ازاجرای ‎آثارم‎ توسط‌ دختر10 ساله‌ تعجب‌کردم

کد خبر: 242243

در شهری چون تبریز، برای اجرای کنسرت باید انرژی مضاعف می داشتیم چون تماشاگران در این شهر بسیار پر حرارت بودند

مهر: حسین علیزاده با تاکید بر حضور استعدادهای موسیقی در شهرستان‌ها گفت: در یکی از شهرستان‌ها دختر 10 ساله‌ای را دیدم که قطعات سخت مرا به خوبی اجرا می‌کرد و تعجب کردم که این دختر کی فرصت کرده موسیقی را به این خوبی یاد بگیرد. حسین علیزاده علاوه بر توجه ویژه به ارکستر موسیقی ملی از آغاز راه‌اندازی مجدد آن تا کم شدن فعالیت‌های آن و یا آنچه علیزاده از آن کودتا در بدنه این ارکستر نام برد، کنسرت‌های متفاوتی در نقاط مختلف کشور برگزار کرد؛ کنسرت‌هایی که به گفته این آهنگساز سراسر اشتیاق بوده و بارها و بارها هنگام تشویق حاضران در سالن، به ایرانی بودن خود افتخار کرده است. بخش دوم و پایانی گفتگو با حسین علیزاده آهنگساز و خالق قطعه ماندگار "نی نوا" که معتقد است این قطعه به شناسنامه او تبدیل شده است، درباره چرایی برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف، حس و حال این آهنگساز هنگام مواجهه با هموطنان غیرتهرانی و نگاه او به "نی نوا" پس از بیش از سی سال، اختصاص دارد. طی دو سال گذشته شما همواره نیم‌نگاهی به برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف داشتید. چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید موسیقی را از پایتخت به نقاط مختلف ایران نیز ببرید؟ - حسین علیزاده آهنگساز: قبل از هر صحبتی باید متذکر شوم که همه ایران، تهران نیست و همه پدیده‌های فرهنگی مختص به مخاطب پایتخت‌نشین نیست. اما درباره شخص خودم چرایی آغاز این سفرها در واقع به دلیل به تکرار افتادن زندگی در شهری مثل تهران بود؛ چراکه زندگی در تهران پس از سالیان سال به یک عادت تبدیل شده است. عادتی که برای رهایی از آن باید به دامن طبیعت پناه برد. علاوه بر این در یک دوره زمانی انسان احساس خستگی می‌کند و فکر می‌کند با رفتن به دل طبیعت اوضاع بهتر می‌شود. برای من هم همین اتفاق افتاد. من واقعا دلم از تهران گرفته بود. دلم از هوای آلوده تهران، از فضا سنگینی که بر زندگی مردم حاکم است گرفته بود و بعد تصمیم گرفتم با کمک دوستان عزیز بهرنگ تنکابنی، کیوان فرزین، مزدک زیاری و با همراهی زیبا و هنرمندانه پژمان حدادی موسیقی را به همه ایران برده و به دیدار هموطنانمان برویم. * اینکه موسیقی را به همه جای ایران ببرید فی نفسه امری نیکو است که فقط از یک هنرمند برمی‌آید تا یک مسئول اجرایی. اما .... - دیر یا زود این کار را می‌کردم. اما در یک سال و نیم گذشته که سفر موسیقایی خود به شهرهای مختلف ایران را آغاز کرده بودم عمیقا و با تمام وجود دلم می خواست سفر کنم و با هنر خودم با مردم حرف بزنم؛ وگرنه من تهران را دوست دارم. سالیان بسیاری است که به کوه می‌روم ، یادم هست بعضی وقت‌ها با دوستان قرار می‌گذاشتیم که در شهر نیز بگردیم. شهرگردی ما از میدان ونک تا چهار راه مولوی و بازار بود. چون من خودم در محله بازار تهران بزرگ شدم آن مناطق را خوب می‌شناسم و در این رفت و آمدها بسیار می‌دیدم و می آموختم. اما در حال حاضر تهران با تهرانی‌های اصیل هم غریبه شده است. به اعتقاد من در حال حاضر تهران شهر من و بسیاری دیگر، به پاساژ بزرگی تبدیل شده که فقط باید از آن عبور کرد و گذشت. * شرایط اجتماعی تهران که اشاره‌هایی به آن کردید یک طرف ماجرا است که باعث شد شما کنسرت‌های خود در شهرستان‌ها را تدارک ببینید ولی شرایط موسیقایی این کلان شهر چطور بود که شما تصمیم به سفر موسیقی به سایر نقاط کشور گرفتید؟ - شرایط موسیقی در تهران کمی پیچیده است و این پیچیدگی به شرایط شنونده، وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، وضعیت سالن‌ها و بسیاری دیگر از عوامل برمی‌گردد. اما تمام این شرایط دلیل اصلی من برای برگزاری کنسرت در شهرستان‌ها نبوده و نیست. بلکه در بسیاری از کنسرت‌هایم می‌دیدم که تعداد زیادی از افراد از شهرستان‌ها برای دیدن کنسرت به تهران می‌آمدند که یا موفق به دیدن نمی‌شدند و یا به دلیل هزینه‌های بالا قادر به خرید بلیت نبودند و یا اینکه بعد از کنسرت مجبور بودند به دلیل نداشتن جا و مکان مناسب، شبانه راهی سفر به نقاط دور شوند که این مساله برایم مهم بود که به اجرا در شهرستان‌ها فکر کنم. یادم هست در کنسرتی که در فصل زمستان با گروه موسیقی "دوستی" داشتیم برف شدیدی می‌آمد. بعد از کنسرت با تعدادی از جوان‌های علاقمند به موسیقی در محوطه باز بیرون از سالن ایستاده بودم و گپ می زدم. یکی از این جوان‌ها گفت که خیلی خوشحال است به کنسرت آمده اما در آن شرایط برفی جا برای ماندن نداشت و باید شبانه برمی‌گشت به شهر خودش. * نمونه‌های بسیاری از علاقمندان در نقاط مختلف ایران هستند که عاشقانه موسیقی را دوست دارند اما از جریان‌های موسیقایی که در تهران می‌گذرد محرومند. - درست به همین دلیل و همچنین انرژی دادن به خودم، به فکر افتادم که کنسرت‌هایی را در شهرستان‌ها برگزار کنم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم به این فکر کردم که حتما این کار را انجام خواهم داد. *سرانجام تصمیم‌تان رضایت‌بخش بود؟ - رضایت‌بخش بود و دوستان بسیاری در نقاط مختلف ایران پیدا کردم. دوستانی که "موسیقی" ما را به هم پیوند داد. دوستان و شنونده‌های موسیقی ایرانی که انصافا به من انگیزه و امید می‌دهند. * یادم هست در یک نشست مطبوعاتی یکی از دوستان خبرنگار از شما پرسید که آیا در اجراهای شهرستانی به موسیقی بومی آن منطقه هم توجه دارید و شما به عنوان یک موزیسین این صحبت را ایده خوبی تلقی کردید. آیا این ایده اجرایی شد؟ - قطعا اجرایی شد. من هر شهری که می‌رفتم ملودی آن منطقه را می‌گرفتم و بخش کوچکی از اجرا را به آن ملودی خاص اختصاص می‌دادم. به عنوان مثال گاهی در طول یک روز به دو شهر نزدیک به هم در یک استان می‌رفتم و با دو خصوصیت کاملا متفاوت فرهنگی مواجه می‌شدم. در نگاه کلی به هیچ عنوان به خط‌کشی بین شنونده‌های تهرانی و شنونده‌های سایر نقاط کشور قائل نیستم و دوست داشتم با این سفرها به خودم یادآوری کنم که اگر برای شنونده‌های تهرانی کنسرت برگزار می‌کنم نباید سایر هموطنان سرزمین‌ام را فراموش کنم. * واکنش شنونده‌های حاضر در کنسرت‌هایی که موسیقی بومی منطقه را در سالن می‌شنیدند، چطور بود؟ - خیلی خوب و همراه بودند. صبح روزی که در ساری کنسرت داشتم، به شالیزار رفتم. در آنجا از یکی از دوستان ساروی خواستم که یک ملودی از این موسیقی را که می‌شناختم بخواند و وقتی که روی صحنه رفتم اشاره‌ای هم به این ملودی کردم. یا زمانی که در تبریز اجرای برنامه داشتم فردای آن روز روزنامه های صبح تبریز تیتر زدند "تار علیزاده عطر آذری گرفت". البته همراهی با موسیقی بومی مردم شهرهای مختلف کاری بسیار ناچیز است اما به هرحال باید با تمام وجود موسیقی آنها را درک می کردم و روی صحنه حاضر می شدم و البته برداشت هایی از این موسیقی را اجرا می کردم. * همراهی شنونده‌های حاضر در سالن چطور بود؟ - بی نظیر. درست مثل اینکه با گویش مردم و به زبان موسیقی با شنونده‌ها صحبت می‌کردم در نتیجه احساسی زیبا در سالن می‌گشت و باعث برقراری ارتباط و این پیوند می‌شد. اما با همه این خوبی‌ها سعی می‌کردم تا جاییکه ممکن است اصالت‌های موسیقی ایران حفظ شود. البته کمترین تاثیر برگزاری این کنسرت‌ها این بود که سایر هنرمندان هم راغب شدند و انگیزه بیشتری پیدا کردند که در شهرهای دیگر هم کنسرت برگزار کنند. * آیا نقاط مشترکی بین همه شنونده‌های موسیقی ایران در نقاط مختلف کشور یافتید؟ - علاقه به موسیقی ایرانی و سرزمین‌مان ایران نقطه مشترکی بود که به وضوح دیدم.من در این سفرها نکته‌های خوبی آموختم و شانسی بود که همه جای ایران را از نزدیک ببینم و با مخاطب‌های واقعی موسیقی حرف بزنم. یکی دیگر از این نقاط مشترک دیگری که بین مردم نقاط مختلف ایران به چشم دیدم و با همه وجود حس کردم، روحیه مهمان‌نوازی و مواجهه با احساسات پاک و بی غل و غش آنها بود. خلاصه اینکه سکانس پایانی هنگام برگشت از هر شهری این بود که هم من و گروه و هم تماشاگران گریه می‌کردیم، یعنی ظرف مدت کوتاهی ارتباط نزدیک و دوستانه بین ما ایجاد می‌شد. * یکی از مسایلی که گروه‌های مختلف موسیقی هنگام برگزاری کنسرت در شهرستان‌ها با آن مواجه هستند نوع برخورد با مجوزهایی است که به طور رسمی از سوی وزارت ارشاد اخذ می‌شود اما هنگام برپایی کنسرت لغو می‌شود. در تور کنسرت‌هایی که در شهرهای مختلف برگزار کردید با چنین مشکلی مواجه نبودید؟ - صدور مجوز اجرا در شهرستان‌ها اصولا مسئله اول نیست. در واقع مجوز وزارت ارشاد به عنوان نهاد قانونگذار ضمانت اجرا در برخی از شهرها را ندارد. درنتیجه نهادهای غیرمرتبط اجازه دخالت در مجوز صادر شده از سوی وزارت ارشاد را مبنی بر لغو آنها به خود می‌دهند. ولی در هر صورت سرنوشت و تقدیر هنرمندان موسیقی در ایران این است که بخش زیادی از انرژیشان صرف کلنجار رفتن با این مسایل شود. *هنرمندان موسیقی در نقاط مختلف سهمی از حضور شما در این اجراها دارند؟ - قطعا دارند. در این مدت که کنسرت‌های مختلف در شهرستان‌های گوناگون روی صحنه بردیم با هنرمندان خوب و شایسته‌ای آشنا شدیم که عاشق هنر موسیقی بودند و عاشقانه ساز می‌زدند به ویژه نسل جوان نقاط قوت بسیاری داشتند. از همین رو قرار است در دوره بعد که تور کنسرت‌های متعدد برگزار می‌کنیم از نوازنده‌های خوبی که در این مدت شناختیم دعوت کنیم قبل از اجرا به منظور معرفی قابلیت و توانمندی‌های آنها روی صحنه بیایند و اجرایی داشته باشند. *اغلب نوارنده‌های خوب در نقاط مختلف ایران گروه‌های کوچکی را نیز ترتیب داده و فعالیت‌هایی را انجام می‌دهند. - برخی از این گروه ها صدادهی خوبی هم دارند. اما مسئله این است که این گروه ها از امکانات کمتری نسبت به تهران برخوردار هستند. در واقع چشم شان به تهران و حضور در این کلان شهر برای اجرای کنسرت‌های متعدد است. این در حالی است که برگزاری کنسرت در تهران هم مشکلات خود را دارد حتی انتشار آثارشان نیز دچار مشکل است و برخی از ناشران حق و حقوق آنها را نادیده می‌گیرند. خلاصه اینکه موسیقی در شهرستان با مشکلات بسیاری مواجه است. اما با وجود این مشکلات و مسایل شوق و ذوق آنها ستودنی است. *جدا از نوازنده‌های خوب که در نقاط مختلف شناختید و به گفته خود شما از بهترین‌ها بودند، وضعیت هنر موسیقی و تلاش برای یادگیری این هنر را چطور ارزیابی می‌کنید؟ - بسیار عالی. برای من جالب بود که این همه نوازنده در نقاط مختلف کشور وجود دارند. در واقع این حضور با هیچ یک از دوره‌های تاریخی هنر موسیقی در ایران قابل مقایسه نبود و نیست. در واقع همه موانع و تلاش‌هایی که برای دیده نشدن هنر موسیقی در دوره‌های مختلف تاریخی شده، نتیجه معکوس داشته است. خوب یادم هست که در یکی از این سفرها دختر 10 ساله ای را دیدم که قطعات من و دیگران را به خوبی اجرا می کرد. این دختر نوجوان برخی قطعات مرا اجرا می‌کرد که به لحاظ تکنیکی خیلی سخت بود و من تعجب می کردم که این دختر ده ساله کی فرصت کرده این موسیقی را به خوبی یاد بگیرد. همچنین نوازنده‌های نوجوان با میانگین سنی 22 سال داشتیم که من آرزو می کردم امکانات مناسب وجود داشت تا می‌توانستم به همراه سایر دوستان، آنها را سازمان‌دهی و حمایت کنیم بود. * کدامیک از اجراها در شهرستان را بیش از دیگر کارها دوست دارید؟ - همه شهرها را دوست داشتم و هریک از اجراها حال و هوای ویژه خود را داشت. در شهری چون تبریز، برای اجرای کنسرت باید انرژی مضاعف می داشتیم چون تماشاگران در این شهر بسیار پر حرارت بودند. حتی برای برگزاری کارگاه که به تبریز رفته بودم این شور و حرارت همچنان با آنها بود. * آقای علیزاده در بخش پایانی این گفتگو اگر اجازه دهید گریزی بزنیم به قطعه ماندگار "نی نوا". - این روزها اگر حرفی درباره آهنگسازی پیش آید همه سراغ "نی نوا" را از من می‌گیرند. * سراغ گرفتن از"نی نوا" که فی نفسه بد نیست. - می‌دانم، اما نکته اینجاست که در حال حاضر 30 سال از "نی نوا" می‌گذرد و قطعا من در این مدت تغییر کرده ام و آثاری بس متقاوت را به وجود آوردم. * "نی نوا" نفی‌کننده هیچ یک از آثار شما نبوده است. - به همین دلیل است که می‌گویم من آثاری با رنگ‌آمیزی و هارمونی متفاوت را آهنگسازی کرده‌ام. * نکته این است اثری مثل"نی نوا" نزد مردم شناخته‌شده و به معنای واقعی ته‌نشین و جزوی از نام حسین علیزاده شده است. - من "نی نوا" را بسیار دوست دارم اما خوشبختانه و یا متاسفانه این قطعه موسیقایی به شناسنامه من تبدیل شده است. * این شناسنامه مایه افتخار است. - واقعا به "نی نوا" افتخار می‌کنم. منتها مسئله این است که وقتی نام محمود دولت آبادی به میان می‌آید ذهن مخاطب روی کتاب چند جلدی "کلیدر" متمرکز می‌شود. این درحالی است که دولت آبادی در عرصه ادبیات معاصر آثار بسیاری نوشته اما "کلیدر" به شناسنامه او تبدیل شده است. * بازهم شناخته شدن هنرمند به یک کار خاص و متفاوت و به گفته خودتان همه‌پسند بد نیست. - خوب است به شرط اینکه انتظار ساخت قطعه‌ای با همان ویژگی‌ها را نداشته باشند. منتها در طول تمام این سالها از من سئوال می‌شود که چرا کاری مثل "نی نوا" را آهنگسازی نکرده‌ام. * شما در پاسخ چه گفتید؟ - معمولا چون نمی‌خواهم حس مخاطب تغییر کند گاهی به یک لبخند بسنده می‌کنم. اما واقعیت این است که قرار نیست من بار دیگر کاری مثل "نی نوا" را آهنگسازی کنم چون من آثار دیگری هم آهنگسازی کرده ام. اما این مخاطب است که خودش را به یک یا دو اثر از هنرمند محدود می کند. به این معنا که تنها یک اثر را می پذیرد، تکرار می کند و زمانی که همان هنرمند اثر متفاوت تری را عرضه می کند دیگر نمی پذیرد و به یک اثر خاص دلبسته می شود. حکایت "نی نوا" هم به همین ترتیب است. * شاید نگاه آهنگساز در ساخت آثار دیگر دچار تغییر و دگرگونی شود. - من نظری دارم و معتقدم که همه هنرمندان در طول سالها زندگی خود تنها یک اثر به وجودمی آورند چراکه آثاری که یک هنرمند پی در پی تولید می‌کند شکل‌واره‌ای از مجموع آثارش است. به اعتقاد من یک هنرمند مثل همه انسان ها یک نوع احساس و حال و هوا دارد و براساس نوع نگاهی که به زندگی دارند روایت می‌کند. من همیشه درباره کیارستمی این مثال را می زنم. اگر به فیلم های عباس کیارستمی نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که در مجموع آثارش یک نگاه مشترک را دنبال می کند. * بنابراین نگاه و احساسی را که در "نی نوا" وجود دارد در سایر آثارتان نیز دنبال کرده‌اید؟ - همینطور است. احساسی که در"نی نوا" وجود دارد در بسیاری دیگر از آثارم هم هست من حتی می توانم ریشه مشترک بسیاری از کارهایم را بگویم. * به نظر خود شما چه اتفاقی در طول تاریخ موسیقی برای این قطعه افتاد که در نهایت" نی نوا" شد؟ - کیفیت خوب کار یک طرف داستان بود. منتها یک اثر وقتی به وقت مناسب تولید و عرضه شود کارکرد خود را نشان می‌دهد. به همین دلیل فکر می‌کنم "نی نوا" در دوران خودش و به‌وقت متولد شد. * این قطعه از جهت‌های مختلف چون رنگ‌آمیزی صوتی، تکنیک سازبندی و ریزه‌کاری‌های فنی دیگر در حوزه آهنگسازی نمونه است و به نوعی از قطعات نادرسازی (بی کلام) به شمار می‌رود. - من از نوجوانی این تصویر که یک عده نوازنده باید گردهم آیند تا یک خواننده آواز بخواند را دوست نداشتم و مدام از خودم سئوال می‌کردم پس این همه ساز کنار هم جمع شده‌اند که چه کنند؟ آیا هیچ قابلیت دیگری جز در خدمت آواز بودن ندارند؟ سئوالاتی از این دست از نوجوانی فکر مرا به خود مشغول کرده بود باعث شد از همان دوران روی موسیقی بی‌کلام کار می‌کردم. "نی نوا" از این جهت موفق است. * یکی از مباحثی که همواره در تعریف موسیقی ایرانی مطرح می‌شود حضور خواننده در ترکیب گروه است در واقع اینگونه به نظر می‌رسد که موسیقی ایران با حضور خواننده عجین شده است. حال اینکه "نی نوا" این قاعده را شکست و به اثری تبدیل شد که همه این قطعه را دوست دارند و می‌پسندند. - اگر امروز "نی نوا" موجب افتخار من است به دلیل وجود طیف وسیعی از مخاطب است. "نی نوا" را همه قشر از مخاطب با هر عقیده و ایدئولوژی به خوبی گوش می‌دهد. من خبردار شدم که در همان زمان این قطعه عامل اتحاد خیلی از افراد شد. یعنی وقتی این قطعه را گوش می‌دادند انگار به یک درد مشترک گوش می‌دادند و زمانی که جامعه به خوبی این اثر را گوش کرد "نی نوا" در سطحی بالاتر از آثاری که با حضور خواننده در جامعه بود روبرو شد. "نی نوا" در دوره خودش یک اثر هنری بود که با توده مردم ارتباط برقرار کرد و رمز ماندگاری این اثر موسیقایی همین برقراری ارتباط با توده مردم بود و قطعا خط فکری را که در "نی نوا" با من بود در آینده دنبال می‌کنم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت