انقلاب مشروطه هم از علائم ظهور بود!

کد خبر: 237007

در اینجا تجربه دیگری از ایجاد پیوند بین مسائل سیاسی جاری با بحث ظهور آن هم از سوی یکی از منورالفکرهای عصر مشروطه داریم که حقیقتا پدیده ای شگفت است. ...بنده از این که مجبور هستم این بحث را دنبال کنم و این تجربه را در اختیار عزیزانی قرار دهم که بسا از خواندن آنها حالت اشمئزاز پیدا کرده‌اند، ناراحت هستم. اما چه کنم؟ تنها چیزی که در ذهن دارم این است که فکر می کنم شاید در این فضایی که پدید آمده است، بتوانم با ارائه تجربه‌هایی از گذشته، چراغی را هرچند کم سو بر سر راهی بگذارم تا پیش پا دیده شود.

انقلاب مشروطه هم از علائم ظهور بود!
سرویس فرهنگی «فردا»: اخیراً حجت الاسلام رسول جعفریان ـ پژوهشگر و مورخ اسلامی ـ در یادداشتی به واکاوی تاریخی در مورد کتابی که در گذشته نوشته شده است و در آن پیرامون علائم ظهور بحث شده، پرداخته است. او با بررسی علائم ظهور مندرج در این کتاب به همراه معرفی نویسنده آن، به گونه‌ای قدمت این دست تعبیرات را پیرامون علائم ظهور نمایان کرده است. در زیر یادداشت وی را می خوانید: این نوشته مروری است بر کتاب ناظم الاسلام کرمانی مورخ انقلاب مشروطه در موضوع «علائم ظهور» که در آن «مشروطه» را از «علائم ظهور» شمرده است. این که انسان ببیند در شرایط فعلی برخی از شرایط تبلیغ دین به گونه ای رقم می خورد که در نهایت به تخریب بنیان‌های اعتقادی و مذهبی مردم می‌انجامد و نسل جدید را از دین دور می‌سازد مسأله‌ای دلسرد کننده و اسباب ناراحتی است. عامل مهم این شرایط ضعف معلومات و دانش در جامعه ما، جدی نبودن ونگرفتن آموز‌ش‌های دینی، نداشتن انگیزه های آگاهی بخش و گرفتن اطلاعات دینی ( به طور غالب) از دست افراد تحصیل ناکرده اما مدعی است. نتیجه این شرایط پدید آمدن موج‌هایی است که بیشتر اوقات نه دوستانِ مسبب آن، بلکه دشمنان بر آن موج سوار می‌شوند. بعد از گذشت یک صد و هفتاد سال از پیدایش بابیت، باید پرسید، غربی‌ها به چه دلیل از جریان حمایت کردند؟ به این دلیل که موجی هرچند مختصر بود که امکان سوار شدن بر آن وجود داشت. چرا آنان به عنوان کسانی که مترصد فرصت برای نفوذ هستند، از اقلیتی دفاع نکنند که همواره می‌توانند از آن به عنوان یک چوب بر سر اکثریت بکوبند و علاوه بر آن برای همیشه، گروهی را به عنوان اقلیت مدیون خویش سازند تا ارتباطشان با آنان حفظ شود؟موج سواری امری است و اما .... در این میان مهم برای ما این است که اصل این موج چرا و در کجا و در چه شرایطی پدید آمده بود؟‌ پاسخش روشن است. این موج در درون جامعه ما، به دست افرادی ساخته شده که یا وهم آنها را برداشته و خیالشان را تصرف کرده و مسأله‌ای را که خودشان ساخته‌اند، جدی گرفته‌اند، یا آن که در هوای قدرت هستند و راهی برای تصاحب آن می جویند. مدتی پیش هنرمندی گفت که سر ساختن فیلم یا سریالی در باره برآمدن بابیت دارد. گفتم. از کدام سو نگاه خواهی کرد؟ به زمینه های داخلی و ناآگاهی‌ها و حماقت‌های آن وقت مردم و مشکلات طرف خودمان یا این که دوباره سناریویی خواهی ساخت که آن را گردن بیرونی ها بیندازی و خودت را راحت کنی؟ حماقت پیش شرط سوار شدن بر ملتی است و البته خودکرده را تدبیر نیست. در بحثی که طی دو سه هفته گذشته مطرح بود، تلاش من، حتی از پیش از آن، این بود که تجربه‌ های تاریخی موجود در این زمینه را مرور کنم. چندین بار، متن های قدیمی را که به بحث ظهور پرداخته و پیشگویی‌هایی در این باره داشته و حدود زمانی آن را مشخص کرده بود چاپ کردم. هدف این بود که نشان دهم این نوشته‌ها، یا محقق نشد و نتیجه آن سست کردن ایمان جامعه شیعه شد یا آن که کار کسی با آنها گرفت و قدرتی یافت یا مذهبی قلابی سرپا کرد و به هر حال موجی پدید آورد که دیگران بر آن سوار شدند. مقصود از نشر آن چند متن و رساله که به بشارت های دروغین و ظهورهای غیر واقعی که هیچ کدام اتفاق نیفتاد پرداخته بود، چه می ‌توانست باشد جز این که تجربه تلخی را از پیشگویی‌های نادرست مربوط به ظهور در معرض دید مخاطبان می‌گذاشت و همه ما را هوشیارتر می‌کرد؟ بنده باید تأکید کنم این ساده‌انگاری‌ها ربطی به اصل و اساس نظریه مهدویت که کلیت آن مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان است، ندارد. فلسفه مهدویت و انتظار فرج، نظریه‌ای است که دست کم در ادیان الهی به عنوان یک امر مسلم پذیرفته شده و نباید با نگاه‌های افراطی و ساده لوحانه همراه با پیشگویی‌های بی اساس در باره نزدیک بودن ظهور، آن هم با قرائنی که بارها نادرستی‌اش ثابت شده و اتفاقی همنیفتاده، خدشه دار شود. در اینجا تجربه دیگری از ایجاد پیوند بین مسائل سیاسی جاری با بحث ظهور آن هم از سوی یکی از منورالفکرهای عصر مشروطه داریم که حقیقتا پدیده ای شگفت است. مورخی انقلابی و هوادار انقلاب مشروطه و فعال در آن، بر این باور است که مشروطه از علائم ظهور است و عن قریب این اتفاق خواهد افتاد. وی نه تنها در باره مشروطه این ادعا را دارد بلکه بسیار از جزئیات دیگر موجود در جامعه ایرانی عصر مشروطه را منطبق با اخبار ظهور کرده و گاه مطالبی می‌گوید که به قول عربها مادر فرزند مرده را هم به خنده وار می دارد. بنده از این که مجبور هستم این بحث را دنبال کنم و این تجربه را در اختیار عزیزانی قرار دهم که بسا از خواندن آنها حالت اشمئزاز پیدا کرده‌اند، ناراحت هستم. اما چه کنم؟ تنها چیزی که در ذهن دارم این است که فکر می کنم شاید در این فضایی که پدید آمده است، بتوانم با ارائه تجربه‌هایی از گذشته، چراغی را هرچند کم سو بر سر راهی بگذارم تا پیش پا دیده شود.
* * *
ناظم الاسلام کیست؟ ناظم الاسلام کرمانی (1280 ـ 1337 ق) را به خاطر نگارش «تاریخ بیداری ایرانیان» می‌شناسیم که تاریخ جنبش های ایران از سالهای پیش از مشروطه از جمله تاریخ تنباکو تا انقلاب مشروطه است که در سال 1324 ق رخ داد. ناظم الاسلام از جمله روحانیون ترقی خواه و در شمار مریدان سید محمد طباطبائی و اهل حضور در محفل وی بود. به همین جهت، یکی از طرفداران سرسخت انقلاب مشروطه به شمار می‌امد. کتاب تاریخ بیداری یکی از منابع دست اول تاریخ مشروطه است، طبعا با گرایش طرفداری سرسختانه از مشروطه و ضدیت با مخالفین از جمله شیخ فضل الله نوری و دیگران نوشته شده است. این اثر را سالها پس از وی سعیدی سیرجانی تصحیح و چاپ کرد. کتاب علائم الظهور ناظم الاسلام کتاب دیگر ناظم الاسلام، علائم الظهور است که چاپ سنگی شده و تاریخ تألیف و چاپ آن در سال 1329 ق است. وی در مقدمه نوشته است: «این عبد عاصی میرزا محمد کرمانی مدعوّ به ناظم الاسلام کتابهای متعلق به این امر [مهدویت] را حاضر کرده و در مقام فحص و تتبع و استفاده از آنها برآمده که در این اثناء یکی از دوستان خواهش نمود که علائم ظهور را به زبان فارسی و قلم ساده که همه کس بتواند از آن فایده ببرد جمع نموده که ان شاءالله به طبع برسانند و در بین مردم منتشر نمایند». انگیزه باطنی آن است که به عقیده وی «این ایام بعض از علائم ظهور ظاهر شده و بعضی هم نزدیک است». و بنابرین وی بر حسب وظیفه و این که لازم است «در نزدیکی هر ظهوری از مظاهر حقه خداوند عالم بر مردم آن زمان اتمام حجت فرماید» تصمیم گرفته است تا اخبار و احادیث مربوط به ظهور را در این کتاب گرد آورده و به چاپ برساند. بحث‌های اولیه این کتاب، در باره اصل مهدویت و اخباری است که در این باره از طریق اهل سنت و شیعیان رسیده است. پس از آن در مقاله دوم در باره ولادت امام زمان (ع) بحث کرده و اخبار آن را آورده و از کسانی که آن حضرت را پس از ولادت دیدار وملاقات کرده‌اند، سخن گفته است. پس از آن در مقاله‌ای دیگر [ص 76 به بعد] سخن از وقت ظهور به میان آورده و ضمن آن که تأکید دارد که برای ظهور تعیین وقت نباید کرد، قرائن و شواهدی برای تعریف کلی از وقت ظهور ارائه کرده است. علی الرسم از تمام آنچه پیشینیان گفته‌اند نمونه‌هایی آورده و از جمله به تفصیل از اشعار شاه نعمت الله ولی [ص 86 ـ 94] که غالب آنها ساخته دوره پس از اوست یاد کرده است. برای کسانی که دوست دارند با روند پیشرفت این بحث در میان سلف آشنا شوند، مطالعه این بخش جالب خواهد بود. به هر حال این مقاله در باره مطالبی است که در باره وقت ظهور گفته شده است. اما مقاله پنجم، که هدف اصلی کتاب است، بحث از علائم ظهور است. در این بحث که بسیار هم طولانی است، نویسنده آنچه را بر اساس روایات فراوان و یا حتی اظهارات کسانی از بزرگان یافته، به ترتیب آورده است. در میان این مطالب، این مطلب که انقلاب مشروطه یکی از علائم ظهور است، درست همان است که به کار ما می آید. وی که سخت طرفدار مشروطه است، تلاش کرده تا این انقلاب را نشانه‌ای از نزدیک بودن ظهور تلقی کند. از مطالب وی چنین به دست می آید، که مخالفان مشروطه نیز، مجلس را نشانی از علائم منفی ظهور دانسته‌اند و ناظم الاسلام کوشیده است تا آن را پاسخ دهد. مشروطه از علائم نزدیکی ظهور یکی از علائم قریب به ظهور حضرت صاحب الامر (ع) مشروطه شدن ایران است، چه در اخبار لوازم مشروطه را به طریق کنایه و اشاره بیان فرموده‌اند و هم کیفیت گرفتن آن را. چنان که مرحوم مجلسی ره در جلد سیزدهم بحار مطبوعه امین الضرب در صفحه 165 نقل کرده است از غیبت نعمانی از ابن عقده از علی بن حسین از پدرش از احمد بن عمر از حسین بن خالد کاملی از حضرت امام محمد باقر ع که آن حضرت فرمود: گویا می بینم طایفه ای را که در ایران خروج کرده‌اند و مطالبه می کنند حق را. پس داده نمی شوند آن را. پس باز طلب می‌نمایند آن را. باز به آنها نمی دهند آن حق را. پس هر گاه ببینند که آن طور سلوک می‌کنند با آنها می‌گذارند شمشیرها و اسلحه‌های خودشان را بر دوشهاشان. پس می‌دهند به آنها آنچه را که خواستند لیکن آنها قبول نمی کنند آن را تا آن که متصرفین برخیزند از جایشان و بروند درگوشه‌ای یا آن که قبول نمی کنند آن را تا آن که خودشان قائم به امر شوند و پس از تصرف از دست ندهند آن را مگر به سوی صاحبشان. کشته های ایشان شهیدان باشند. آگاه باشید به درستی که من اگر درک می کردم آن زمان را هر آینه باقی می گذاردم خودم را برای صاحب الامر ع. انتهی. در این عبارت لفظ «مشرق» را ترجمه کردم به «ایران» به علت آن که می‌فرماید آنچه از آنها کشته شود شهید شده اند و این قرینه است بلکه صریح است به آن که مراد مشرقی است که شیعیانش در آنجا می باشند و نیز اطلاق مشرق بر مشرق فرات زیاد شده است. بالجمله این علامت واقع شده، چه در سال 1326 که محمد علی شاه مشروطه را بر داشت و توپ به مجلس بست پس از مدتی مردم د رمقام استراد حق برآمدند و بعضی از نمایندگان مردم به سفارتخانه عثمانی پناهنده شدند و از آذربایجان و جاهای دیگر نیز مطالبه کردند به آنها ندادند. پس از چندی باز در مقام مطالبه برآمدند. باز به آنها ندادند تا آن که اکثر بلدان بلوا کردند. در تبریز و اصفهان و رشت و قزوین مخالفت آغاز کردند. هر کس اسلحه خود را بر دوش انداخته مطالبه حق را که مشروطیت بودند کردند. محمدعلی شاه دستخط مشروطیت را در دفعه سوم داد و لیکن ملت قبول نکرد تا آن که محمدعلی شاه از جایش برخاست و به سفارتخانه روس متحصن گردیده از سلطنت ایران استعفا داده و فاتحین بجای آنها نشستند. اما لوازم مترتبه بر مشروطه در طی علائم ظهور خواهد آمد ان شاء الله تعالی. در ارشاد مفید در ذیل اخبار و علائم ظهور مذکور است و من جمله هذه الاحداث محتومة و منها مشروطة. بعض از اهل منبر معنی این فراز را این گونه کرده‌اند که از جمله علائم استبداد است و از جمله آنها مشروطه است. این معنا منافات ندارد با این که در اخبار علائم را بر دو قسم قرار داده‌اند حتمیه و غیر حتمیه. بالجمله این علامت واقع شد [یعنی مشروطه]. ناظم الاسلام سپس به بیان یکی از علائم ظهور با عنوان «رویبضه» و این که در حدیث در تفسیر آن آمده است که «الرجل التافة ینطق فی امر العامه» این که آدم .... در امور عمومی مردم سخن بگوید، به نقل مستبدین یعنی مخالفان مشروطه آورده است که آنان، رویبضه را حمل بر مجلس مشروطه کرده آن را از علائم آخر الزمان دانسته‌اند. عبارت ناظم الاسلام کرمانی این است: بعضی از مستبدین گمان کرده اند که رویبضه مجلسی است که در مشروطه اول تشکیل یافت که اشخاصی پست در آن بودند از قبیل علاف و بقال و حلیم‌پز و غیر آن. برخی دیگر عبارت از مجلس دوم گرفته‌اند که به عقیده ایشان اشخاص غیر قابل در آن جمع شده‌اند و این حدیث را در مقام طعن بر مجلس ذکر می کنند. لیکن مؤلف گوید: شاید مراد، انجمن یا عدلیه و یا مجلسی باشد که بعد از این تشکیل یابد که اشخاص غیر قابل در امور عامه که حق علما و مجتهدین باشد تصرف کنند. (ص 100). ناظم الاسلام در جای دیگری ضمن بیان مشروح علائم ظهور، یکی از آنها را «استبداد و مشروطه یا اعتدال و انقلاب» دانسته می‌نویسد: دیگر از علائم، خون ریزش بسیار و قتل و نهب و فتنه و فساد بسیار است در میان دو طایفه از عجم که هجوم آورند و بشمشیر قتل، عمر یکدیگر را مقراض نمایند و به ضرب گلوله و توپ و تفنگ بنیان و جدران قلعه وملک هستی یکدیگر را خراب کنند رقاعا صف صف نمایند با وجود این که هر دو طایفه از یک سنخ از مردم باشند از قاتلین و مقتولین و اختلافات ایشان به واسطه اغراض دنیای دنیه و شهوات نفسانیه شیطانیه باشند کما هو الظاهر. [ص 117]. به نوشته ناظم الاسلام یکی از علائم ظهور، سفیانی است که به نام سفیان بن عنبثه شناخته می‌شود. وی پس از بیان چند علامت دیگر، این حکایت را نقل کرده است که «م ؤلف در چندی قبل از این در مجلس آقا میرزا سید محمد طباطبایی بود. آقا شیخ اسماعیل گفت: در چندی قبل در مشهد مقدس زوار شامی که از شام به زیارت آمده بودند دیدم که مذکور داشتند در چهار فرسنگی شام کوهی است که آن را کوه حوران می‌گویند. در دامنه کوه ایلی منزل دارد موسوم به ایل ازور. و این ایل شجره و نسب خود را به ابوسفیان ‌می‌رساند و در مقام افتخار به واسطه انتساب به ابوسفیان بر دیگران فخر می کنند. ریاست این ایل به جوانی رسیده است که مسمی به عثمان به عنبثه است و سن او بیست سال است و ده هزار سوار حاضر رکاب دارد. اطراف شام از او ملاحظه دارند و می‌ترسند و لیکن هنوز ادعایی نکرده است. اوصاف و شمایلی استکه دارد مطابق است با آن که باید خروج کند [ص 130] اما برخی از علائم جالب است: دیگر از علامات ایجاد راه آهن است در ممالک اسلامیه [ص 130] یکی دیگر از علامات «سلطنت کردن کودکی است مسمی به احمد ... که هنوز پاهایش موی در نیاورده است»‌. [ص 131] این هم لابد باید برای احمد شاه قاجار باشد که پس از محمدعلی شاه آمد. ناظم الاسلام با شاره به روایتی که نوعی خاص از کسوف را در وقت ظهور خبر داده می‌نویسد: مؤلف [یعنی خودش] سابقا ذکر کرد که کسوف مذکور در ماه شوال 1329 به طریق مذکور واقع خواهد شد. میرزا جهان بخش منجم باشی صاحب تقویم که از علما و اساتید است در حاشیه تقویم سال جاری که سال تنکوزئیل ترکی است نوشته است که توان گفت این کسوف همان است که مخبر صادق به حماد خبر داده است [ص 138]. سپس با اشاره به علامت قطع نیل و فتنه در مصر می‌نویسد: اما قطع نیل هم مقدمات آن شروع شده است ... اما فتنه در مصر هم مقدمات آن ظاهر است. ناظم الاسلام در جای دیگر نوشته است: «باز علائم قریب به ظهور اجتماع و سوق لشکری است که رئیس آنها باقر نامی است که منشأ آثار بزرگ خواهد گردید.» سپس ادامه می دهد: «اگر چه ممکن است تطبیق کرد این جیش را بر لشکری که در تبریز با سالار ملی باقر خان بودند و لیکن از بعضی اخبار مستفاد گردد که این جیش ملحق شوند به لشکر امام علیه السلام. پس بعد از این تشکیل خواهند یافت [ص 168]. این میرزا جهان بخش منجم باشی به مؤلف ما گفته است که ظهور تام در سال 1351 ق واقع می‌شود و مؤلف ادامه می دهد:‌ از سال 1335 تا سال 1351 امید فرج است. خوشا به حال اشخاصی که این زمان را درک کنند. [ص 189]. سپس ادامه می‌دهد: و نیز از استاد مذکور شنیدم که فرمود: خبری که رسیده است که از علامات ظهور است کسوف شمس در وسط ماه و خسوف قمر در آخر ماه بر خلاف عادت می توان تأویل کرد که مراد آفتاب، دولت ایران است که علامت شیر خورشید است ومراد از ماه دولت عثمانیه است که علامت رسمی آن دولت ماه و ستاره است و هر دو به ظهور مشروطیت منکسف شد، چه مشروطیت مانع از استبداد گردید و آفتاب که سلطنت استبدادی ایران است در جمادی الاخره 1324 به دستخط مظفرالدین شاه منکسف گردید و هم ماه دولت عثمانیه در آخر ماه منخسف گردید، چه اختلافات و بهم افتادن و قتل یکدیگر را کردن باعث کسوف و خسوف است و امیدواریم ظهور امام هر دو دولت را قوی و مسلمین را با هم متحد گرداند و لیکن دو پاره از اخبار این کسوف و خسوف را در ماه رمضان خبر داده اند و الله اعلم. [ص 189 ـ 190]. ناظم الاسلام سپس به تطبیق های دیگری پرداخته که برخی خنده‌‌آور به نظر می‌آید، از جمله ذیل عنون «از کروات تا فکل» می‌نویسد: یکی از علامات ظاهر شدن قلاده سرخ است در بین مسلمانان که پارچه قرمزی به گردن آویزند، چنان که این ایام متداول شده است که آن را کروات گویند [ص 194]. کتاب در ص 197 پایان یافته و همان طور که اشاره شد سال چاپ آن 1329 ق است. گفتاری از استاد مطهری در اینجا بی مناسبت نیست توضیحی را از استاد شهید مرتضی مطهری نقل کنیم که در آن به این قبیل پیشگویی ها و وعده های ظهور پرداخته و به بهترین صورت این ابجد خوانی های بی پایه را به سخریه می گیرد: (از ده گفتار:‌ 119 ـ 120) تجدید در هر هزار سال این فکر که هر صد سال یک مجدد باید ظهور کند زمینه را مساعد کرد برای قبول یک فکر دیگر که گفته شد هر هزار سال یک نفر ظهور خواهد کرد ، و مستمسک واقع شده است برای فرقه های گمراه . آن مرد شاعر می گوید: به هر الفی الف قدی برآید / الف قدم که در الف آمد ستم این هم داستانی دارد که هزار سال یک بار یک نفر باید پیدا بشود ، یک شخص در سر هزار سال باید پیدا بشود . این هم در فلسفه ایرانیهای قدیم و هندیها باز ریشه ای دارد . در فلسفه ایرانی و هندی یک فکری بوده براساس طبیعیات قدیم که اولا آن طبیعیات غلط بوده و تازه از آن طبیعیات هم استنتاج این فکر غلط است شیخ اشراق آن را در فلسفه اسلامی وارد کرد . حاجی سبزواری در منظومه نقل می کند به صورت "قیل". قیل نفوس الفلک الدوار / نقوشها واجبة التکرار اصطلاحا در فلسفه می گویند "دور و کور". گفتند در هر چند هزار سال یک بار همه چیز عالم تجدید و تکرار می شود ، همه چیز نو می شود ، منتها شبیهش ، شبیه هر فردی یک فرد پیدا می شود ، شبیه هر محیی و مصلحی یک محیی و مصلحی پیدا می شود ، شبیه همه حوادث از نو پیدا می شود . ولی آنها گفتند در هر بیست و پنج هزار و دویست سال یک بار حوادث عالم تکرار می شود ، روی حساب اینکه گردش یک دور فلک ثوابت اینقدر است . بعد این اندیشه افتاد به دست بعضی از خیالبافهای اسلامی . آمدند با آیات قرآن آنها را تطبیق بکنند ، گفتند قرآن می گوید : " و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون . پس هر روز از روزهای الهی هزار سال است و چون هر سال سیصد و شصت روز است . پس هر سال الهی هم مساوی است با سیصد و شصت هزار سال . پس یک دوره عالم سیصد و شصت هزار سال است. عالم یک دوره سال خودش را در این مدت طی می کند بعد نو می شود . این هم یک اندیشه است . البته سخن مهملی است ، اما از ضلالت ، ضلالت برمی خیزد . اینها را می گویم چون اینها جزء سمومی است که در افکار ما رخنه کرده . باید اینها را طرد بکنیم. تا اینها را طرد نکنیم و از فکر خودمان بیرون نریزیم هیچوقت فکر ما زنده نمی شود . بعد یک عده گمراه کن و مضل هم آمدند آن آیه دیگر را که می فرماید : " یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة مما تعدون که در سوره الم سجده است یعنی " فرمان را از آسمان به زمین نازل می کند سپس به سوی او بالا می رود در روزی که مساوی است با هزار سال شما " این آیه را اینطور معنی کردند که در هر هزار سال یک بار کار مردم به وسیله انبیاء تجدید و تدبیر می شود . گفتند تدبیر کردن یعنی تجدید کردن به اینکه یک پیغمبری مثلا باید در روزی که مقدارش هم هزار سال است ، پس هر هزار سال یک بار یک نفر خواهد آمد . بعد از این و در اثر این ، چه گمراهی بزرگی در عالم تشیع پیدا شد ! یک عده از مردم از دین جدا شدند به واسطه همین افکار مفت و مزخرف. نه آقا ! ما همچو چیزی نداریم که صد سال یا هزار سال یک باریک نفر باید ظهور کند . فقط درباره یک نفر هست که آن هم در این سطح نیست ، در سطح دیگری است ، جنبه جهانی دارد نه اینکه مخصوص به عالم شیعه باشد ، و آن ، وجود مقدس حضرت حجت ( ع ) است . ایشان مربوط به همه عالم اند . آنهائی که شنیده اید در منبرها می گویند بیاید یک مشت شیعه را نجات دهند ، یک مشت شیعه دروغ است . یک مشت شیعه که قالتاق ترین مردم دنیا هستند امام زمان ( ع ) حامی اینها نیست. او مصلح کل عالم است . درباره او هم ما هیچ حق نداریم به این که وقت معین کنیم ، حساب بکنیم چند سال دیگر ، ده سال دیگر ، از این حساب ابجدهائی که هر روز می کنند ، یک دفعه می آیند آیه : ان الارض لله یورثها من یشاء و یک وقت آیه : و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون را حساب می کنند که مثلا در فلان سال حضرت ظهور می کند . از اینها بترسید و تکذیب بکنید که کذب الوقاتون.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت