الگوی بازیگری که آرزو داشت خلبان شود

کد خبر: 209759

الگوي من استاد "شكيبايي" بود و خيلي دوستش داشتم و كسي كه من را شيفته بازيگري كرد استاد "جمشيد مشايخي" بود.به ياد دارم ۵ ساله بودم كه منزل يكي از اقوام بودم و وقتي از درب منزل بيرون آمدم، استاد "مشايخي" را ديدم و به سمت او دويدم و ايشان آنقدر عاشقانه با من برخورد كرد كه انگار سالها بود كه مرا مي شناخت،

باشگاه خبرنگاران: رضا ایرانمنش متولد ۸ اردیبهشت ۱۳۴۶، دارای دو فرزند دختر و پسر است، او که عاشق خلبانی بوده و با قبول شدن در رشته هنر و گذراندن دوران تحصیلی بعد از آن با فیلم "سجاده آتش" به سینما آمد و با توجه به عشق و علاقه اش به جنگ دستی هم به نواختن سازهای سنتی داشته و عاشقانه گیتار و پیانو را دوست دارد به سراغ او رفتیم پای درد و دل او نشستیم که بخشی از آن را در این گفتگو می خوانید. آقای ایرانمنش،چه مناطقی از ایران را برای مسافرت دوست دارید؟ در حال حاضر به دنبال فرصتی مناسب می گردم و اگر عمری باقی باشد،دوست دارم از شمال غربی ترین مرز،یعنی مرز ایران و عراق را ببینم و شروع کنم تا جنوبی ترین نقطه اروند کنار و پل بعثت و تمام مسیر هایی که ۸ سال دفاع مقدس و جنگ و عملیات در آن نقطه ها بوده را ببینم. با امید خدا شما کی عازم این سفر هستید؟ آقای " پورفرج" یکی از جانبازان و تهیه کنندگان گروه معارف شبکه دو سیما به من گفت که برنامه ای سفری را برای دیدن مناطق جنگی داشته باشیم و زمانی که این طور شد، من گفتم که اگر مایل باشید دو تا اتوبوس شویم و به صورت جداگانه، یک اتوبوس جانبازان و ایثارگران و بخشی دیگر از جوانان باشند و با هم برویم به نقطه به نقطه مناطق جنگی و نیز به صورت مستند، دوربینی هم با ما همراه باشد و در این سفر همه جوانان نیز حق دارند، هر گونه سوالی را در این زمینه بپرسند. شما اشاره ای به شمال و جنوب کشور داشتید ،بیشتر توضیح می فرمائید؟ من جنوب را خیلی دوست دارم. بعضی از آدمها می گویند که جمعه دلگیر است؛ ولی برای من سفر به شمال دلگیر کننده بوده اما با همه این تفاسیر، همه جای ایران از مناطق و مردم خوبی برخوردار است. شما عازم سفر به بندر عباس هستید،با این وجود که هوا خیلی گرم است ،چرا به آنجا می روید؟؟ گرمی هوا آنجا برایم مهم نیست،گاهی گرمی هوا در آنجا به ۵۰ درجه می رسد؛ ولی به دلیل دغدغه من در زمان جنگ علاقه خاصی به این مناطق دارم و به یاد دارم با مرحوم "ناصر عبداللهی" به بندر عباس رفتیم و زمانی که در هواپیما باز شد، یک نفس عمیق کشیدم و ناصر به من گفت: حالت بد شده و من گفتم نه ،اینجا بوی مناطق جنگی را می دهد و یک جورایی تداعی خاطره ها است. آقای ایرانمنش نگفتید از شمال و شمالی ها چه خبر؟ ارتباط من با شمال و مردم آنجا خیلی کم بوده و زمانی که به دلیل فیلمبرداری به آنجا و نیز بندر انزلی و رشت می رفتم،همیشه مورد لطف مردم خوب و خونگرم شمال قرار می گرفتم. یک خاطره جالب از کودکی خودتان برایمان تعریف می کنید؟ خاطرات کودکی من بسیار است و قشنگترین خاطرات من به زمانی برمی گردد که دست چپ و راست خودم را شناختم و خواستم خودم کسب درآمد کنم و دستم را جلوی کسی دراز نکنم. کلاس دوم دبستان بودم که تابستان را تقسیم کردم که ۲ ماه را کار کردم و به یاد دارم پیش یکی از آشنایان که تعویض روغنی داشت رفتم و او روزی یک قران به من می داد و در آن زمان یادم هست که مادربزرگ مرحومم می گفت:مرد وقتی وارد خانه می شود باید دستش پر باشد که با پایش مجبور شود درب خانه را بزند؛ دقیقا روزی که رفتم سرکارم،همان بعد از ظهر یک قران به من دادند و زمانی که فشار لاستیک ها را می گرفتم، ۲ زار انعام به من می دادند و روز اول کارم من یک تومان جمع کردم و زمان برگشت به خانه با دست پر برگشتم،يك دستم یک پاکت میوه و در ۲ پاکت بقیه ،شیرینی بود. من فکر می کنم شما به حرف مادربزرگ مرحومتان گوش کردید؟ بله ،وقتی آمدم خانه، آنقدر دست من پر بود که با پای خود درب منزل را زدم و وقتی وارد خانه شدم بلند گفتم من مرد شده ام و دوست داشتم مادربزرگم آن را بشنود و دستان مرا ببیند. توصیه می کنم به دانش آموزان که در ۲ ماه اول تابستان به جای زور گفتن به پدر و مادر خود ، کاری را پیدا کنند. فقط در همان تعویض روغنی کار می کردید یا تجربیات شنیدنی دیگری هم دارید؟ بله،فراوان من در گاری های کوچک بستنی می فروختم و این کمک مالی خوبی برای خانواده ام بود و یک ماه آخر تابستان به دیدن فیلم در سینماها می رفتم. خلاصه این اتکا به خودم باعث شد سال به سال پیشرفت کنم و زمان پیروزی انقلاب اسلامی من پنجم دبستان بودم و همزمان با تحصیل،زندگی را هم می چرخاندم، امیدوارم جوانان امروز با توجه به شرایط بحرانی بعضی از خانواده ها با اتکا به خود نگذارند که همه بار اقتصادی خانواده بر دوش پدران بیفتد. چه تصوراتی اشتباه یا درست داشتید که با افزایش سن و تجربه ها، آنها را تصحیح کردید؟ دوست داشتم خلبان شوم و قلبا عاشق این حرفه شده بودم و اگر به یاد داشته باشید در گذشته همه بچه ها دوست داشتند،خلبان و یا دکتر شوند؛ولی این علاقه من واقعی بود بعد از اتمام جنگ و شرکت در کنکور گفتم اگر در رشته هنر قبول نشوم،برای خلبانی اقدام خواهم کرد. چی شد که به سراغ خلبانی نرفتید و هنر را انتخاب کردید؟ بعد از جنگ،شرایط روحی و جسمی خاصی را داشتم و ناامید از قبول شدن در رشته خلبانی بودم و در امتحان هم رد شدم.بعد به دنبال هنر رفته و ليسانس بازيگري و فوق ليسانس كارگرداني خود را گرفتم. به ياد دارم به شما دكتراي افتخاري دادند آيا اين مسئله صحت دارد؟ بله،دانشگاه آزاد به من دكتراي افتخاري داد ؛اما من تلاش خود را براي خلباني كردم و در دانشكده افسري نيز شركت كرده و با خود مي گفتم از اين طريق هم مي شود خلبان شد،ولي الان از شرايط خود راضي هستم و هميشه گفتم كه خدايا در حد ظرفيتم به من پول بده ! اگر در هر بخشي از زندگي ام دعايي از من مستجاب نشده به طور قطع مصلحتي در كار بوده و من از زندگي ام راضي هستم. در اوقات فراغت خود چه كارهايي مي كنيد؟ چه ميزان از اين كارها را به كسب اطلاعات و افزايش آگاهي ها مي انجامد؟كمتر وقت مطالعه دارم و بيشتر در خصوص جنگ مطالعه كرده و يا خاطرات رزمندگان را جمع آوري مي كنم و خوشبختانه توانسته ام اتفاقات ۸ سال دفاع مقدس را به صورت فيلمنامه درآورم . البته به دنبال افراد متعهدي هستم كه اين متن را ويراستاري كنند تا در زمان حياتم بتوانم با ساخت آن ياد و خاطره شهدا را زنده نگهدارم تا فرداي قيامت از من راضي باشند. آقاي ايرانمنش تا جايي كه مي دانم شما سازهاي بسياري را مي نواختيد از موسيقي براي ما بگوييد؟ ساخت ۶۸ و ۶۹ بود كه به خدمت سربازي رفتم و با صد و سيماي مركز كرمان و اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي و سپاه پاسداران همكاري داشتم و بوسيله يكي از دوستان خود سرود مي ساخيتم و من ارگ و آكاردئون مي زدم، البته به صورت گوشي، نه نت؛ و بعد ها ويولون هم زدم بعد از سال ۸۰ به توصيه مرحوم "ناصر عبدالهي" روي به ساز گيتار آوردم و بعد از فوت عبدالهي تا چند سالي ساز نزدم. چند وقتي است كه احساس مي كنم كه بايد اوقات فراغت خوبي را داشته باشم و دوست دارم دوباره نواختن، سه تار و سنتور و پيانو را آغاز كنم و به دنبال استادي خوب مي گردم تا در نواختن ساز كمك من كند. هنوز چه آرزوهاي جالبي داريد كه براي آن تلاش مي كنيد؟ سالهاي پيش يكي ازدو ستانم بذرهاي صيفي جات را از خارج از كشور آورده بود كه خيلي به ندرت در ايران ديده مي شد و بسيار جالب بود؛ مثلا بلالي كه نياز به پخت نداشته و خام قابل خوردن باشد و خيلي از سبزيجاتي كه در نوع خود بي نظير است . خوشبختانه جهاد كشاورزي ، ۱۴ هكتار زمين به ما داد و خوشحال شدم و اين موقعيت را فرصت خوبي ديدم كه از تهران هم به دليل شرايط بدم خارج شوم و بنا به دلايلي وزارت نيرو كمي مخالفت كرد و خلاصه هنوز منتظرم تا بعضي از مشكلات حل شود و من به آرزوي كشت و كار و توليد انبوه در ايران دست يابم. راستي آقاي ايرانمنش شما از همه چيز برايمان تعريف كرديد ولي نگفتيد در هنر الگوي شما چه كسي بوده و چه بازيگراني از كشورشان و نيز بازيگران خارجي مورد علاقه شما هستند ؟ الگوي من استاد "شكيبايي" بود و خيلي دوستش داشتم و كسي كه من را شيفته بازيگري كرد استاد "جمشيد مشايخي" بود.به ياد دارم ۵ ساله بودم كه منزل يكي از اقوام بودم و وقتي از درب منزل بيرون آمدم، استاد "مشايخي" را ديدم و به سمت او دويدم و ايشان آنقدر عاشقانه با من برخورد كرد كه انگار سالها بود كه مرا مي شناخت، اميدوارم سايه او بر سر هنر كشورمان هميشه برقرار باشد و خداوند به او طول عمر دهد. از ميان بازيگران خارجي چطور،به چه كسي علاقه داريد؟ "رابرت دنيرو" و" آل پا چينو "را به خاطر بازيهايشان دوست دارم،ولي نبايد فراموش كنيم كه آنها با آن شرايط و امكانات و در كنار استعدادشان توانستند بدرخشند و ما هم بزرگاني چون "پرويز پرستويي" و "اكبر عبدي" را داريم و من هميشه گفته ام كه آنها توانستند در ايران با اين شرايط محدود نسبت به هاليوود بازي كنند،من به آنها افتخار مي كنم. با توجه به اينكه محل انتشار اين مصاحبه در باشگاه شبانه است ،سوالاتي و يا نكته اي كه مرم به آن توجه كنند و آرامش شبانه خود را بيشتر كنند بفرماييد؟ يك پيكان داشتم در زمان هاي خيلي گذشته و زير پل گيشا فردي با من تصادف كرد و اتفاقي هم نيفتاد ولي او شروع به داد و بيداد كرد و با وجود اينكه او چراغ راهنماي بغل ماشين مرا شكسته بود، براي نجات از داد و بيداد و ترافيك،من ۵۰ تومان به او دادم تا رها شوم. با وجود ترافيك و بعضي از افراد عصبي بهترين توصيه من به افراد در شب، قدم زدن ،تنفس هواي خوب و ورزش كردن است و اينكه آقايان شب هاي جمعه و جمعه شب ها دست همسر و فرزندان خود را گرفته و براي تفريح به بيرون بروند. من خود ورزش پينگ پنگ مي كردم و علاقه خاصي هم به حيوانات دارم و هميشه عاشق طبيعت هستم، ولي خوب شديدا از سوسك مي ترسم! در هر صورت براي مردم عزيزم آرزوي آرامش و سلامتي دارم و اميدوارم به هر طريقي كه شده از شرايط استرس زا دور شوند و بيشتر به فكر آرامش و تنفس هوايي سالم باشند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت