ارسطو برایم تمام شده است
بیشترین بازخوردهای مثبت از طرف اطرافیان، خانواده و فامیلام بود. از همین بازخوردها بود كه میفهمیدم كار گرفته و مردم آن را دوست دارند.
وقتی میخواستم اسم و شماره موبایلش را روی كاغذ بنویسم تا قرار مصاحبه بگذارم، بیاختیار جلوی شمارهاش نوشتم: ارسطو عامل! مهرانفر به قدری ماهرانه ارسطو شده است كه تقریبا تفكیك او از این شخصیت ماندگار غیرممكن است، طوری كه اگر احمد مهرانفر را ستاره سریالهای نوروزی 92 بدانیم، بیراه نرفتهایم.
در حالی كه صدای قهقهه خندههای محسن تنابنده، سیروس مقدم و عوامل «پایتخت» از اتاق مجاور و در حین تدوین پشت صحنههای سریال پایتخت به گوش میرسید، با احمد مهرانفر به گفتوگو نشستیم؛ مهرانفری كه برخلاف ارسطو، كم حرف و كمی خجالتی به نظر میرسد و مثل سیاستمدارها، حساب هر كلمه و حرفش را دارد.
آخر این گفتوگو كه تقریبا همهاش حول محور شخصیت ارسطو عامل شكل گرفت، مهرانفر با خنده گفت: ارسطو خود تویی، نه من! از بس كه شتابزدهای و هنوز جواب سوال قبلی را نگرفتی، سراغ سوال بعدی میروی، متن این گفتوگو را از نظر میگذرانید: «ارسطو عامل» یا «احمد مهرانفر»؟ الان دیگه احمد مهرانفر. ارسطو عامل نقشی بود كه به احمد مهرانفر بازیگر سپرده شد و مهرانفر آن را بازی كرد. نقشی كه الان دیگر تمام شده است. یعنی ارسطو عامل برای شما تمام شده تا اینكه نقش دیگری شروع شود؟ بله! البته صحبتهایی هست «پایتخت 3» ساخته شود. ظاهرا قرار است داستان آن در تاجیكستان اتفاق بیفتد؟ اینكه قرار است در تاجیكستان ساخته شود، شایعه است و درست نیست. البته این را بگویم من خودم شخصا ویژگیهایی كه برای نقش ارسطو در نظر گرفته بودم در پایتخت 1 و 2 عملی كردم و الان دیگر چیزی برای این نقش در ذهن ندارم. به عبارتی ارسطو برای من تمام شده و راستش چندان تمایل ندارم پایتخت 3 ساخته شود كه لازم باشد برای بار سوم من نقش ارسطو را بازی كنم. بیشتر دوست دارم روی نقش دیگری كار كنم و یك شخصیت دیگر با ویژگیهای جدیدتری بسازم، چون معتقدم بازیگری هم مثل نوشتن و مثل كارگردانی است. وقتی شما یك كار را كارگردانی میكنی، دیگر آن كار از تو جدا میشود و تو باید به سراغ كار دیگری بروی. این حس را در زمان پایتخت 2 هم داشتید؟ نه! در سری دوم پایتخت چنین حسی را نداشتیم، نه من و نه آقای تنابنده و نه دیگر عوامل. هنوز اشباع نشده بودیم. احساس میكردیم آدمهایی كه ساختهایم، فضا و روابطی كه ایجاد شده، هنوز ظرفیت این را دارد كه به آنها پرداخته شود. احساس میكردیم این شخصیتها ظرفیت این را دارند كه داستان یك سریال 90 شبی را هم پیش ببرند. طرح موضوع هم شده بود كه این كار انجام شود؟ یعنی سریال نود شبی بسازید؟ بله! بخصوص زمانی كه بازخوردها را گرفتیم و دیدیم كه مردم هنوز سراغ شخصیتهای پایتخت را میگیرند و دوست دارند كه این سریال ادامه پیدا كند. همه اینها باعث شد خود ما به این باور برسیم كه پایتخت 2 باید ساخته شود. قرار بود سال گذشته این سریال تولید شود كه نشد و افتاد به امسال. شوق ساخت پایتخت 2 هم در ما و هم در مردم وجود داشت. الان هم این شوق برای ساخت سری سوم پایتخت وجود دارد، اما من از ارسطو خالی هستم و فعلا برایش چیزی ندارم. همه لحظات حسی را كه باید یك بازیگر برای یك نقش تجربه كند؛ افت و خیزها، روابط، ریز كاریها، دیالوگها و... همه استفاده شده و ذهن من كاملا از خلق و پرورش ارسطو خالی است. فكر میكنم بقیه اعضای گروه هم همینطور هستند، برای همین الان به پایتخت 3 فكر نمیكنیم. آقای تنابنده در مصاحبهای گفتهاند كه نام ارسطو به این خاطر انتخاب شده كه ارسطو مسئول خراب كردن اوضاع است و با وجود این كهاین نام،نماد افرادی است كه هیچ فلسفهای در زندگیشان ندارند، آیا این موضوع را قبل از كار به شما گفته بودند؟ نه! من چیزی در این باره نشنیدهام. خب به این نكته فكر نكردید كه چرا نام ارسطو را برای شما انتخاب كردهاند؟ بیشتر فكر میكردم به خاطر زیباییاش و این كه نام كمیابی است، انتخاب كردهاند. ضمن این كه فكر میكنم اسم ارسطو در منطقه علیآباد وجود دارد به همین دلیل انتخاب شد. چون به همه چیز كار فكر میشد و نامها هم هوشمندانه انتخاب شده بودند. اما این تعبیری كه شما میگویید آقای تنابنده گفتهاند شاید در ذهن خودش بوده شاید هم بعد به این نتیجه رسیده، اما من خبر نداشتم. عجیبترین بازخوردی كه تا حالا از پایتخت و نقش ارسطو داشتید، چه بود؟ هر چیزی كه بتوان نام آن را بازخورد جالب مردمی گذاشت؛ تماس تلفنی، حرفی، چیزی كه برای خود شما جالب و عجیب باشد؟ الان چیزی یادم نمیآید. بازخورد خیلی زیاد و خوب بود. در همه عمر كار حرفهایم اینقدر بازخورد از طرف مردم ندیدهام و جالب اینجاست كه هیچ بازخورد منفی و بدی به ما نرسید. اتفاق نیفتاد كسی نكتهای منفی بگوید؛ متلكی، چیزی؟ نه واقعا نبود. بیشترین بازخوردهای مثبت از طرف اطرافیان، خانواده و فامیلام بود. از همین بازخوردها بود كه میفهمیدم كار گرفته و مردم آن را دوست دارند. مردم هم كه الان خیلی به ما لطف دارند. در خیابان و مثلا زمانی كه پشت فرمان هستیم، ابراز محبت میكنند... معمولا مردم وقتی شما را میبینند چی میگویند؟ مثلا میگویند: عاشقتیم ارسطو! یا یك بار كه داشتیم توی اتوبان میرفتیم، آقایی شیشه ماشین را پایین داد و گفت: آیا رانندگی با سرعت بالا كار خوبی است؟ از این موارد زیاد داشتیم كه الان یادم نیست. البته از پایتخت 1 بازخوردهای عجیب و غریب زیادی به یاد دارم. مثلا؟ مثلا آقای محسن تنابنده یك روز برای خرید به یك فروشگاه رفته بود، خانمی به او گفته بود كه همسر من سرطان دارد و دكتر توصیه كرده كه باید روحیهاش را بالا نگه دارد و او هر روز سریال پایتخت را تماشا میكند و همین باعث شده كه حال خوبی داشته باشد. به خود من هم بارها ایمیل زدهاند و از تاثیرات مثبت سریال پایتخت و شخصیت ارسطو گفتهاند. به طور مثال یك نفر از خارج كشور برایم ایمیل زده بود- یادم نیست خانم بود یا آقا!- اما نوشته بود من و همسرم خیلی با هم دعوا میكنیم، اما از وقتی سریال شما را دیدهایم تا دعوایمان میشود بههم میگوییم: حساس نشو! وقتی این جمله را میگوییم خندهمان میگیرد و دعوا تمام میشود! آقای مهرانفر، پیش آمده بود در زمان بازی، ارسطو، احمد مهرانفر را عصبانی كند؟ میخواهم بدانم در زمان بازی چه تضادهایی با ارسطو داشتید؟ مثلا ناراحت باشید از این كه احمد مهرانفر قرار است كاری را به جای ارسطو انجام دهد؟ راستش من به این قضیه هم فكر میكردم هم فكر نمیكردم. فكر میكردم چون به این موضوع اعتقاد ندارم كه شخصیتی كه قرار است بازی كنم باید صد درصد سفید باشد به این فكر میكردم كه ارسطو یك جاهایی میتواند اشتباه كند. درست است كه میخواهیم یك شخصیت شیرین و مثبت ارائه كنیم، اما این را در نظر میگرفتیم كه ارسطو میتواند یك جاهایی خطا هم بكند. من هنگام بازی در یك نقش به این نكته فكر میكنم كه شخصیت داستان یا كاری را میكند یا نمیكند. اینطور نیست كه بخشی از شخصیت را در درون خودم محبوس كنم. به نقش اجازه میدهم رفتارها و تجربههای مختلفی داشته باشد، رفتارهایی كه شاید خودم آنها را انجام ندهم. یعنی بعضی جاها ارسطو شبیه شما، شبیه احمد مهرانفر نبود؟ خیلی جاها بود، اما منظورم این است كه خیلی با عقل این نقش را بازی نمیكردم. بیشتر با حسام بازی میكردم و تلاش میكردم نقشام روان باشد. حالا جدا از این كه خودم چنین طراحی برای نقش داشتم بقیه اعضای گروه هم كمكم میكردند. سیروس مقدم عزیز هم واقعا طوری رفتار میكرد كه همه بازیگران اعتماد به نفس داشته باشند تا بتوانند «لحظه خلاقانه» را به وجود بیاورند كه این اعتماد به نفس برای ایجاد خلاقیت خیلی مهم است. این را میگفتم كه در زمان بازی در یك نقش به این نكته فكر میكنم كه این شخصیت كاری را انجام میدهد یا نه. حتی اگر بیننده ناراحت شود. در زمان بازی در یك نقش نه محبوبیت برایم مهم است نه اینكه بیننده از رفتار شخصیت بدش بیاید. تنها چیزی كه برایم مهم است این است كه در آن لحظه، بازیگر و نقش باید كاری را كه از او خواسته شده، به باورپذیرترین شكل ممكن اجرا كند. باورپذیرترین كاری كه ارسطو در طول سریال انجام داد. جدا از بازخوردهای مردمی. كاری كه ارسطو كرد و شما خیلی لذت بردید؟ یادم نیست! اما یك سری برداشتها بود كه خیلی خودم دوستشان داشتم اما به دلایلی مثل ایرادهای فنی قابل قبول نبود و در كار استفاده نشد. یادتان نیست در چه حال و فضایی بود؟ مثلا یادم میآید سكانسی كه ارسطو داشت یكی از كارتونهای دوست داشتنی زمان كودكیاش را تعریف میكرد كه داستان بچهای است كه پدرش او را با زنبیل این طرف و آن طرف میبرد. در یكی از برداشتها خیلی شیرین آن را تعریف كردم اما آن برداشت در زمان تدوین استفاده نشد. از برداشتها و سكانسهایی كه ما هم در سریال دیدهایم كدام را بیشتر از همه دوست دارید؟ یكی از سكانسهای دوست داشتنیام، صحنهای بود كه روی پیامگیر موبایل خانم فدوی پیغام میگذاشتم؛ تندتند صحبت میكردم و میگفتم آیا ازدواج با یك مرد عنكبوتی كار خوبی است؟ آیا ازدواج با یك جلف عروسك باز كار خوبی است؟ این جملات را كه پشت سر هم میگفتم خیلی زیبا شده بود. بیشتر از آن كه طنز و خنده دار باشد خیلی جذاب و لذتبخش شده بود اما در زمان تدوین این دیالوگها پراكنده شده بود و شیرینی و جذابیت كه در ذهن من بود از آن گرفته شده بود.اما خود من دیالوگهای آن سكانس را كه پشت سر هم میگفتم خیلی دوست داشتم. لوسترین نماهایی كه ارسطو بازی كرد چه از نوع بازی خودتان و چه از دیالوگهایی كه برایتان نوشته شده بود؟ صحنهای كه خودتان را راضی نكرد؟ و به اصطلاح نگرفت؟ خیلی زیاد بود اما الان یادم نیست شاید اگر شما به صحنهای اشاره كنید یادم بیاید؛ اما از صحنههایی كه دوست داشتم و یادم آمد. قسمت دوم سریال بود كه به نقی شك كرده بودیم كه با خانمی ارتباط دارد. ارسطو میآید توی آشپزخانه به خواهر نقی و هما میگوید شما یك جوری رفتید جلو كه من فكر كردم الان شكم نقی را پاره میكنید اما شما كه كاری نكردید.... اما همینكه نقی به آشپزخانه میآید، ارسطو خودش عقبنشینی میكند و شروع میكند به داد و بیداد كه بابا من زن نمی خوام...!. اینقدر به من نگویید كه زن بگیر... و از آشپزخانه خارج میشود. این سكانس را در یك برداشت گرفتیم كه به نظرم خیلی خوب شده بود. شما اهل كاشان هستید و ته لهجه كاشانی هم دارید؟ درست است؟ شاید! اگر شما احساس میكنید حتما دارم. چقدر از خصلتهای كاشانیها را وارد شخصیت ارسطو كردید؟ چون ارسطو در حالی كه ساده است، نماینده موقعیت و شخصیتهای مختلف هم هست. بعضیها به من میگویند بگو چطوری به شخصیت ارسطو رسیدی؟ من واقعا نمیدانم چه جوابی به این سوال باید بدهم. ما یك سریال ساختیم و من هم یكی از نقشهای آن را بازی كردم. خودمان هم متوجه نشدیم، چكار كردیم. اگر شما متوجه میشوید این نكته را هم در بیاورید كه چگونه این نقش را بازی كردم! گویا آنقدر كه مردم درگیر ارسطو عامل شدند خود شما نشدهاید؟ نه! خود من فكر میكنم اگر احمد مهرانفر پنج یا 9 كلاس سواد داشت و در شرایط ارسطو بزرگ شده بود و همان لهجه را داشت، شخصیتاش شبیه ارسطو میشد. البته من چیزیهایی به نقش اضافه كردم. مثلا برای پرت كردن حواس بیننده از لهجه كه مردم زیاد متوجه آن نشوند كه احمد مهرانفر دارد با لهجه مازندرانی صحبت میكند، نوعی خاص از صحبت كردن را برای ارسطو طراحی كردم. تند صحبت كردن ابتكار خودتان بود؟ تند صحبت كردن ارسطو هم یكی از طراحیهای من برای این نقش بود. اما ارسطو یك جور خاص صحبت میكند. این خاص بودن بیشتر مدنظرم بود. شما در فیلمهای سینمایی با كارگردانان مختلفی كاری كردهاید مثل اصغر فرهادی، تهمینه میلانی، عبدالرضا كاهانی و... در آثار این كارگردانان نقشهای مختلفی هم بازی كردهاید. اما هیچكدام به اندازه ارسطو نگرفت و دیده نشد، فكر میكنید دلیلش چه بود؟ بله! اما شما به نقشهایی كه من در این فیلمها بازی كردهام توجه كنید. مثلا در فیلم آتشبس كل بازی من دو دقیقه هم نمیشود. قبل از ارسطو نقشهای مهم به من محول نشده بود. اگر میشد از عهده آنها برمیآمدم. نقشهایی در سینما به من داده میشد كه محوریت نداشت. در فیلم آقای راعی نقش فرعی داشتم. بیشتر نقشها به من اجازه عرضاندام نمیداد. در فیلم اسب حیوان نجیبی است نقش یك راننده تاكسی را بازی كردم كه چند پلان بیشتر نبود. خب من برای دیده شدن این نقش چه كاری میتوانستم انجام دهم؟ در فیلم تسویه حساب هم نقشم خیلی كوتاه بود. هر چند برخی میگویند در فیلمهای خانم میلانی هر چند نقشهایم كوتاه بوده اما مردم آنها را به یاد دارند. این را هم بگویم كه موفقیت برخی از نقشها به طراحی شخصیت در فیلمنامه بستگی دارد. برخی از نقشهایی كه به بازیگر پیشنهاد میشود، نقشهایی بدون ویژگی است اما نقش ارسطو ویژگیهای زیادی داشت. بعد از پایتخت آیا نقش متفاوتی به شما پیشنهاد شده است؟ از همین جنس نقشهایی كه دوست دارید. نقشهایی با ویژگیهای منحصر به فرد؟ بله،چند باری نقش اول هم به من پیشنهاد شد كه قبول نكردم. این پیشنهادها بعد از سریال پایتخت بود؟ هم قبل از پایتخت و هم بعد از پایتخت. نقش اصلی؟ بله نقش اول. اما در آن زمان فكر میكردم نباید با آن كارگردان كار كنم یا نباید در جمع بازیگران آن كار قرار بگیرم. این را هم بگویم یكی از دلایل دیگری كه باعث شد ارسطو موفق شود، بازیگران نقش مقابل بود.جدا از بازیگردانی آقای تنابنده و كارگردانی آقای مقدم جمع بازیگرانی كه با هم كار میكردیم و پاس كاریهایی كه با هم داشتیم، خیلی به من در اجرای نقش ارسطو كمك كرد. آقای مهرانفر شما تئاتری هستید، آموزههای شما از تئاتر چه بود كه از آنها برای اجرای نقش ارسطو استفاده كردید؟ در بحث تیپسازی و در آوردن لهجه در تئاتر این را یاد گرفتهام بازیگری كه میخواهد لهجه كار كند باید خرده رفتارها و جزئیاتی را به نقش اضافه كند تا حواس بیننده را از لهجه پرت كند. یادم هست در یك نمایش نقش یك پسر ارمنی را بازی میكردم كه با لهجه صحبت میكرد. در آنجا یاد گرفتم باید چگونه لهجه را دربیاورم كه تماشاگر اذیت نشود. اضافه كردن خرده رفتارها و خردهگفتارها به نقش در این زمان مهم است؟ بله همه اینها خیلی موثر است كه یك اثر شاخص شود.اگر اینها نباشد شاید بیننده با اثر ارتباط برقرار نكند و آن را پس بزند. انتقادی كه شاید به سری دوم پایتخت وارد باشد این است كه در قسمتهای آخر و در لابهلای پلانها و نماها، تصاویری شبیه به كلیپ هم گنجانده شده بود و شوخیهای آقای تنابنده و شما بیشتر شبیه شوخیهای لورل و هاردی شده بود. این را قبول دارید؟ بخش اول گفتههای شما را قبول دارم كه اتفاقات قسمتهای آخر پایتخت كم شده بود. اما بههرحال باید برای گنبد و گلدستهای كه به جنوب میرساندیم مراسمی برگزار میشد و بیننده باید صبر میكرد و آن مراسم را هم تماشا میكرد. این مراسم و تشریفات سفارشی بود؟ نه! سفارشی نبود.ما در طول سریال همهاش از گنبد و گلدسته و نصبش صحبت میكردیم. بنابراین نمیتوانستیم وقتی گنبد و گلدسته به جنوب و شهر مورد نظر میرسد، هیچ مراسمی را نشان ندهیم. این مراسم باید نشان داده میشد.بخصوص اینكه تصاویر زیبایی گرفته شده بود و هم موسیقی خیلی خوبی برای آن ساخته شده بود. شاید قشر روشنفكر در مقابل این قسمتها مقداری جبهه گرفت، اما مردم عادی این مراسم و این بخشها را دوست داشتند؛ هر چند به نظر من فاصلهای كه این صحنهها با صحنههای شیرین قصه ایجاد كرد خیلی خوب بود. بیننده نماهای مراسم را میبیند در ذهنش فاصلهای ایجاد میشود و وقتی دوباره به قصه برمیگردد و صحنههای شیرین را میبیند از آنها لذت میبرد و به اتفاقات میخندد. گفتید با بخش دوم سوال موافق نیستید؛ كه شوخیهای ارسطو و نقی شبیه شوخیهای لورل و هاردی شده بود. ارسطو تبدیل به شخصیت خنگ ماجرا شده بود و نقی به اصطلاح خنگ باهوشتر! پاس كاری بین خنگ و خنگتر. اگر مثال بزنید شاید بیشتر متوجه منظورتان شوم. مثلا در قسمت اهدای كلیه كه ارسطو كاملا تبدیل به شخصیتی خنگ و هالو شده بود. اتفاقا یكی از قسمتهایی كه من خیلی دوست داشتم همین قسمتهایی بود كه ارسطو تصمیم گرفته بود كلیهاش را به برادر خانم فدوی بدهد. ماجراها چنان چیده شده بود كه ارسطو كلیهاش را اهدا كند. در این قسمتها ما یك آدم باهوش نمیدیدیم، اما از طرفی ارسطو به دلیل وجه انسانی و بیشتر به دلیل عشقش میخواست كلیهاش را بدهد. قصه اهدای كلیه و دادن كلیه به یك نفر دیگر، قصه تلخی است. نویسندههای كار تلاش كرده بودند این تلخی را یكجوری شیرین بنویسند كه آزاردهنده نباشد، ما هم در زمان كار تلاش كردیم تلخی آن را بگیریم. برای شیرین نشان دادن این رویداد تلخ باید اتفاقاتی بین من و نقی رخ میداد. نقی نمیخواست من كلیه را بدهم، اما اتفاقات ارسطو را به سمت دادن كلیه پیش میبرد. خیلی انسانی و واقعی این قضیه را پیش بردیم. نمیدانم شما چرا چنین برداشتی كردهاید. ارسطو راننده كامیون هم بود. شما چقدر روی رفتار این گروه متمركز شدید كه نوع رفتار و گفتار آنها را در نقش دربیاورید؟ چهار، پنج روزی قبل از «پایتخت1» من و آقای مقدم سوار بر كامیون نقش ارسطو را تمرین میكردیم. كجا؟ تهران؟ بله. بیشتر بلوار ارتش، آن هم شبها چون كامیونها شب حق تردد دارند. پشت فرمان مینشستم و تمرین میكردم. گاهی محسن تنابنده هم میآمد و ما درباره موقعیتهایی كه میتوانستیم در كامیون طراحی كنیم صحبت میكردیم. در مدتی كه تمرین میكردیم اطلاعاتی را هم درباره شخصیت راننده كامیونها از خود رانندگان اصلی كامیون میگرفتم. از همان اول كه سوار كامیون شدم سعی كردم از خود كامیون و فضایی كه دارد استفاده كنم و آن چیزهایی را كه باید یك راننده كامیون بداند از رانندگان اصلی كامیون یاد بگیرم. دیالوگهایی كه میگویند، واژههایی كه استفاده میكنند و... این تكیه كلام «از تسمشه» را از كجا آورید؟ این موضوع را آقای علیرضا خمسه برای ما تعریف كرد. خیلی جزئیات یادم نیست، اما گویا آقای خمسه به استرالیا سفر میكند، آنجا یك نفر پیش آقای خمسه میآید و میگوید: شما كه مدعی هستی لهجهها را میدانید، بگو این جمله یعنی چی؟ شم به بدن... بعد آقای خمسه میگوید حالا من یك جمله میگویم تو بگو معنیاش چی میشه؛ تسمش... آن روزی كه آقای خمسه این خاطره را تعریف كرد همه ما به آن فكر میكردیم كه چگونه از این واژه در كار استفاده كنیم. تا این كه قرار شد كامیون خراب شود و بعد ماجرای كلاه نقی پیش بیاید و... اول فكر كردیم وقتی كامیون خراب میشود یكی از همكاران ارسطو كامیونش را نگه دارد و بیاید از ارسطو بپرسد چی شده و بعد ارسطو این جمله را بگوید. اما در ادامه به چیزی رسیدیم كه در نهایت گرفته شد. نقی به ارسطو میگوید: این ماشین درست میشود و ما را به جنوب میرساند و میپرسد این ماشین چهاش شده؟ كه ارسطو در جواب نقی میگوید: از تسمشه... تكیهكلام «آیا كار خوبی است...؟» از كجا آمد؟ این را در پایتخت 1 استفاده كرده بودم كه خیلی جواب داد، در سكانسی كه مدارك صمد، برادر گلرخ را آتش زده بودیم كه صمد همسرش را طلاق ندهد. آنجا بود كه گفتم: آیا طلاق كار خوبی است؟ از همانجا این تكیهكلام جاافتاد و خیلیها دوستش داشتند. در مدت زمانی كه بین پایتخت 1 و 2 فاصله بهوجود آمد من به بازخوردها توجه میكردم. متمركز بودم كه مردم از كدام قسمتها، دیالوگها و بازیهای پایتخت بیشتر خوششان آمده و به احساس خودم هم توجه میكردم كه چه چیزهایی در پایتخت 1 بود كه خودم آنها را دوست داشتم. این تكیه كلام از آنهایی بود كه دوست داشتم در پایتخت 2 بیشتر استفاده كنم. قضیه تصادف واقعی سریال چی بود؟ از چگونگی وقوع آن خبر دارید؟ شب عید بود و همه عجله داشتند از قشم به تهران برگردند. یك عده با هواپیما آمدند، یك عده با ماشین و... دو نفر از گروه تداركات هم باید ماشین را از قشم میآورند كه آن اتفاق افتاد و خیلی هم اتفاق بدی بود، همه ما را ناراحت كرد و یك روز هم كار را تعطیل كردیم و تصمیم گرفتیم كه كار را ادامه ندهیم، اما موافقت نشد. روزی كه این اتفاق افتاد من سر صحنه آمده بودم و حتی گریم هم شدم، اما نتوانستیم كار كنیم. روحیه همه ما بهم ریخته بود. آقای مهرانفر! به نظر میآید آقای تنابنده یكجورهایی حكم پدرخوانده را برای شما پیدا كرده است و عملا سرپرستی تیم را برعهده گرفته، از طراح قصه تا طراحی دقیق شخصیتهای پایتخت و ایجاد موقعیتها و... ایده او بوده، باید از این به بعد منتظر باشیم كه شما در این تیم دیده شوید؟ خودتان هم بعد از این دوست دارید با او كار كنید؟ نه به این شكل نیست. هر كدام از ما به عنوان كسانی كه مدت زیادی است كار هنری انجام میدهیم، سبك و سیاق خاص خودمان را داریم. در نظر داشته باشید، بیشتر كارهای موفق حاصل كار گروهی است. سریال پایتخت هم اگر موفقشده نظر مخاطبان را جلب كند، حاصل كار جمعی است و اینطور نبود كه یك نفر فقط فكر كند و به ما بگوید كه چیكار كنیم. اما فیلمنامه پایتخت را تنابنده نوشته است و به نوعی صاحب كار محسوب میشود. من با كارگردانان دیگر هم كه كار میكنم ارتباطم با صاحبكار و كار همینطوری است و در پایتخت شیوه كارم را تغییر ندادهام. یعنی در سریال پایتخت اینطور نبود كه ایدهها و راهنماییها فقط از طرف آقای تنابنده باشد؟ نه! اصلا آقای تنابنده چنین شخصیتی ندارد. وقتی انتخاب بازیگران و بازیگردانی كاری به او سپرده میشود فقط به این فكر میكند كه چه نقشی برای چه بازیگری مناسب است.برای این كه اثر هنری موفق شود همه چیز باید سر جای خودش باشد و مهمتر این كه بازیگران سر جای خودشان قرار گرفته باشند. پس قرار نیست بعد از این با هم كار كنید؟ نه اصلا اینجوری نیست. نه خود ما تصمیم داریم این اتفاق بیفتد و نه میخواهیم بعد از این فقط با هم كار كنیم. ما دوستان خوبی هستیم. با هم راحتیم. بیشتر جاها هم رای و هم عقیده هستیم. اما اینجوری نیست كه در هم ذوب شویم و بعد از این قرار باشد فقط من در كارهایی بازی كنم كه ایشان هم هستند. اصلا واژه پدرخوانده را مناسب نمیدانم. شده سر كار شما نقش نقی را اصلاح كنید؟ بله. خیلی جاها بود كه من نظراتم را درباره نقش نقی میگفتم. خانم رامینفر هم درباره نقش شما نظر میداد؟ بله. خیلی جاها درباره ارسطو و نقی نظر خود را میگفت. البته در طول كار همه ما نسبت به نقشهای یكدیگر حساسیت داشتیم و برای بهتر شدن كار نظرمان را میگفتیم. بحثی درباره سریال پایتخت مطرح است كه شاید بیشتر به كارگردان و تهیهكننده مربوط باشد، اما من از شما هم سوال میكنم. این كه حضور گنبد، گلدسته در كار و بردن آن از شمال كشور به جنوب به سفارش استانداری مازندان بوده كه به نوعی حامی مالی كار هم هست ،درست است؟ نه! به هیج وجه این گفته درست نیست. ما برای ساخت پایتخت 2 خیلی تحقیق كردیم و چند بار به شمال سفر كردیم. در یكی از این سفرها داشتیم از جلوی گنبد و گلدستهسازیها رد میشدیم كه آقای تنابنده گفت من شغل نقی را پیدا كردم. بهتر است نقی در گنبد و گلدستهسازی كار كند. بعد هم رفتیم و درباره این شغل تحقیق كردیم و از همان جا بود كه گنبد و گلدسته وارد داستان شد. با این كه میدانستیم خیلی حساسیت برانگیز است و نمیشود خیلی با آن شوخی كرد، اما باز هم پذیرفتیم كه این اتفاق بیفتد. و عملا یكی از جدیترین تصمیمات درباره پایتخت 2 گرفته شد. بله! هم جدیترین و هم سختترین. چون باید در كنار یك وسیله مقدس كار طنز هم انجام میدادیم. باید جوری كار میكردیم كه كسی ناراحت نشود و تقدس گنبد و گلدسته آسیب نبیند. اما این كه گنبد و گلدسته به سفارش كسی یا نهاد و سازمانی وارد قصه شود، اصلا درست نیست. آیا در پایتخت حذفی هم داشتید، سكانس، نما یا دیالوگی بود كه حذف شده باشد؟ بله؛ اما خیلی كم در حد یك كلمه.البته برخی درباره كار نظر میدادند و میگفتند مثلا فلان بخش نباشد یا اصلاح شود اما آقای فرجی، مدیر شبكه یك و مدیر گروه فیلم و سریال از كار دفاع میكردند و مسئولیت را به عهده میگرفتند و این حمایت واقعا جای تشكر دارد. البته شما با صداو سیما هم شوخی كردید؟ بله. اما مدیران شبكه با هوشمندی از پایتخت دفاع كردند.شاید اگر این حمایت نبود برخی لحظات شیرین كار حذف میشد. بدترین خاطرهای كه از كار داشتید یادتان نیامد؟ نه! اما یادم هست درباره كار و نقشها من و آقای تنابنده خیلی صحبت میكردیم. گاهی سر این بحثها و قانع كردن یكدیگر عصبی میشدیم و جاهایی این عصبیت روی بازیمان هم تاثیر میگذاشت. مثلا یك روز در پشت صحنه برای یك نما داشتیم با هم بحث میكردیم. دقیقا یادم نیست چی بود اما من مخالف نظر آقای تنابنده بودم و عصبانی شده بودم و با همین حس مقابل دوربین رفتم. یكی از سكانسهای مربوط به دادن كلیه بود. صحنهای كه من سراغ نقی میرفتم و مداركم را میخواستم اما او میگفت دست من نیست و من میگفتم به جان هما قسم بخور كه دست تو نیست. او هم میگفت كه چرا قسم بخورم؟ عاقبت هم به هما گفت كه مدارك را به من بدهد و خودش هم گفت: مدارك را بگیر و برو كلیه را بده. من میخواستم بگویم: میروم و به تو هیچ ربطی نداره! این جمله به تو ربطی نداره. مال خودم بود كه اصرار داشتم ارسطو آن را بگوید. نقش دیگران، منظورم بچههای پشت صحنه در خلق هنرمندانه شخصیت ارسطو چه بود؟ بخش عمدهاش به پشت صحنه خوب و صمیمی ما برمیگشت، همه عوامل پشت صحنه كه واقعا زحمت كشیدند. اگر ما مقابل دوربین توانستیم حسهای خوبی را به بیننده منتقل كنیم به این دلیل بود كه در پشت صحنه خیلی زحمت میكشیدند، خیلی خوب از ما حمایت میكردند، حسهای خوبی را به ما منتقل میكردند و به اصطلاح نمیگذاشتند آب توی دل ما تكان بخورد. همه شرایط را فراهم میكردند كه ما بتوانیم نقشمان را بازی كنیم، دیالوگ بگویم و یك اثر هنری خوب را به وجود بیاوریم. خانم الهام غفوری، تهیهكننده سریال هم كه سنگتمام گذاشتند و همه شرایط را فراهم كردند كه ما در یك زمان فشرده سه ماهه توانستیم سریالی بسازیم كه هر قسمت آن به اندازه یك فیلم سینمایی است. 15 قسمت 60دقیقهای. از سیروس مقدم عزیز هم تشكر میكنم كه شرایط را چنان فراهم میكرد كه با اعتماد به نفس كامل مقابل دوربین میرفتیم. بین پایتخت 1 و 2 كار دیگری هم به شما پیشنهاد شد یا نقش مهم دیگری بازی كردید؟ بله! چند تا سریال پیشنهاد شد كه بازی در سریال میلیاردر به كارگردانی مسعود كرامتی را قبول كردم؛ اما از خوششانسی یا بدشانسی بعد از دو ماه كار تعطیل شد و در ادامه ساخت میلیاردر به كارگردان دیگری سپرده شد و گروه بازیگران هم تغییر كرد. اگر نقشی شبیه ارسطو به شما پیشنهاد شود، قبول میكنید؟ نه! فعلا علاقه ندارم نه خود ارسطو را بازی كنم نه نقش شبیه ارسطو را. حتی اگر كاری باشد كه خوب بگیرد و مردم بازهم به شما توجه كنند؟ فعلا این تمایل را ندارم. بجز میلیاردر در فیلم «دربند» آقای شهبازی هم نقش كوتاهی بازی كردم. در فیلم بیخود و بیجهت به كارگردانی عبدالرضا كاهانی هم كه بازی كردم. در پایتخت 2 هم عاقبت موفق نشدید ازدواج كنید، در زندگی واقعی برخلاف ارسطو در همسریابی موفق بودهاید؟ الان كه هنوز مجرد هستم! یعنی موفق نشدهام... حرف پایانی؟ الان خیلی چیزها یادم نیست. ظاهرا حافظه قوی هم ندارید! نه! حافظهام هم خوب نیست. یعنی برایتان خیلی چیزها مهم نیست كه یادتان بماند؟ چرا برخی چیزها كه به آنها دلبستگی پیدا میكنم در حافظهام میماند، اما آنهایی را كه دغدغهام نیست فراموش میكنم.
دیدگاه تان را بنویسید