سرویس فرهنگی «فردا»: در ایام شهادت یگانه بانوی عالم، دخت نبی اکرم و همسر وصی رسول خدا، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، متن روضهای از استاد عبدالله فاطمینیا در سوگ آن حضرت را ا فراهم کردهایم که از نظرتان میگذرد.
********************************
اسماء میگوید: من رفتم خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها). اسماء بنت عمیس زن خوبی بوده، اخل بیت (علیهم السلام) از او راضی بودند. خانم فرمودند که اسماء! این دفعه که تو میروی و به اینجا بر میگردی مستقیماً وارد اتاق من نشو! من را صدا بزن! اگر جواب نشنیدی، باز هم صدا بزن. نشنیدی، بار سوم.
اسماء میگوید: رفتم و برگشتم. دیگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیزی بگوید، واجب میشود. زیرا معصوم است، مطهّر است، متصل به غیب است. اگر بگوید این کار را بکنید، واجب میشود. بگوید این را نکن، باز هم واجب میشود. خدایا من که قابل نیستم، ما از آنها نیستیم که با آبروی تو و اولیاءت بازی کنیم. اما امروز در جوار حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) توقّع داریم، مورد اشرافِ فاطمه زهرا (سلام الله علیها) واقع بشویم. بگذار سادهتر بگویم، طلبهها جوانند، عزیزند، ان شاء الله در آینده برای اسلام زحمت میکشند. هرکس مورد اشراف واقع بشود، زیر ذرهبین خانم قرار بگیرد؛ که این نمیشود مگر با به دست آوردن صفات عالیه و نمازهای واجب و روزه و رسیدن به
حلال و حرام که اگر این صفات عالیه را به دست آورد، زیر ذره بین خانم قرار میگیرد. گفت: تقدیر به یک ناقه نشانی دو محمل / لیلای حدوث تو و سلمای قدم را نمیدانم اجمالاً چه شده است که ناقه ما درِ خیمه امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواباندند، اجمالاً اینطور است. دیگر بقیهاش را شما حساب کنید. وقتی زیر ذره بین قرار گرفتی، آن وقت دیگر عالم عوض میشود. آن ولی خدا که سید و مجتهد و آقاست که نامش را نمیبرم گاهی خدمتش میرسم، میبینم سر ریزی میکند. زیر اشراف خانم که قرار بگیرد چیزی نمیبیند. نشسته، مردم حرف میزنند، بی اختیار میگوید: مادرم فوق العاده بود. مادرم خیلی بزرگ است. سر ریزی میکند. خدایا! امروز ما را تحت اشراف خانم قرار بده. اسماء میگوید صدا کردم دیدم جواب نیامد. خدایا چه خاکی به سرم بریزم. نکند یه مرحله دیگر هم جواب نیاید. دفعه دوم، دفعه سوم، جواب نیامد. اینجا نکتهای است که اگر بگوییم امیرالمؤمنین (علیه السلام) صبر داشته، اینجا مَنقبت نیست؛ مثل اینکه تو بگویی فلان مرجعِ تقلید نماز صبح میخواند، این منقبت نیست باید یک جوری بگوییم که منقبت بشود. این ابن ابی الحدید با اینکه سنی است، معتزلی است؛ صبر و حلم
امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یک جوری گفته که آبرومندانه است. خیلی خوشم میآید. میگوید: «وَ أمّا حِلمُهُ یَکادُ یَکون معجِزَةً» حلم و صبر امیرالمؤمنین نزدیک است که معجزه بشود. صاحب این خبر «اسماء» میگوید: وارد شدم دیدم ریحانه پیغمبر از دنیا رفته، ناله میزدم، خاک بر سرم میریختم. اما یک وقت دیدم که مصیبتم دوتا شد و آن این بود که به امیرالمؤمنین چی بگویم؟ اینجا یاد آن جمله ابن ابی الحدید بیفتید که میگوید: نزدیک است حلم و صبر او معجزه بشود. میگوید دیدم تکلیف از من برداشته شد، آقا خودش آمد ولی چه آمدنی! دیدم زانوهایش دارد میلرزد. مطلب خیلی بزرگ است. روز شهادت است والا این نکته را نمیگفتم. یک بار، دو بار در تمام عمرم شاید گفته باشم. اما روز شهادت است. ببینید ما بی مدرک حرف نمی زنیم؛ دیدید که یک حرف را میگویم و منبع را ذکر میکنم ولو به درد ده نفر بخورد یا یک نفر. اما یک وقت مدرک را پیدا نکنیم شخصیتهایی داریم که گفتار آنها مدرک است. مثلا علامه امینی (ره) اگر حرف بزند این مِثل این است که در کتاب است، فرقی نمیکند. این را که میگویم نیافتم، ولی از او نقل میکنند. سرّی هم در آن است که از عقل ما خارج است.
میگویم که گریه کنید. سرّش را هم از خدا بخواهید. او فرموده بود: در که به پهلوی خانم خورد، همانجا گفت: «یا مهدی!». وقتی که بچهها آمدند در کنار بدن مادر (دیگر امام معصوم میگوید، معصوم شهادت میدهد) میگوید: به خدا دیدم وقتی بچهها آمدند دستهایش را باز کرد. :: به نقل از کتاب نغمه عاشقی (روضههای استاد فاطمینیا) به کوشش محمد رحمتی شهرضا، انتشارات تهذیب.
دیدگاه تان را بنویسید