مردی که سنگ گور خودش بود

کد خبر: 219369

جلال در زندگی 46 ساله خود فراز و نشیب‌های فراوانی را تجربه کرد. به حج، سرزمین‌های اشغالی، اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا سفر کرد و از هر یک از این سفرها برای خود توشه‌ای فراهم ساخت. او برخلاف بسیاری از روشنفکران در دیدار خود از کشورهای غربی از خود بی‌خود نشد و لب به تمجید از غرب و دستاوردهای مدنیته باز نکرد بلکه از نقد آنها لحظه‌ای فرو گذار نشد و بعدها «غربزدگی» را برای غرب و ستایشگران غرب نوشت.

فارس: جلال درد زندگی در دنیای مدرن را داشت و در این راه گام هایی برداشت که خالی از شتابزدگی نبودند و اشتباهاتی کرد که قابل نقد هستند اما مهم این بود که جرات اندیشیدن و کشف راه‌های نرفته را داشت. جلال آل‌احمد از جمله چهره‌هایی است که قبل و بعد از انقلاب محل منازعه حریفان بوده است؛ طیفی او را به سوی خود می‌کشیدند و طیفی دیگر در برابر او سینه سپر می‌کردند، گروهی به تقلید از وی برخاستند و گروهی دیگر کمر به شکستن تابوی جلال بربستند، برخی «غربزدگی» را بر بیرق خود آویختند و برخی «سنگی بر گوری» را برافراشتند و مانیفست وی معرفی کردند و... بخشی از این مهم به زمینه و زمانه این نویسنده مربوط می‌شود که در روزگار او «بادها» از شرق و غرب وزیدن آغاز کرده بودند و کسی را یارای گریز از آن نبود. اما برخورد جلال با حوادث و رویدادهای تاریخی از نوعی نبود که هم‌عصران وی آن را دنبال کنند یا آن را الگو سرمشق راه خود قرار دهند و همین امر حساب وی را از دیگران جدا می‌کرد. جلال در خانواده مذهبی متولد شد و سایه پدر تا اوایل دوران جوانی بر زندگی وی سایه انداخته بود اما در جوانی از مذهب گسست و جذب عقاید چپ شد. در میان چپ‌ها نیز چندان دوام نیاورد و پس از کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مصدق از چپ‌ها جدا شد و به همراه خلیل ملکی جریان موسوم به «نیروی سوم» را پایه‌گذاری کردند. جلال در این سنگر هم چندان پایبند نشد و پس از مدتی از حزب کناره‌گیری کرد و عطای سیاست را به لقای آن بخشید. جلال در وادی نویسندگی راه‌هایی را پیمود که تا پیش از آن کمتر به آنها توجه شده بود. او سفر‌نامه‌نویسی را احیا کرد و با نوشتن «سنگی بر گوری» نمونه اصیل یک بیوگرافیست شد. در شناساندن نویسندگان غربی نیز غافل نشد و اولین کسی بود که به «لویی فردیناند سلین» فرانسوی را به مخاطبان فارسی زبان شناساند و به ترجمه آثار نویسندگان دیگر پرداخت. قلم وی نیز تحولی در عرصه نوشتن ایجاد کرد و او را سرمشق دیگران قرار داد. او در پیرامون خود گروهی را جمع کرد و هر یک را به کاری گمارد و به مانند «مدیر مدرسه»‌ای منضبط از شاگردان خود کار می‌خواست و آنها را مورد بازخواست قرار می‌داد. جلال در زندگی 46 ساله خود فراز و نشیب‌های فراوانی را تجربه کرد. به حج، سرزمین‌های اشغالی، اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا سفر کرد و از هر یک از این سفرها برای خود توشه‌ای فراهم ساخت. او برخلاف بسیاری از روشنفکران در دیدار خود از کشورهای غربی از خود بی‌خود نشد و لب به تمجید از غرب و دستاوردهای مدنیته باز نکرد بلکه از نقد آنها لحظه‌ای فرو گذار نشد و بعدها «غربزدگی» را برای غرب و ستایشگران غرب نوشت. جلال جمع اضداد بود و این مهم او را از دیگران جدا می‌کرد؛ در حالی که داعیه روشنفکری داشت خود منتقد روشنفکران بود و «در خدمت و خیانت روشنفکران» را برای این گروه نوشت، با سیاسون حشر و نشر داشت اما با آنها در یک صف نمی‌ایستاد، به محافل روشنفکری رفت و آمد داشت اما از نقد آنها غافل نمی‌شد و .... همه این ویژگی‌ها موجب شد به جای تقلید و تکرار سخنان دیگران، سخن خودش را بگوید و در پی کشف راه‌های نرفته باشد و به سخنی بهتر سنگ گور خودش باشد و سنگ این و آن را به سینه نزند. جلال درد زندگی در دنیای مدرن را داشت و در این راه گام‌هایی برداشت که خالی از شتابزدگی نبودند و اشتباهاتی کرد که قابل نقد هستند اما مهم این بود که جرات اندیشیدن و کشف راه‌های نرفته را داشت. این در زمانه‌ای رخ داد که هر یک از روشنفکران و مسئولان مملکت به رنگی درآمده بودند و زیر بیرق کسی رفته بودند،اما جلال یک تنه ایستاد و در نقد آنها قلم زد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد