وجودت از نی و دارد نوایی... ز نی هر دم نوایی نو برآری
وقتی به دیدن حسن آقا رفتم ایشان با لباس رسمی منتظر من بود؛ من نیز جعبه سازی را در دست داشتم که متعلق به برادرم بود و روی آن اشکال گل منگلی بسیاری داشت ضمن اینکه موی بلندی هم داشتم. حسن آقا بعدها گفت وقتی تو را با آن شمایل دیدم به خودم گفتم ای داد بی داد، باز هم یکی از این جوان های گیتاریست آمده و می خواهد سر ما را ببرد
دیدگاه تان را بنویسید