودند: خیلی خوب باشد! علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه که جای آقا نمینشیند! امام(ره) بلند شدند و خودشان را کنار کشیدند، علی گفت: پس عینک را بده، ساعت را بده، بچه که به عینک و ساعت دست نمیزند! آقا فرمودند: بیا، من به تو چه بگویم؟ راهش را درست کردی و عینک و ساعت را گرفتی! در ادامه عکسهایی از پدرانههای بنیانگذار مهربان انقلاب اسلامی را مشاهده میکنید:
دیدگاه تان را بنویسید