دوست دارم نقشهاي عاطفي بازي كنم
داستان صفر كشكولي هم در نوع خودش شنيدني است؛ صفر كشكولي، مردي كه او را با چهره خشن و اخمالو به ياد ميآوريم، بيش از 40 سال است، در فيلمهاي اكشن ايراني شمايل قاچاقچي و خلافكار را بازي ميكند، اما دلش حكايت ديگري دارد.
هر آدمي داستاني دارد، گاهي دلنشينترين كار عالم، نشستن و شنيدن اين داستانهاست. كافي است پاي درددل آدمها بنشيني تا يك داستان خوب بشنوي. آدمي نيست كه داستان زندگياش جذاب نباشد يا اصلا داستان قابل شنيدن نداشته باشد. داستان صفر كشكولي هم در نوع خودش شنيدني است؛ صفر كشكولي، مردي كه او را با چهره خشن و اخمالو به ياد ميآوريم، بيش از 40 سال است، در فيلمهاي اكشن ايراني شمايل قاچاقچي و خلافكار را بازي ميكند، اما دلش حكايت ديگري دارد. او دلش بازي در يك نقش عاطفي ميخواهد، بدون سر كچل و تيربار و چاقو و مواد مخدر... صفر كشكولي آنقدر دل نازك است كه وقتي داشت خاطرهاي از محبت مردم تعريف ميكرد، بغض كرد، هرچه خواست بغض را فرو بدهد، نتوانست و بغض مرد خشن و هميشه نقش منفي سينماي ايران، تبديل به قطرات اشك شد. گفتوگو با اين بازيگر قديمي را از نظر ميگذرانيد. آقاي كشكولي شغل اصلي شما چيست؟آيا اموراتتان از سينما ميگذرد؟ من بازنشسته شركت ملي گاز ، مربي اسبق تيم ملي ايران در رشته وزنهبرداري و پرورش اندام و در كار باشگاهداري هستم. تحصيلات؟ ديپلم فني هستم. چند ساله هستيد؟ تقريبا 70 ساله! متولد 1323 هستم. اهل كجاييد؟ آبادان آباداني بودن چه چيزهايي را به شما داده است؟ آبادانيها خونگرم و مهماننواز هستند، اگر در بحر بچههاي خوزستاني برويد عاشقشان خواهيد شد! درآمد متوسط ماهانه شما از بازيگري چقدر است؟ يك موقع هست كه بيكارم و يك زماني كار ميكنم، اگر كار باشد، جلسهاي 700 هزار تومان به ما ميدهند كه البته بعضي وقتها همين را هم نميدهند و بيشتر وقتها مجبور هستيم با همان حقوق بازنشستگي بسازيم. شما از جمله ورزشكاراني بوديد كه در دهه 40، از ورزش وارد سينما شديد، در ورزش چه مقامهايي را كسب كرديد؟ در سال 1341 مقام اول قهرماني آسيا را در كويت در رشته پرورش اندام كسب كردم و اولين كسي بودم كه مدال طلاي قد كوتاهها را گرفتم. در سال1343 براي بازيهاي آسيايي انتخاب شدم و در اين زمان بود كه توسط ساموئل خاچيكيان، كارگردان معروف وارد عالم سينما شدم. چطور با ساموئل خاچيكيان آشنا شديد؟ مسابقه زيبايي اندام بود، خاچيكيان هم آمده بود به تماشاي اين مسابقه، آنجا مرا ديد و از فيزيك و بدن خوشش آمد و دعوت به همكاري كرد و اين شد كه وارد سينما شدم. ساموئل خاچيكيان تنهايي آمد سالن مسابقه پرورش اندام؟ اين رسم بود كه كارگردانها اينطور بازيگران خاص نقشهاي خشن را انتخاب كنند؟ ببينيد در آن زمان، مديران تداركات ، نقشهاي فرعي و سياهي لشگرها را انتخاب ميكردند، حسن شريفي مدير تداركات سينما بود، خاچيكيان را آورد سالن هفتم تير كه محل مسابقات پرورش اندام بود. از ديگر ورزشكاراني كه همزمان با شما وارد سينما شدند، كسي يادتان هست؟ بله، عزيز اصلي كه آن زمان دروازه بان تيم ملي بود، توسط خاچيكيان به بازي در همين فيلم دعوت شد. آن موقعها هم همين فيزيك خاص و سر بي مو را داشتيد؟ بله، من 40 سال است همين طوريام! نام اولين فيلم شما چه بود؟ در فيلم «بيعشق هرگز»، كه اول راضي به بازي نميشدم و به خاچيكيان گفتم كه نميتوانم بازي كنم. چرا؟ يك جورايي خجالت ميكشيدم از سينما. اولين نقش شما چه بود؟ قاچاقچي؟ نه اولين فيلم را قاچاقچي نبودم! بعدا در فيلمها قاچاقچي شدم(خنده). اولين نقش من در مقابل رضا بيك ايمانوردي در فيلم بيعشق هرگز بود و نقشم هم اين بود كه در نقش يك بزن بهادر با چاقو به او حمله كنم. اين فيلم براي چه سالي است؟ سال 1343. در دهههاي سي و چهل، خيلي از كارگردانها و تهيهكنندهها، بازيگرها را از ميان ورزشكاران انتخاب ميكردند. قيافه خوب و زيبا و چشم رنگي كمتر ملاك بود، درست است؟ بله، آن زمان دنبال تيپ زيبا و خوشگل نميگشتند، دنبال تيپهاي خاصي بودند كه هم ورزشي وهم تيپ خشني داشته باشد. يعني آن زمان، ورزشكار بودن يكي از پيشفرضهاي بازيگر شدن بود؟ بله، چون اگر يك فرد ميتوانست ورزشكار بوده و مقامي داشته باشد بدنش نرمتر و راحتتر از يك فرد معمولي بود. اگر آن دوره را مرور كنيد، ميبينيد خيلي از ورزشكاران به سينما آمدند، مثلا رضا بيكايمانوردي قهرمان كشتيكچ بود، محمدعلي فردين نايبقهرمان كشتي جهان بود، حسين ملاقاسمي قهرمان دوم جهان بود، حبيبي قهرمان جهان بود، آقاي شاهرخي قهرمان فوتبال بود كه همه كموبيش از ورزش وارد كار سينما شدند. از كساني كه مثل شما پرورشاندام كار ميكردند، چه كساني وارد سينما شدند؟ شاخصترين آنها مرحوم ايلوش خوشابه، قهرمان زيبايياندام ايران بود. بعد از ورود به سينما باز هم ورزش و پرورشاندام را ادامه داديد؟ بله، من سه مدال طلاي آسيا دارم، مربي تيم ملي وزنهبرداري بودم و اولين مربي تيم پرورشاندام ايران هستم. خيلي از شاگردان من قهرمان آسيا و المپيك هستند، تيم جانبازان را در سال62 قهرمان المپيك سئول كردم، من مربي آقاي يزدانراد كه اسطوره پرورشاندام اين مملكت است بودم و قهرمانش كردم. بنده مربي خيلي از قهرمانهاي وزنهبرداري در سالهاي 62 تاكنون بودم، دو سال در تيم ملي فوتبال در زمان برانكو ايوانكوويچ مربي قدرتي بدنسازي بچهها بودم. من قهرمان پرتاب ديسك در سال56 هستم، براي فرد قد كوتاهي مثل من خيلي سخت است كه قهرمان پرتاب ديسك ايران شود. آقاي كشكولي شايد 40 سالي باشد كه يك تيپ خاصي را بازي ميكنيد. از اين تيپي كه الان بازي ميكنيد و با آن شناخته شديد، راضي هستيد يا ميخواستيد در يك نقش يا شمايل ديگري باشيد؟ خيلي دلم ميخواست نقشهاي متفاوتي بازي كنم، ولي نميدانم چرا كارگردانها از من استفاده نميكنند. يعني فقط به شما تيپهاي خاص و كليشهاي مثل قاچاقچي و ساواكي پيشنهاد ميكردند و ميكنند؟ بله، باور كنيد من هم دوست دارم مو بگذارم، ريش بگذارم، نقشهاي عاطفي بازي كنم؛ نقشهايي غير از قاچاقچي و خلافكار، اما اين طور جا افتاده كه من فقط بايد قاچاقچي بازي كنم، انگار تقدير من در سينماي ايران همين است. نقش متفاوتي كه خودتان دوستش داشته باشيد و بازي كرده باشيد؟ فيلمي دارم به نام «تصميم نهايي» كه الان در آيفيلم پخش ميشود. نقش نگهبان هتل را بازي كردم، شايد يك نقش كوچكي باشد، اما چون متفاوت است، دوستش دارم. آقاي كشكولي، تا حالا از اين چهره و فيزيك خاص خود براي يك كار غيرسينمايي، ولي خشن مثلا براي نقد كردن يك چك، ادب كردن يك نفر يا از اين كارها... استفاده كرديد؟ اين مشكلي است كه من دارم. هركس من را ميبيند چون در فيلمهاي زيادي بازي كردم و در همه آنها هم نقشهاي منفي داشتم، فكر ميكنند من يك آدم بزنبهادر و قاچاقچي و اصولا آدم خشني هستم. بارها شده است در خيابان، بچهها را مرا به پدر و مادرهايشان نشان ميدهند و ميگويند: مامان! نگاه كن اين همان آقاقاچاقچي است! يعني صفر كشكولي در زندگي واقعياش آدم مهرباني است؟ اصلا اهل دعوا نيستم. اگر تعريف از خود نباشد، آدم مهرباني هستم. بنده مخلص مردم ايران هستم و بس، حتي اگر هميشه مرا در نقش قاچاقچي و خلافكار بخواهند تماشا كنند. از اين جذبه اكشن خودتان در كار خير و خوبي هم استفاده ميكنيد؟ بله، سعي ميكنم از اين حالت استفاده كنم، البته لطف خدا و محبت مردم است كه مرا ميپذيرند، مثلا بار آقايي مرا پيدا كرده بود و گفته بود كه در بيمارستان براي يك سال بعد وقت دادهاند، من رفتم با رئيس بيمارستان صحبت كردم و از او خواهش كردم كه كار اين بنده خدا را راه بيندازد، او هم لطف كرد و به خاطر ما اين نوبت را دو روزه داد. جديدترين مورد از اين دست چه بود؟ بله همين چند روز پيش هم يك جواني كه پيك موتوري است آمد پيش من، تصادف كرده بود و استخوانهاي دستش خرد شده بود و يك عمل جراحي هم انجام داده بود، اما موفق نبود و نميتوانست به زندگياش برگردد. من رفتم پيش دكتر ظفرمند كه حق بزرگي به گردن بنده دارند، اين جوان را معرفي كردم و دكتر ظفرمند با همه مشغله و مشكلاتي كه داشتند، وقت دادند و قرار است بزودي اين جوان عمل شود. آقاي كشكولي، بهترين و ماندگارترين نقشي كه بازي كرديد؟ نقشم در سريال آيينه عبرت بهترين كارم بود، هنوز هم مردم مرا با همان ميشناسند و خيليها ميگويند «آقا صفر بازيگر آيينه عبرت» ظاهرا شما در همه كارهاي آقاي محسن شامحمدي حضور داريد؟ اين به رفاقت شما برميگردد يا نوع كارهاي آقاي شامحمدي؟ كشكولي: سر فيلم سرحد، پشت لندكروز بودم و تيراندازي ميكردم كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت،پيشاني من تركيد، بينيام به كل از جا كنده شد، همه گفتند بعيد است كشكولي جان سالم به در ببرد شايد هر دو، من خودم را مديون آقاي محسن شامحمدي ميدانم، من حدودا در 18 سريال و فيلم سينمايي از ايشان بازي كردم؛ فيلمهايي مثل شليك نهايي، تصميم نهايي و خانه در آتش كه طبق معمول نقش منفي بازي ميكردم كه در آن سريال آقاي فرهاد اصلاني و محمود مقامي اولين فيلمشان بود كه با من بازي كردند. سريالهاي چراغهاي خاموش هم بعد اينها بود كه در ايام ماه مبارك رمضان پخش ميشد. در اين سريالها، بازيگران خوبي مثل مهدي سلوكي، رحيم نوروزي، اولين بازيشان در تلويزيون را تجربه ميكردند، اينها براي من خاطرات خيلي خوبي است. بيشترين درخواست مردم از شما در كوچه و خيابان چيست؟ گرفتن عكس يادگاري كه من با كمال ميل قبول ميكنم. چه كساني يا چه تيپهايي با شما عكسهاي يادگاري ميگيرند؟ همه جور تيپ، تيپهاي جوان، پيرمرد، متوسط هم خانمها و هم آقايان، ولي بچهها معمولا از من ميترسند و عكس نميگيرند. عجيبترين درخواستي كه تا به حال از صفر كشكولي شده چه بوده؟ درخواستهاي مردم زياد و جالب است، مردم بازيگران را جزئي از خانواده خودشان ميدانند، شايد تعجب كنيد اگر بگويم بارها شده مرا در خيابان ديده و خواستهاند كه در مراسم عروسي يا حتي عزايشان شركت كنم! در مراسم عزا؟! بله، چند بار پيش آمده كه زنگ زدهاند به موبايل بنده كه امروز شب هفتم برادر يا پدرمان است و دوست داريم شما به مجلس ختم ما بياييد. شما هم ميرويد؟ اين درخواستها را قبول ميكنيد؟ من خاك پاي مردم ايران هستم، چرا قبول نكنم؟ مگر من كي هستم؟ من هر چي دارم، از اين مردم است. آخرين باري كه گريهتان گرفت؟ چند روز پيش رفتم عيادت آقاي ناصر ملكمطيعي و ديدم خيلي پير و چاق شدند. من اول نشناختم وقتي وارد شدم و ايشان را ديدم من گريهام گرفت. بيرحمي سينما را كجا احساس كرديد و اينكه سينما با همه ظاهر قشنگ و پرزرق و برقش يك جاهايي خيلي بيرحم است، حتما شما هم اين را يك جايي حس كردهايد؟ بله سينما خيلي بيرحم است، ميبرد بالا و از آن بالا مياندازد پايين، اما بيرحمترين چيز سينما، فراموش كردن آدمهاي سينماست. يك عدهاي واقعا زحمت ميكشند، چهره ميشوند، سختي سينما را ما و امثال ما كشيديم، بدون جلوه ويژه، بدون كامپيوتر و فتوشاپ! ميشود بيشتر توضيح دهيد و مصداق بياوريد؟ يك عدهاي مثل من مثل آقاي رفيع مددكار، رضا توفان يا آقاي ذبيح ذبيحپور كه از چهرههاي موفق آن زمان بودند. ماها زحمت كشيديم زمينش را شخم زديم، دانه پاشيديم، يك تيپ خاصي در سينماي ايران داريم، ما حدودا 160 فيلم مواد مخدر بازي كرديم. پس به نوعي شما در سينماي ايران ركورددار هم هستيد با 160 فيلم؟ بله، طلبكار هم نيستم؛ البته ما بازي كرديم زحمت كشيديم، چهره شديم، ولي فراموش شديم. يكي از بهترين خاطراتتان از سينماي ايران؟ خاطرهاي كه دارم مربوط به خود سينما نميشود، يعني مال لوكيشن و فيلمبرداري نيست، من با ماشين در خيابان كريمخان زند ميرفتم ديدم يك نفر پشتم بوق ميزند. فكر كردم ميخواهد راه بدهم تا رد شود وقتي كه راه دادم دوباره آمد و جلوي من و بوق زد .من نگاه كردم ديدم آقاي عزتالله انتظامي هستند، گفتند سلام عرض ميكنم استاد! من بسيار خجالت كشيدم و خيلي خوشحال شدم كه مرد به اين بزرگي بدون تكبر به من كمترين سلام ميكنند و حالم را ميپرسند. بيتكبرترين آدمهاي سينماي ايران از نظر شما؟ عزتالله انتظامي و پرويز پرستويي. صفر كشكولي به چه كسي مديون است؟ آقاي دكتر ظفرمند كه زانوهاي مرا عمل كردند و من توانستم دوباره بازي كنم و به سينما برگردم. ايشان حتي يك ريال هم از من نگرفتند، با اينكه هزينه 42 ميليون تومان ميشد. در اين فيلمهاي اكشن و موادمخدري كه بازي كردهايد، آيا حادثهاي هم برايتان اتفاق افتاد؟ بله من سر فيلم سرحد كه در زاهدان فيلمبرداري ميشد، تصادف شديدي كردم. در صحنهاي از فيلم، پشت لندكروز بودم و تيراندازي ميكردم. تيربار سنگين دوشكا دست من بود كه ناگهان ماشين با سرعت پيچيد و من پرت شدم روي آسفالت، ضربه مغزي شدم. پيشاني من تركيد، بينيام به كل از جا كنده شد و به كما رفتم، همه گفتند كه بعيد است آقاي كشكولي جان سالم به در ببرد. در اين مدت فراموش شدم. هيچكس سراغ مرا نگرفت، آقاي ابوالقاسم طالبي، سردبير مجله مستند سينما و راديو متوجه ميشوند و به آقاي ضرغامي اطلاع ميدهند. هر دو به عيادتم آمدند و از من دلجويي كردند. آقاي شامحمدي هم آمدند و پولي زير تشك من گذاشتند و گفتند ممكن است كم داشته باشي. آقاي كشكولي ميشود گفت در دهه 50 سينماي ايران يك سينماي مردانه بود، روي تيپهاي پهلوان و قهرمان خيلي تاكيد ميشد، بعد به مرور و در دهه 70 اين رفت به سمت سينماي زنانه و بعد هم سينماي جوانان. آيا شما موافقيد كه چنين اتفاقي افتاد و آن قسمت پهلواني و قهرماني كمرنگ شد؟ بله، متاسفانه الان سينماي ما ديگر قهرمان پروري نميكند، سينما بايد الگوي جوانها باشد، نه ابزار فريب و صرفا روياپردازي جوانها. الان خيلي اينطور شده است، البته همين سينماي موجود هم با همه اشكالاتش خوب و نجيب است و بايد حفظش كنيم، سينما مال همه مردم است، من به عنوان يك عضو خيلي كوچك سينماي ايران ميگويم كه سينماي ايران الان واقعا مريض است، حالش خوب نيست. الان يك سناريو را ميبرند ارشاد وقتي ارشاد اجازه ساخت ميدهد بايد اجازه پخش هم بدهد و جلويش بعدا گرفته نشود، اين چيزي است كه الان ميبينيم. تهيهكنندههاي سينما در حال ورشكستگي هستند، اين خوب نيست، بايد هم مسئولان به داد سينماي ايران برسند، هم مردم بيشتر سينما بروند و فيلم تماشا كنند. رقيب شما در اين تيپي كه بازي ميكنيد آقاي جمشيد هاشمپور بودند، درست است؟ بله. ولي از نظر ظاهري، آقاي هاشمپور يك هنرمند خيلي بزرگ هستند كه در كار خودشان بينظيرند چون يك انسان متين، افتاده، ورزشكار و بازيگر بزرگي هستند من در آن حدي نيستم كه آقاي هاشمپور رقيب من باشند. اگر ميخواستيد خودتان يك فيلم بسازيد چه داستاني را در نظر داشتيد؟ من لياقت اين كه فيلم بسازم را ندارم، اما اگر يك روزي خدا به من توفيق انجام اين كار را بدهد من از كارگردانها و فيلمسازان باتجربه استفاده ميكنم و فيلمي ميسازم به نام «قهرمانان هم ميگريند». موضوع فيلم چه خواهد بود؟ موضوع اين است كه تمام افرادي كه وارد سينما شدند قهرمان بودند ولي الان همه بيكارند. يعني در واقع داستان خودتان را ميسازيد؟ يك موضوع جالب و قشنگي است كه همه هنرمندان قديم الان بيكار هستند، يك فيلمي كه عاطفي است آقاي كشكولي دوست داشتيد جاي كدام بازيگر بوديد؟ دوست داشتم خودم باشم. كارگردانها بيايند و از ما به نحو احسن استفاده كنند و نقشهاي متفاوت هم به ما بدهند. از بين بازيگران ميخواستيد جاي كدام باشيد؟ بازيگران ما همه خوب هستند. ميشود يكي از اين بازيگران را اسم ببريد؟ من نميتوانم بگويم كه جاي چه كسي باشم چون همه آنها جايگاه بزرگي دارند. حالا در عين حال نميخواهيد يك اسم ببريد؟ نه؛ يعني در آن حد نيستم كه بخواهم جاي كسي باشم. دوست دارم جاي خودم باشم. من هم ميتوانم نقشهاي متفاوت بازي كنم، نقشهاي عاطفي بازي كنم، الان همهاش شده نقش اكشن و قاچاقچي. من دوست دارم نقش يك پيرمرد را به من بدهند، مثل سريالهاي چراغهاي خاموش كه من نقش پدر باران را بازي ميكردم كه خيلي نقش متفاوت و عاطفي بود. بهترين يادگاري كه صفر كشكولي در عمرش گرفته؟ چند وقت پيش اهواز بودم، داشتم در خيابان راه ميرفتم ديدم يك بچهاي از دور مرا صدا ميزند عمو صفر! عمو صفر! وايسا! من برگشتم ديدم پسربچه ده سالهاي با پاي برهنه دواندوان خودش را به من رساند و مرا بوسيد و دست كرد داخل جيبش و يك جاكليدي به من داد، از اين جاكليديها كه وقتي فشارش ميدهند، چراغي روشن ميشود. اين بچه گفت من دلم ميخواهد اين جاكليدي را به عنوان يادگاري به تو بدهم...(گريه) من ديدم پابرهنه است و بردمش كفاشي و برايش كفش خريدم... هديه و يادگاري اين بچه براي هميشه در خاطرات من است. جديدترين كارتان كه قرار است پخش شود؟ آخرين كارم كه تمام شده فيلم بزرگ زاد است به كارگرداني آقاي بهنود جواهريان، كار بعدي هم كه براي اول بهمن پخش ميشود خاطرات مرد ناتمام است به كارگرداني آقاي صادق كرميار. خواسته و توقع صفر كشكولي از مسئولان؟ من و امثال من براي اين كشور و مملكت زحمت ميكشيم حق ما اين نيست. چرا الان بايد مستاجر باشيم؟! من الان رفتم مسكن مهر ثبتنام كردم وزير مسكن گفته كه ما در سال 72 يك زمين به شما داديم در گيلاوند، آقا آنموقع يك زمين به ما داديد و من همان زمان نتوانستم بسازم و فروختمش حالا چون من سال 72 يك زمين از شما گرفتم بايد هنوز مستاجر باشم؟! منبع: جام جم آنلاين
دیدگاه تان را بنویسید