غزل ، هنوز مبارز می​طلبد

کد خبر: 247104

دغدغه من بودن ترانه در جشنواره شعر فجر بود و فراموش نكنیم ایران سرزمین شعر است و شعر در آن حكومت می‌كند.

غزل ، هنوز مبارز می​طلبد
سرویس فرهنگی «فردا»:

روز دوم جشنواره شعر فجر بود. می‌خواستیم از سفر چند ساعته ابوموسی با پرواز به قشم برگردیم. جلوی در فرودگاه از محمدعلی بهمنی پرسیدم شما كه اهل بندرعباس هستید، قبل از این ابوموسی آمده بودید؟ گفت: سه بار و ادامه داد كه هر سه بار هم بابك بیات او را به ابوموسی آورده است.

یك بار با عنوان باغبان، یك بار با عنوان سرآشپز و یك بار هم با عنوان كارمند. از همین خاطره، گفت‌وگوی مفصل ما با بهمنی آغاز شد. گفت‌وگویی كه پیش از پرواز شروع شد، وسطش متوقف شد تا سوار هواپیما شویم، در هواپیما ادامه یافت، بعد اعلام كردند هواپیما نقص فنی دارد، دوباره وسط ضبط به سالن انتظار برگشتیم و گفت‌وگو را ادامه دادیم تا پروازی كه قرار است از مشهد، مسافرانش را به شیراز بیاورد، خود را به ابوموسی برساند و شاعران و خبرنگاران اعزامی جشنواره شعر فجر را به قشم بازگرداند. هنگام پیاده‌كردن این گفت‌وگوی فراموش‌نشدنی، از صدای موتور هواپیما تا صدای مهماندار هواپیما و شوخی‌های شاعران موقعی كه فهمیدند به دلیل نقص فنی باید از هواپیما پیاده شوند، شنیده می‌شد. بهمنی در این گفت‌وگو از جشنواره شعر فجر، علاقه‌اش به ترانه، راه‌اندازی بانك ترانه و خاطراتش با خوانندگان مختلف سخن گفته است. مشروح این گفت‌وگو را كه حوالی 12 شب آغاز شد و تا چهار صبح ادامه یافت، می‌خوانید. از همین جشنواره شعر فجر شروع كنیم. شما را به عنوان شاعری اثرگذار و فارغ از جریان‌ها و جشنواره‌ها می‌شناسند. فكر نمی‌كنید امسال با پذیرفتن ریاست شورای علمی جشنواره شعر فجر برخی بگویند شما شاعر دولتی شده‌اید؟ البته دیگر از فكركردن گذشته است، چون بسیار می‌شنوم. انسان هر كاری را كه انجام می‌دهد با یك باوری آن را آغاز می‌كند. دو سال است من از عزیزانی كه جشنواره شعر فجر را اداره می‌كنند، خواهش كرده‌ام بحث ترانه در شعر فجر وجود داشته باشد، اما به این راحتی نبود. بسیار صحبت‌ها مطرح بود كه می‌خواستند نپذیرند. چون می‌گفتند بحث ترانه را به دلیل آهنگ كلامش بهتر است به خانه موسیقی منتقل كنیم. خوشبختانه در دو دوره گذشته كه بخش ترانه در جشنواره دیده شده است، ما با ترانه‌هایی مواجه شدیم كه از سطح قابل قبولی برخوردار بودند. اگر این ترانه‌ها را با ترانه‌هایی كه امروز مدعیان ترانه‌سرایی می‌گویند، بسنجیم سطح خیلی بالاتری دارد. امسال هم در جشنواره به این نتیجه رسیدیم بخش ترانه وجود داشته باشد و شاهد حضور كارهای محكم‌تری هم بوده‌ایم. یعنی می‌خواهید بگویید شما مسئولیت جشنواره را پذیرفتید تا ترانه در جشنواره بماند؟ امسال می‌خواستند ترانه را از جشنواره حذف كنند. من ماندم تا ترانه همچنان در جشنواره حضور داشته باشد. من نمی‌دانم پشت این حرف‌هایی كه می‌گویند دولتی یا غیردولتی هستم را چطور می‌توان برداشت كرد. آیا این كه كسی صرفا دارد با شورایی كار می‌كند دولتی است؟ آیا عزیزانی كه چنین حرف‌هایی می‌زنند وقتی كارشان را برای مجوز ارائه می‌دهند، از یك مركز آزاد مجوز كتاب می‌گیرند؟ آنها ناچارند برای نشر كتاب از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ـ كه یك مركز دولتی است ـ مجوز نشر بگیرند. این ضوابط نشر است، اما شما كه ناچار نیستید مسوولیت یك جشنواره را بر عهده بگیرید. بله، ناچار نیستم. برای خودم هم شاید این دلیل قانع‌كننده‌ای نباشد، اما دغدغه من بودن ترانه در جشنواره شعر فجر بود و فراموش نكنیم ایران سرزمین شعر است و شعر در آن حكومت می‌كند. سراغ بحث ترانه باز هم خواهیم رفت. می‌خواهم درباره جشنواره چند سوال دیگر بپرسم. شورای سیاستگذاری جشنواره شعر فجر ـ كه شش دوره برگزار می‌شد و سرشناس‌ترین شاعران انقلاب در آن حضور داشتند ـ بظاهر امسال دیگر وجود ندارد و جای خود را به شورای سیاستگذاری شعر ارشاد داده است. این طور كه دبیر جشنواره استدلال می‌كند شورای قبلی صرفا درباره شعر فجر تشكیل جلسه می‌داد، اما شورای جدید قرار است درباره همه موضوعات شعری وزارت ارشاد جلسه تشكیل دهد و اعمال نظر كند. شما این تغییر را چطور ارزیابی می‌كنید؟ شورای سیاستگذاری برداشته نشده است. كسانی كه خودشان حاضر بودند ادامه دهند، هنوز هم هستند. الان آن شورای قبلی هنوز هم هست؟ بله. چه اعضایی از جمع آن شورای قبلی در شورای جدید دیگر نیستند؟ صحبت بودن و نبودن اعضا نیست. به اعضای قبلی گفتند امسال هم باشند. حال ممكن است برخی مشغله داشتند و نتوانستند در جشنواره امسال حضور داشته باشند، اما شورا به قوت خود باقی است. برگردیم سراغ بحث ترانه. چندی پیش در گفت‌وگویی كه با هم داشتیم از پیشنهادتان در شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی معاونت هنری وزارت ارشاد مبنی بر راه‌اندازی بانك ترانه صحبت كردید. به این صورت كه ترانه‌هایی كه به تصویب شورای شعر و ترانه می‌رسد در این بانك گردآوری شود تا خوانندگان و تهیه‌كنندگان آلبوم‌های موسیقی از آن استفاده كنند. این طرح از كجا آمد و به كجا رسید؟ اولین بار طرح را خودم ارائه دادم. ما در شورا متوجه شدیم چقدر ظرفیت ترانه‌ها در استان‌ها بالاست. ما هنوز متاسفانه نگاهمان نسبت به ترانه اشتباه است. نه‌تنها وزارت ارشاد باید از این طرح استقبال كند، بلكه شركت‌هایی كه آلبوم‌های موسیقی تولید می‌كنند نیز باید از این طرح استقبال كنند. من از همه آنها خواهش كردم به ترانه‌های شاعران شهرستانی توجه كنند. با راه‌اندازی بانك ترانه این ترانه‌ها دیده می‌شود. یك سوء تفاهمی پیش آمد كه شركت‌ها می‌گفتند كارهایی كه ارشاد پیشنهاد می‌دهد، سفارشی است، اما پاسخ ما این است كارهایی را پیشنهاد می‌دهیم كه از لحاظ ادبی تائید شده است. مسأله اینجاست كه بالاخره ما نگاه بسته را یك جا باید عوض كنیم. الان كسانی كه علیه من جنجال راه می‌اندازند، علتش برای من روشن است. آنها از همین بحث ترانه با من مشكل‌دار شده‌اند. آنها فكر می‌كنند من می‌گویم ترانه‌هایی كه آنها در حال حاضر در تولید آلبوم‌های موسیقی استفاده می‌كنند، بی‌مایه است. من این را نفی می‌كنم. همین جا به آنها می‌گویم من اصلا چنین قصدی ندارم. می‌خواهم بگویم وقتی ترانه خوبی برای اجرا انتخاب شود، این ضرورت احساس می‌شود كه باید از ترانه خوب استفاده شود وگرنه نمی‌خواهم بگویم ترانه‌سرایان فعلی كنار بكشند و جا را به ترانه‌سرایانی كه تاكنون نبوده‌اند، بدهند. من فقط می‌خواهم بگویم در كار ترانه‌سرایان جدید هم ظرفیت‌های زیادی وجود دارد كه حیف است دیده نشود. این فقط سوال شما نیست. خیلی از ترانه‌سرایان به من می‌گویند تو حق نداری برای ما تعیین تكلیف كنی. هر انسانی حق دارد در حوزه كاری كه به آن علاقه دارد و كار می‌كند، دیگران را به كار بهتر دعوت كند. از سویی به این اعتراض بچه‌ها از دیدگاهی حق می‌دهم. آن دیدگاه این است كسانی كه ظرفیتشان در همین حد باشد، نگران می‌شوند با آمدن ترانه‌های بهتر جایگاه خود را از دست بدهند. به هر حال من گفتم چنین بانكی راه‌اندازی می‌كنیم تا خودشان ترانه‌ها را انتخاب كنند. این بانك به صورت اینترنتی است؟ هنوز این بانك به صورت اینترنتی فعال نشده است. گفته‌اند تا فروردین راه‌اندازی می‌شود، اما در حال حاضر حدود 100 تا 150 ترانه خوب داریم. در چه موضوعاتی؟ در همه موضوعات؛ اجتماعی، عاشقانه و بسیاری موضوعات دیگر. ما كه نمی‌خواهیم آنها را وادار كنیم، خودشان انتخاب می‌كنند. تولیدكنندگان، خودشان ترانه را انتخاب می‌كنند و ما به عنوان واسطه فقط شماره ترانه‌سرا را در استان‌های دیگر می‌دهیم تا خودشان وارد عقد قرارداد شوند. من دلم می‌سوزد. چراكه ترانه ما می‌تواند در زبان محاوره خود فاخر باشد. معیار زبان و ارزشمند بودن از نظر ادبی در ملاك‌های ما مورد نظر بوده است و تولیدكنندگان آلبوم‌های موسیقی می‌توانند به ما اعتماد كنند. حدود سه سال پیش، شما، عبدالجبار كاكایی و اهورا ایمان همزمان از شورای شعر و ترانه استعفا دادید. از آن جمع، شما بعد از مدتی باز هم به شورا برگشتید و آن دو نفر دیگر هرگز برنگشتند. علت بازگشت شما به شورا چه بود؟ هر كدام از ما خواسته‌هایی داشتیم. من خواستار راه‌اندازی بانك ترانه بودم. چه كسی مخالفت می‌كرد؟ شورا. شورا همین حرف‌هایی را می‌زد كه امروز منتقدان می‌زنند. می‌گفت ما چه كاری به این مسائل داریم. وظیفه ما تصویب ترانه است و این بانك دشمن‌تراشی می‌كند. خیلی از اعتراض‌ها همین بود. من هم گفتم تا زمانی كه مخالف راه‌اندازی بانك ترانه هستید، من نمی‌آیم. شورا پذیرفت و من هم برگشتم. یك سوال اساسی اینجا وجود دارد؛ برای محمدعلی بهمنی غزلسرا چرا اینقدر ترانه اهمیت دارد؟ برای این كه ترانه هم یك شكل شعری است. فرقی نمی‌كند. خود من از دوازده سالگی ترانه گفته‌ام. این طور نیست كه فقط الان ترانه كار كنم. به دلیل همین ریشه و تجربه است كه در هفتاد و یك سالگی هم از ترانه دفاع می‌كنم. چرا از ترانه دفاع نكنم؟ مثل این است كه به یك غزل‌سرا بگویید چرا شعر آزاد و سپید كار می‌كنید؟ ذات اینها با هم فرقی نمی‌كند. چندی قبل به یكی از خبرگزاری‌ها گفته بودید در هفتاد و یك سالگی كاری جز غزل‌گفتن بلد نیستید. واقعا كار دیگری بلد نیستید؟ تا كار را چه معنا كنید. اگر منظور كار شعری باشد، من وقتی غزل می‌گویم حس می‌كنم یك پهلوان قدر از من دعوت كرده بروم روی تشك با او مبارزه كنم. این افتخار كمی نیست كه با آن پهلوان قدر پنجه در پنجه شوم. مهم نیست در این مبارزه زمین بخورم یا پیروز شوم. برای من حریف قدر مهم است. این حس و حال را وقتی غزل می‌گویم، دارم. وقتی ترانه می‌گویم، ندارم. وقتی هم كه شعر آزاد می‌گویم، باز هم این حس و حال را ندارم. چرا در مورد ترانه این حس را ندارید؟ چون وقتی شعر می‌گوییم حاكمیت اصلا دست شاعر نیست. دست زبان ناخودآگاه است. ما پیش‌اندیشی نداریم. ما می‌نویسیم و بعد در نهایت ویرایش می‌كنیم، ولی ترانه این‌طور نیست. ترانه، مقوله‌ای است كه در آن پیش‌اندیشی می‌كنید. می‌دانید قرار است روی این ترانه ملودی بیاید. می‌دانید حتی قرار است چه خواننده‌ای با چه صدایی آن را بخواند. خیلی وقت‌ها ترانه سفارشی است. خود شركت‌ها موضوعی را انتخاب می‌كنند، آهنگش را هم انتخاب می‌كنند و به ترانه‌سرا می‌گویند متناسب با آن ترانه بگوید. پس ترانه پیش‌اندیشی شده است و همین باعث می‌شود ترانه با ذات هنر فاصله‌ای ناگزیر داشته باشد. چرا الان برخی می‌گویند اوج غزل را سعدی و حافظ گفته‌اند و امروز عمر غزل سرآمده است؟ شوخی می‌كنند. خیلی از بزرگان هم خوشبختانه یا متاسفانه این حرف را زده‌اند كه من خدمتشان ارادت دارم، ولی غزل چیزی نیست كه كسی بتواند آن را نفی كند. همه آن چیزی را كه یك شعر باید داشته باشد، غزل دارد. مگر آن كه كسی خودش نتواند غزل بگوید. كسی كه این توانایی را داشته باشد كه بعد از نیما بتواند غزل بگوید، چنین ادعایی را هرگز مطرح نمی‌كند. یعنی می‌گویید كسانی معتقدند روزگار غزل گذشته كه خودشان بلد نیستند غزل بگویند؟ بله وگرنه چه فرقی می‌كند؟ شعر ناگهانی است كه در انسان اتفاق می‌افتد. شما دنبال سوژه كه نیستید. شعر هست كه خودش را به شاعر تحمیل می‌كند و می‌گوید آن را مكتوب كند. كسی كه این اندازه این درك را نداشته باشد، به دلیل ناتوانی‌اش است. چنین كسی حتی نمی‌تواند غزل روزمره بگوید. شما در نظر بگیرید منوچهر آتشی عزیز با آن همه كارهای آزاد كه ماندگار است، هرگز نگفته من غزل نمی‌گویم. غزل گفته ولی چاپ نكرده. آن لحظاتی كه غزل سراغش آمده نوشته، اما چاپش نكرده است. غزل‌هایی كه آقای زنگویی از دوستان آتشی عزیز بعدها در قالب یك كتاب منتشر كرد، غزل‌هایی است كه انسان را زیر و رو می‌كند. البته ضعف‌هایی هم دارد. مثلا در یك غزل دو بیتش خوب است، اما مهم این است كه آتشی این غزل‌ها را ناگزیر مكتوب كرده است. اصلا مگر در هنر حكم داریم كه كسی بیاید حكم كند عمر فلان چیز تمام شده است؟ ما هنوز وقتی غزلی می‌شنویم كه درون نهفته ما را درست بیان كرده، با آن ارتباط برقرار می‌كنیم. مگر قالب‌های دیگر قرار است حرفی جز این بزنند كه غزل نمی‌تواند؟ از چه زمانی استعداد غزل‌سرایی را در خودتان یافتید؟ اولین مجموعه من سال 1350 با عنوان «باغ لال» منتشر شد كه سه چهار غزل در آن بود. مابقی كارهای آن مجموعه، شعرهای نیمایی است. در سال 51 ـ كه دومین مجموعه‌ام با عنوان «در بی‌وزنی» منتشر شد ـ از اسمش پیدا بود كه شعرها همه آزاد است و حتی شعر نیمایی هم در آن وجود ندارد. در یكی از غزل‌هایم گفته‌ام «پای لنگی و درنگی ز شما دورم داشت.» بعد از انقلاب از تهران به بندرعباس رفته بودم و در بندرعباس زندگی می‌كردیم و در كرج خانه‌ای داشتیم كه گاهی به آن سری می‌زدیم. یك بار كه برای سر زدن به این خانه كرج رفته بودم در خیابان دانشكده كشاورزی دیدم كتابخانه‌ای است كه جلسه شعری در آنجا برگزار می‌شود. من هم داخل شدم. رفتم ته مجلس نشستم كه كسی هم مرا نشناسد. نام‌هایی هم آنجا بودند كه بعد از انقلاب به دلیل كارهایی كه كرده بودند برای خودشان اسم‌گذاری هم كرده بودند. دیدم شعر‌هایی كه خوانده می‌شود خیلی ضعیف است. اثری از غزل‌هایی كه پیش از انقلاب منزوی و نیستانی به شیوه غزل‌های بعد از نیمایی سروده بودند، در اشعاری كه خوانده می‌شد، نبود. من همان جا كه نشسته بودم، غزلی سرودم. همان غزل «اینك آن طفل گریزان دبستان غزل‌ /‌ بازگشته است غریبانه به دامان غزل». به هر حال ما را شناختند و بالا بردند. گفتم غزلی همین جا سروده‌ام و آن را خواندم. به خیلی از شاعران آن جمع برخورد. این نام‌هایی كه می‌گویید در آن جمع حضور داشتند چه كسانی بودند؟ حالا بماند. یعنی بعد از آن جلسه بود كه دوباره به غزل روی آوردید؟ بله، آن روز در آن نشست غربتی وجود داشت كه باعث شد دوباره سراغ غزل برگردم و آن را ادامه دهم. شما در میان شاعران معاصر، كدام شاعر را بیش از همه به لحاظ شعریت قبول دارید و با كدام شاعر بیش از همه رفاقت داشتید یا دارید؟ این هم به لحاظ شكل‌های شعری متفاوت است. یك وقت منظور شما شاعرانی است كه در غزل برای من الگو بوده‌اند. یك وقت دیگر منظور شما این است چه كسانی آنقدر در غزل قوی بودند كه ایرادهای مرا می‌گرفتند، ولی خودشان كار آزاد می‌كردند. اگر منظور شما حالت دوم است، منوچهر نیستانی چنین آدمی بود. من و حسین منزوی ـ كه البته خیلی بهتر و بیشتر از من غزل می‌گفت ـ بارها عصرها به دلیل این كه نیستانی را باور داشتیم پیدایش می‌كردیم و شعرهای خود را برایش می‌خواندیم، اما جالب است خود نیستانی بیشتر كار آزاد می‌سرود. این آدم به شكلی برای ما معلمی می‌كرد. هر بار نیستانی را می‌دیدم من شاید در نهایت یكی دو غزل داشتم، اما منزوی حداقل ده شعر داشت. نیستانی به قدری مسلط بود كه با یك هوشمندی، پنبه شعرهای ما را می‌زد. از نظر رفاقت با چه كسی بیش از همه رفیق بودید؟ ما چند نفر بچه محل بودیم؛ من، حسین منزوی، عمران صلاحی و جلال سرفراز كه از ایران رفت و خیلی شاعر بود. ضعیف‌ترین شاعر این جمع من بودم. بقیه خیلی قوی بودند. اینها هنوز هم با من زندگی می‌كنند. با این كه نه عمران صلاحی هست، نه حسین منزوی و جلال سرفراز هم كه ایران نیست. از كارهای شما آهنگ‌های زیادی خوانده شده است. شما خودتان در خواندن اشعارتان توسط یك خواننده چقدر ورود می‌كنید؟ مثلا در تغییرات شعرها یا مسائل دیگر. مسلما با تغییر شعرهایم كه نمی‌توانم موافق باشم. من هیچ وقت شعری را از قبل برای آهنگ نساختم، مگر استثنا باشد. آن هم وقتی كه یك ساختن ناخودآگاه باشد. مثل شعری كه در افتتاحیه شعر فجر در خارك گفتم. وقتی در خارك سخنرانی كردم، گفتم ما در استان بوشهریم و درست نیست نامی از منوچهر آتشی نبریم و به همین دلیل شعری برای او خواندم. وقتی فكر می‌كنیم شعری را برای كسی گفتیم یا می‌خواهیم بگوییم، خودش یك فاصله‌گذاری ایجاد می‌كند. در روند ضبط آهنگ چقدر شرط می‌گذارید كه مثلا به فلان خواننده شعر نمی‌دهید؟ درستش این است كه شرط بگذارید. نه این كه با خواننده‌ای مخالف باشید، بلكه با شناختی كه از جنس صدای خواننده دارید تصمیم بگیرید آیا او می‌تواند شعر تو را آنچنان كه خودت در شعر حضور داری بخواند یا نه. این حق شاعر است. ولی مسأله این است كه یكدفعه شعر تو را كسی می‌خواند و بعد از اجرا می‌شنوی و می‌بینی اشتباه خوانده است. مثل شعری كه حبیب از من خوانده است: «در این زمانه بی‌های و هوی لال پرست» حبیب اگر از خودم یا از یك شاعر دیگر می‌پرسید آن را غلط نمی‌خواند. «كمالِ‌دار برای من كمال‌پرست» را خوانده «كمالدار را برای من كمال‌پرست». شما وقتی این را می‌شنوید دیگر در شعر حضور ندارید. از وقتی كه حبیب به ایران برگشته این نكته را به او گفتید؟ بله. چه جوابی به شما داده؟ گفت عوضش می‌كنیم. چطور می‌خواهد عوضش كند؟ در بازخوانی شاید بخواهد عوضش كند. اصلا برای خواندن این شعر ، حبیب از شما اجازه گرفته بود؟ نه، من اگر كسی بخواهد كارم را بخواند می‌گویم یك بار از پشت تلفن صدایم را ضبط كن، ببین حسم چطور است. بعد حس خودت را هم اضافه كن. نه این كه حس مرا از شعر كم كنی. چه خوانندگانی كارهای شما را خواندند؟ با آقای قربانی، آقای همایون شجریان، آقای سراج و خیلی خوانندگان دیگر كار كردم. در حال حاضر هم آلبومی در دست تولید است از سوی خواننده‌ای كه به گمانم صدایش بسیار پاسخگوی شعر من است: اشكان كمانگری. آهنگسازش هم مدیا نجف‌زاده است. همین روزها این آلبوم با عنوان «باداباد» منتشر می‌شود. در این آلبوم من یك كار دارم. در كارهای بعد از انقلابتان كه خوانندگان مختلف خوانده‌اند، كدام كار را وقتی می‌شنوید و می‌دانید شاعرش شما هستید، به خودتان افتخار می‌كنید؟ كاری را كه آقای قربانی از من خوانده خیلی دوست دارم. كاری كه ایشان برای تیتراژ سریال «وضعیت سفید» خواندند. تاكنون پیش آمده خواننده‌ای بخواهد كار شما را بخواند و شما دوست نداشته باشید، اما وقتی خواند از نتیجه راضی باشید؟ كار «دل من یه روز به دریا زد و رفت» كه شادروان ناصر عبداللهی خواند. پیش از انقلاب این شعر را عماد رام با آهنگ محمد سریر خوانده بود. من صدای عماد رام را خیلی دوست دارم. البته آهنگش متفاوت از آهنگ ناصر عبداللهی بود. به ناصر گفتم به این شعر كاری نداشته باش، ولی ناصر آن را اجرا كرد. بعد از انتشار آن، من به او اعتراض كردم كه چرا این آهنگ را خواندی. او گفت اگر هم اجازه می‌گرفتم شما اجازه نمی‌دادی. متاسفانه این آهنگ مصادف شد با فقدان ناصر عبداللهی و شعر با رفتنش نسبت پیدا می‌كرد. به ناصر گفته بودم این آهنگ را هرگز گوش نخواهم كرد. حتی اگر جایی به طور تصادفی آن را بشنوم گوشم را می‌گیرم، اما دریغ ناصر مرا آنقدر به كار علاقه‌مند كرده كه خودم در هفته یكی دوبار آن را گوش می‌دهم. اینها اتفاقاتی است كه باعث می‌شود انسان بعدها درباره قضاوتش تجدیدنظر كند. یك جاهایی آدم نباید روی قضاوتش پافشاری كند. امیدوارم طوری نباشد كه فقدان یك انسان باعث تجدیدنظر ما در قضاوت‌هایمان شود. معمولا شاعران مثل خواننده‌ها و سینماگران خیلی شناخته‌شده نیستند. برخورد مردم كوچه و بازار با شما چگونه است؟ انسان وقتی شناخته می‌شود از یك نگاه خوب است و از نگاهی دیگر شاید جزو آرزوهایش باشد كه كاش شناخته نشده بود. مواقعی هست كه من شرایط خیلی فشرده‌ای دارم و می‌خواهم بسرعت خودم را به جایی برسانم، در راه كسی مرا می‌شناسد و ادب حكم می‌كند با او حال و احوال كنم و طرف یك ربع حرف می‌زند و آدم را كلافه می‌كند. من بسیاری از فرصت‌ها را سر این موضوع از دست داده‌ام، اما از این دیدگاه كه انسان می‌بیند مخاطب دارد، لذتبخش است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت