چه کسی به رضا داودنژاد کبد داد؟
روز اول مداوم به این فکر میکردم که همسر برمیگردد امیدوار بودم، اما متاسفانه حقیقت این بود که او دچار مرگ مغزی شده بود. در همان روزها بود که یاد صحتی که در تعطیلات عید با همسرم داشتم افتادم. آن موقع محمدرضا به من گفت: «بهتر است برویم کارت اهدای عضو بگیریم.» یعنی تصمیممان بر این بود اما خب بیماری محمد اجازه این کار را به ما نداد. به خاطر همین احساس کردم که اگر اعضای بدنش را اهدا کنیم، خوشحال خواهد شد.
همشهری سرنخ نوشت: اگر خبرهای سینمایی را در سال جدید دنبال کرده باشید، قطعاً در جریان اتفاقاتی که برای رضا داودنژاد رخ داده، قرار گرفتهاید. این بازیگر که با مشکل کبد روبهرو شده بود، با انتقال به بیمارستان لاله و بعد از آن بیمارستان نمازی شیراز در نوبت پیوند کبد قرار گرفت و بالاخره در روز بیستوچهارم اردیبهشت ماه این پیوند انجام شد.پیوندی که در طرف دیگر آن اسم «سیدمحمدرضا کاکاوند» به چشم میخورد. مردی که به علت ایست قلبی از مدتی قبل در بیمارستان نمازی بستری شده بود و بعد از اینکه دچار مرگ مغزی شد، اعضای بدنش به سه نفر از جمله رضا داودنژاد اهدا شد. به همین بهانه سراغ خانم مظفری همسر محمدرضا کاکاوند رفتیم و از اتفاقهای روز پیوند پرسیدیم. چطور شد که این اتفاق افتاد و همسرتان دچار مرگ مغزی شد؟ از اوایل اردیبهشت ماه بود که سردردهای محمدرضا شروع شد. از قبل هم همیشه کمی سردرد داشت اما با مصرف مسکن بهتر میشد. بعد از تعطیلات عید یک بار به دکتر مراجعه کردیم و سیتیاسکن انجام دادیم و آنها گفتند که مشکل خاصی نیست. سیتیاسکن چیز خاصی را نشان نمیداد. اما تقریبا دهم اردیبهشت ماه بود که سردردهای همسرم بیشتر شد؛ طوری که به بیمارستان مراجعه کردیم. همسرم سه چهار روز را با سردردهای شدید گذراند تا اینکه از او امآرآی گرفته شد. نتیجه چه بود؟ امآرآیهای انجام شده نشان میداد که در سرش تومور وجود دارد و بیماریاش دوباره برگشته است. یعنی سابقه بیماری داشتند؟ 6 سال پیش بود که به خاطر تومور در بیمارستان بستری شد و بعد از عمل جراحی مشکلش کاملاً حل شد اما نمیدانم دوباره چرا این سردردها شروع شد و کار به اینجا رسید. چه شد که به بیمارستان نمازی رفتید؟ در بیمارستان شهید چمران، همسرم دچار ایست قلبی شد. مسئولان بخش گفتند ما اینجا تجهیزات کامل نداریم و تا رسیدن متخصصان قلب باید صبر کنید، اما بهتر است او را به بیمارستان دیگری منتقل کنید. ما هم تصمیم گرفتیم همسرم را به بیمارستان نمازی انتقال بدهیم بعد از دو شب پزشکان مرگ مغزی همسرم را اعلام کردند. همان موقع بود که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟ راستش خیر. روز اول مداوم به این فکر میکردم که همسر برمیگردد امیدوار بودم، اما متاسفانه حقیقت این بود که او دچار مرگ مغزی شده بود. در همان روزها بود که یاد صحتی که در تعطیلات عید با همسرم داشتم افتادم. آن موقع محمدرضا به من گفت: «بهتر است برویم کارت اهدای عضو بگیریم.» یعنی تصمیممان بر این بود اما خب بیماری محمد اجازه این کار را به ما نداد. به خاطر همین احساس کردم که اگر اعضای بدنش را اهدا کنیم، خوشحال خواهد شد. با این حال تصمیمگیری برایم سخت بود. با خودم میگفتم اگر 2 درصد هم امکان بازگشت دارد، باید منتظرش بمانیم. چطور شد که رضایت دادید؟ فکر کردم بالاخره باید یک تصمیم جدی بگیریم. همین جا بود که خانواده همسرم مشورت کردم و به این نتیجه رسیدیدم. چند تا بچه دارید؟ یک دختر 15 ساله به اسم زهرا و یک پسر 11 ساله به اسم علی. در جریان بیماری پدرشان و شرایط خطرناکش بودند؟ روزهای آخر حتی آنها را به بیمارستان نبردم، دلم نمیخواست مریضی پدرشان را ببینند و تصویر سالمی که از او در ذهنشان داشتند خراب شود. دلم میخواست همیشه پدرشان را قوی و سالم در ذهن داشته باشند. چند سال با همسرتان زندگی کردید؟ 18 سال. شغلشان چه بود؟ قبلاً در مراکز اداری کار میکرد ولی بعد از مدتی به شغل آزاد مشغول شد اما در کل شغل اصلیاش خطاطی بود و در انجمن خوشنویسان کار میکرد. خانواده همسرم نسل در نسل خوشنویسی میکردند. همسرتان چه روزی از دنیا رفت؟ بیستوچهارم اردیبهشت ماه؛ آن هم در ماهی که در هشتمین روزش به دنیا آمده بود. رضا داودنژاد را میشناختید؟ خبر داشتید در انتظار پیوند کبد است؟ بله. آقای داودنژاد را میشناختیم. بازیها و خندههای ایشان همیشه در نظرم بود خصوصاً که امسال عید هم سریالشان را با خانواده میدیدیم. در سریال فراموشی یک شکل دیگری شده بودند، مثل گل پژمرده بودند و به نظر خیلی شکسته میآمدند. در نگاه اول اصلا نشناختمشان، بعداً گفتند او همان بازیگر طنز است. وقتی به ما اعلام کردند شوهرم مرگ مغزی شده با برادر محمدرضا راهی بیمارستان شدیم، او گفت: میدونی داودنژاد تو بیمارستان نمازی بستریه.» همان موقع یک چیزی از ذهنم گذشت با اینکه نمیدانستم کبد میخواهد یا اینکه اصلاً همسرم میتواند کبدش را به او بدهد یا نه، حس عجیبی به من دست داد. به هر سختی که بود با پیوند موافقت کردیم و بعد متوجه شدم که کبد همسرم به آقای داودنژاد پیوند زده شده است. حس خیلی خوبی به من دست داد، همسرم یک هنرمند بود و توانست به یک هنرمند دیگر کمک کند. از قبل نگفته بودند که قرار است کبد همسرتان به رضا پیوند زده شود؟ نه ما از این مساله خبر نداشتیم. آن روز یک چشممان اشک بود و یک چشم دیگر خوشحالی. ناراحت بودم که همسرم را از دست دادهام و خوشحال بودم که میتوانم به خواستهاش که میخواست کارت اهدای عضو بگیرد و در صورت مرگ مغزی، بدنش را اهدا کند جامعه عمل پوشاندیم. با خانواده داودنژاد و بقیه کسانی که پیوند شدهاند صحبت کردهاید؟ آنها زحمت کشیدند و به ختم همسرم آمدند. از مرگ همسرم متأثر بودند اما از اینکه جگر گوشههایشان به زندگی برگشته بودند احساس خوشحالی میکردند. گفتوگو با علیرضا داودنژاد در خصوص پیوند کبد وضعیت پسرش: بیشتر شبیه معجزه بود روزهای زیادی است که تلفنی پیگیر وضعیت رضا داودنژاد از پدرش هستیم. آنها با انتقال پسرشان به شهر شیراز منتظر بودند، کبدی اهدا شود که با شرایط بیمار همخوانی داشته باشد و عمل پیوند انجام شود و روز 25 اردیبهشت این اتفاق افتاد: «واقعا روزنه امید به سوی ما باز شد تا اینکه بعد از چند روز با یک عمل 10 ساعته، رضا دوباره به زندگی برگشت. علیرضا داودنژاد درباره پیوند پسرش گفت: «در این مدتی که در شیراز در انتظار پیوند بودیم، وضعیت بغرنجی داشتیم، واقعا نمیدانستیم باید چه آرزویی کنیم، اینکه کسی مرگ مغزی شود و کبدش به پسر ما برسد، این چیزی نبود که ما بتوانیم آرزو کنیم وضعیتی که ما در آن قرار داشتیم بیشتر شبیه معجزه بود. ما فقط از خدا انتظار یک معجزه داشتیم.» این کارگردان درباره خانواده کاکاوند نیز میگوید: «خوشحالم که خداوند دوباره فرزندم را به ما هدیه کرد. تصمیمی که این خانواده بزرگوار - مرحوم کاکاوند - گرفتند، بسیار باارزش بود و با هیچ چیز نمیشود از کار خداپسندانه آنها قدردانی کرد. من تنها کاری که توانستم انجام بدهم حضور در مجلس ختم بود. آنجا با خانوادهای روبهرو شدم که با مهربانی پذیرای ما بودند و میگفتند. ما رضا را دوست داشتیم و وقتی شنیدیم او نیاز به کبد دارد، با خودمان گفتیم خدا کند کبد به او برسد.» علیرضا داودنژاد که با حضور در مراسم خانواده کاکاوند برایشان آرزوی صبر کرده بود، در چند جمله کوتاه از آنها تشکر کرد: «از خانواده آقای کاکاوند صمیمانه سپاسگزاریم. دوست دارم در ملاقاتی با آنها از اقدام خداپسندانهشان سپاسگزاری کنم. نه فقط به خاطر اینکه کبد پدر خانواده به پسرم پیوند خورده، بلکه به خاطر کار بزرگی که انجام دادند باور کنید، همسرم و پسرم رضا از مدتها قبل کارت اهدای عضو گرفتهاند که اگر زمانی برایشان مشکلی پیش آمد اعضای بدن خود را اهدا کنند اما دست تقدیر این طور بود که او گیرنده کبد شود. نه دهنده. به محض اینکه حال رضا خوب شود، نزد خانواده کاکاوند میرویم تا وی شخصا از آنها تشکر کند.» کارگردان فیلم مرهم در خصوص وضعیت عمومی پسرش گفت: «رضا حالش خوب است و البته افت و خیزهای خودش را هم دارد اما گویا روبه بهبود است. او باید نزدیک به یک ماه در بیمارستان بماند تا دوره درمانش طی شود.» خانواده داودنژاد درصدد هستند تا خانهای برای اسکان رضا در شیراز پیدا کنند تا به بیمارستان نمازی نزدیک باشد و روند بهبودش را با سرعت طی کند.
دیدگاه تان را بنویسید