سرویس فرهنگی «فردا» : ماه رمضان، تجلی رحمت الهی است تا جایی که نشان «شهر الله» بر آن جلوه میکند. این ماه زمانی است برای غوطهور شدن در دریای مغفرت پرورگار و زمانی است برای تحقق وعده دیدار خدا. باید بکوشیم تا در این ضیافت الهی، از کسب معرفت بازنمانیم و همت خویش را بر جاری ساختن توفیقات بیشتر سازیم. برای غنیمت شمردن لحظه لحظه چنین اوقات مبارکی و رقم زدن فردایی نیکوتر برای خود، هر روز در قالب چند بخش به استقبال این روزهای پرنشاط میرویم. همراهمان باشید.
:: دعای روز اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین. خدایا روزى كن مرا در آن فضیلت شب قدر را و بگردان در آن كارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش. :: کلام روز آیتالله العظمی جوادی آملی: ما به همان اندازه که از عقل برخورداریم، از شیرینی اطاعت هم لذّت می بریم. اطاعت پروردگار، نام و یاد پروردگار، برای یک عدّه شیرین است. در ماه مبارک رمضان از خدا می خواهیم که شیرینی نام و یاد خود را به ذائقۀ ما بچشاند و می گوییم: «و أذقنی فیه حلاوة ذکرک.» این ها به منزلۀ زاد و توشه است. در بحث های قبل هم در مسائل اخلاقی گذشت که این ها مراحل مقدّماتی است. یعنی عبادت کردن، انجام واجبات و ترک محرّمات و امثال آن ها توشه و زاد است. زاد را باید به اندازۀ راه فراهم کرد. کسانی در تحصیل زاد می کوشند و عمرشان را صرف تحصیل زاد می کنند. این کار، کار خوبی است ولی از خوب تر می مانند. ما زادی داریم و توشه ای برای راه؛ اما مقصدی داریم و مقصودی،
که مقصود ما در آن مقصد است. ما باید آن مقصد و مقصود را بشناسیم و راه را هم طی کنیم. در قرآن کریم، هم راه را به عنوان زاد و توشه برای ما مشخص کرده اند، هم مقصد را معرفی کرده اند و هم مقصود بسیاری از ما را مشخص کرده اند. بر فرض که آدم خوبی باشیم، اما تمام تلاش و کوشش ما در تحصیل زاد است. تحصیل زاد اندازه دارد؛ البته اگر زاد مربوط به دنیا باشد، آن زاد زائد کارآمد نیست مگر آن که کسی در راه خدا انفاق کند و ثوابی ببرد؛ اما زاد آخرت هر چه بیش تر باشد، به او از آن «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» بیش تر می دهند؛ غرف مبنیه را بیش تر می کنند؛ اما این ها ما را هرگز به مقصد نمی برند. این که در سورۀ مبارک «بقره» فرمود: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی»؛ یعنی توشه تهیه کنید. خب توشه تهیه کنید، اما برای چه کسی و برای چه چیزی؟ توشه غیر از مقصد و غیر از مقصود است. توشه تهیه کنید که شما را به مقصد برساند. مقصد و مقصود را باید با علم و معرفت شناخت. نماز برای ما توشه است. اما اگر قرب را بشناسیم و برای ما حل کنند که چطور او «أقرب إلیکم من حبل الورید» است و ما از او دوریم و «ینَادَوْنَ مِن مَکانٍ
بَعِیدٍ»، این دیگر به زاد و توشه بر نمی گردد، بلکه به معرفت بر می گردد. تقوا زاد و توشه است برای رسیدن به مقصد؛ اما شناخت مقصد دیگر با عمل نیست؛ این شناخت با نماز و روزه نیست، بلکه با فهم است و فهم. با فهم است که در می یابیم چطور او به ما نزدیک است و ما از او دوریم. شما مکرّر نماز بخوانید و مکرّر روزه بگیرید، مشکل حل نمی شود. زاد و توشه را باید به اندازۀ لازم فراهم کرد؛ آن بقیه، فوق زاد است. او چطور به ما نزدیک است و ما از آن طرف «ینَادَوْنَ مِن مَکانٍ بَعِیدٍ»؛ چطور او از هر چیزی و از هر کسی به ما نزدیک تر است و از خود ما به ما نزدیک تر است که فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ پاسخ این مسائل کجاست؟ این مسائل، بینایی باطن می خواهد و به زاد و توشه و راحله مربوط نیست؛ این مسائل، فوق زاد و توشه و راحله است. این مطالب، عقیلۀ بنی هاشم می خواهد. این مسائل، عقل می خواهد نه عبادت. عبادت، واجب است؛ این مشخص است. مستحبّات هم مشخص هستند؛ منتها همین عبادت را کسی انجام می دهد و از خدای سبحان، «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» می خواهد. چنین کسی به دنبال زاد است. همین
عبادت را کسی انجام می دهد و می گوید خدایا تو در سورۀ مبارک «قمر» فرمودی: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» آن «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را که به خیلی کسان می دهی، به ما هم ـ ان شاء الله ـ خواهی داد، ولی ما را در «عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» جا بده! اگر کسی به فکر «عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» باشد، به فکر مقصد است؛ اما اگر به فکر «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد به اندازۀ زاد و توشه به او می رسد و هرگز او را به «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» راه نمی دهند. او به «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» راه می یابد؛ یعنی به بهشتی می رسد که درخت و آب دارد، جسم و بدن و لذّت های ظاهری دارد؛ اما او را به آن بهشت معنوی که قرب الاهی است، راه نمی دهند؛ برای این که او برای این کار، معرفت و عقلی نیاورده است؛ و عقیله نشده است. کسانی که عقیله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» را. به ایشان خطاب می شود که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.» یکی از مصادیق بارز نفس مطمئنّه که در پایان سورۀ مبارک «فجر» گفته شده، سیدالشهدا (صلوات الله و سلامه علیه) است. این خاندان هم از همین قبیل اند. بنابراین ما یک زاد و توشه داریم که ما را به بهشت می رساند؛ یک معرفت، خلوص، اخلاص و شهود قلبی داریم؛ و یک مقام فنا هم داریم که ما را از مرحلۀ «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» به مقام بالاتر می رساند که «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ.» در این جا است که آدم "عنداللّهی" می شود. یک بهشت داریم که لدنّی است و بهشت هایی داریم که «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است. همان طور که علم لدنّی داریم و علمی که در کتاب و سنّت هست. این که ذات اقدس الاهی به وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود «إنَّک لَتُلَقّی الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَکیمٍ عَلِیمٍ» یعنی علم تو لدنّی است. علم لدنّی، علمی در مقابل فقه، اصول، فلسفه، کلام و عرفان نیست که موضوع، محمول و رابطه ای بین موضوع و محمول داشته باشد. همین علوم را اگر کسی از استاد یاد بگیرد یا در کتاب ها بخواند، می شود علم عادی. علمی است که تَه جوی، نصیب طالبان
علم می شود؛ اما اگر همراه این جوی و نهر بالا برود و به سرچشمه برسد و همین علوم را از خود سرچشمه استفاده کند، می شود "علم لدنّی". "لدن" یعنی نزد؛ علم لدنّی همین معارف غیبی قرآن و سنّت است، منتها «مِن لَدُنْ» و «مِن عند» و از خدا گرفته شده است. چون از نزد خدا گرفته شده، هیچ کسی از آن خبر ندارد. ما یک "ماء مَعین" داریم و یک "ماء لدن". به آب جاری ای که «تراه العیون و تناله الدلاء» آب معین می گویند؛ آبی که چشم او را می بیند و دلو و ظرف به آن دسترسی دارد. به این آب می گویند ماء معین. اما آبی که درون چشمه است، هنوز کسی آن را ندیده و نمی بیند و در دسترس کسی هم نیست، چنین آبی دیگر آب معین نیست؛ بلکه فوق آب معین است. علوم لدنّی این گونه است؛ اخبار لدنّی هم این طور است؛ کمالات لدنّی نیز از این قبیل است. اگر کسی در دنیا به آن "لدن" و "نزد" برسد و به آن جا راه یابد، در آخرت هم آیۀ سورۀ مبارک «قمر» نصیبش می شود که «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ» و همان کسی می شودکه در پایان سورۀ مبارک «فجر» خدا به او وعده داد که «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.» :: تفسیر روز آیات 77 تا 79 سوره مبارکه
واقعه: إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِیمٌ؛ فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ؛ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. یقیناً این قرآن، قرآنى است ارجمند و باارزش [كه] در كتابى مصون از هر گونه تحریف و دگرگونى [به نام لوح محفوظ جاى دارد.] جز پاك شدگان به آن دسترسى ندارند. در این آیات خداوند متعال ابتدا قرآن را به کریم بودن توصیف کرده و می ستاید. قرآن به طور مطلق كریم و محترم است؛ هم از آن جهت که نزد خداوند كریم است و هم بدین جهت كه صفاتى پسندیده دارد و هم به این جهت كه سود رسان براى خلق است. در آیه بعد مىفرماید: قرآن محفوظ و مصون از هر گونه تبدیل و دگرگونى است؛ چون در كتابى است كه آن «لوح محفوظ» است. جمله «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» هم می تواند صفت كتاب مكنون و لوح محفوظ باشد و هم می تواند صفت سومى براى قرآن باشد که در این صورت حکم به ممنوعیت مس قرآن، بدون طهارت و وضو می شود. هر چند این حکم حق است و با سایر ادله فقهی ثابت می شود اما چون در اینجا سخن از تجلیل و بزرگداشت قرآن است پس منظور از مس قرآن نمی تواند دست كشیدن به خطوط آن باشد؛ بلكه منظور از تماس با قرآن، علم به معارف آن است كه جز پاكان خلق، كسى به معارف آن
عالم نمىشود؛ چون فرموده: قرآن در كتابى مكنون و پنهان است. و منظور از «مطهرون» هم كسانى هستند كه خداوند متعال دلهایشان را از هر رجس و پلیدى پاك كرده است. پس مطهرون عبارتند از كسانى كه خداى تعالى دلهایشان را پاك كرده که برترین و بارزترین مصداقشان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند که قرآن بر طهارتشان گواهی داده و می فرماید: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً(7)». :: نوای روز
مداحی حاج محمود کریمی در رثای قمر بنی هاشم علیه السلام
دیدگاه تان را بنویسید