نقدي بر ناقدان فلسفه و عرفان اسلامي

کد خبر: 197651

رجانيوز: نقد زیر ناظر به روش کلی مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی است که پیش از این سرقفلی آن در اختیار جریان فکری با عنوان "مکتب تفکیک" بود و در حال حاضر نیز تا حدود زیادی همین‌طور است. در عین حال، اظهارات دو سال قبل آقای دکتر حسن عباسی نیز که به‌تازگی فیلم آن منتشر شده در نقد فلسفه اسلامی و یکی از فیلسوفان معاصر بازتاب‌های زیادی داشت.

نقد زیر به قلم سيد محمد حسين سجادي از حوزه علمیه مشهد مقدس در پی انتشار این اظهارات، به‌طور عام روش بحث مخالفان فلسفه را به چالش کشیده است. متن این نقد را در ادامه می‌خوانیم:

مدتي بود كه قلم زدن در باب مخالفت ها با «فلسفه و عرفان اسلامي»، خصوصا پس از برگزاري چند مناظره در مشهد مقدس بين «جناب آقاي مهدي نصيري» و «جناب حجت الاسلام و المسلمين واسطي»، ذهنم را مشغول کرده و مترصد فرصتي براي عملي کردن آن بودم. اما با توجه به انتشار سخنان اخير «جناب آقاي حسن عباسي» رياست محترم انديشكده يقين، در يكي از جلسات سخنراني و پرسش و پاسخ دانشگاهي، با موضوع نقد فلسفه و فلاسفه اسلامي، به‌رغم وجود مشغله ها و دغدغه هاي فراوان ديگر، تأخير بيش از اين را جایز ندانسته و از همين رو، نكاتي را به اختصار متذكر مي شوم:

1. جناب آقاي نصيري، جناب آقاي عباسي و ديگر مخالفان فلسفه و عرفان اسلامي، در عين اختلاف‌ها و افتراق‌های فراواني كه با يكديگر دارند، در جهاتي نيز با يكديگر مشترك هستند و مي توان با بياني واحد، نكاتي را نسبت به گفتار و رفتار همگي آن ها ارائه كرد. در اين نوشتار نيز بيشتر نكات و موارد مشترك مد نظر است.

2. با آن كه جناب آقاي عباسي و برخي ديگر از اقران ايشان در جبهه مخالفان فلسفه و عرفان اسلامي،‌ مراعات حرمت حوزه علم و ادب حضور در محضر علما را نكرده و بي محابا سخن رانده اند، اما شايسته آن است كه نقد ناظر به ايشان و سخنان‌شان قرين با ادب بوده و از اين طريق، ضرورت همراهي نقد با اخلاق، به شكل عملي و عيني ترويج شود. به‌ویژه آن كه در فرض برخورداري سخن از دليل، اصلا نيازي به حاشيه سازي و توهين به مخالف نيست.

3. غرض اصلي در اين نوشتار، نقد محتوايي و دروني سخنان ابراز شده از سوي مخالفان فلسفه و عرفان اسلامي و جريان‌های فعال در اين عرصه نيست. چرا كه اولا، اين کار بارها و بارها، از سوي اهل فن و به انحای مختلف صورت گرفته است و ثانيا، با كمي دقت در هويت اين جريان‌ها و هندسه اين سخنان، به نظر مي رسد كه پيش از نقد محتوايي و بيش از آن، اشكالات پيشيني و بيروني متعددي در بين است كه چه بسا صِرف توجه كردن و توجه دادن به آن ها، تكليف اين بحث را روشن و قضاوت در اين باب را ممكن سازد. البته وزن اين جريان‌ها و روش ها يا راهبردهاي آن‌ها در عرصه مقابله با فلسفه و عرفان اسلامي نيز دلایل ديگري براي صرف نظر از «بررسي محتوايي و دروني» و در پيش گرفتن «بررسي پيشيني و بيروني» مجموعه سخنان ابراز شده در اين حوزه است.

4. بر اساس نكته پيش گفته، به نظر مي رسد كه «نقد روشي»، «نقد تاريخي»، «نقد گفتماني»، «نقد نقضي» و مواردي از اين دست نيز نه به عنوان جايگزين، بلكه در كنار پاسخ ها و نقدهاي علمي، محتوايي، مبنايي، فني و اجتهادي ناظر بر جريان‌های مخالف فلسفه و عرفان اسلامي، نيازمند پي‌گيري است و چه بسا كه در فضاهاي عمومي، رسانه اي و تبليغاتي، به جهت اقتضائات و شرایط خاص، اولويت با دسته نخست از نقدها و پاسخ ها باشد. به طور كلي، دفاع از فلسفه و عرفان اسلامي نيز مانند هر فعاليت ديني، فرهنگي و تبليغي ديگري، نيازمند تيزبيني، هوشياري، زمان شناسي و استفاده از ابزارهاي و روش هاي مناسب است.

5. توجه و التزام به مواردي هم چون: «آداب نقد»، «شرایط نقد» و «روش صحيح نقد»، در عرصه سرنوشت ساز نظريه پردازي و آزادانديشي، آن قدر مهم و اساسي است كه بدون آن، فعاليت ها و عملكردها تا مرز «نقض غرض» و «تخريب و آسيب» نيز پيش رفته و بعضا از آن عبور خواهند كرد.

به راستي، آيا مي توان بر ارائه اندكي اشكال‌های مستند و روش‌مند كه در لابه‌لاي انبوهي از «ادعاهاي بي دليل» گم شده اند، نام نقد را نهاد؟! آيا دست يازيدن به مواردي همچون: «تقطيع»، «حذف قرائن»، «حمل اصطلاحات بر معاني لغوي و عرفي»،‌ «جزیي نگري»، «ناديده گرفتن منظومه فكر و كليت دستگاه فكري»،‌ «تحريف» و «جعل»، آزادانديشي است؟! آيا اين همه «بي مبالاتي و سهل انگاري در انتساب اشتباه به مخالف»، اين همه «اعتماد به نفس باطل در حق دانستن و وجاهت خود»، اين همه «تندي و عصبيت در اظهارنظر نسبت به ديگران» و اين همه «بي ادبي و جسارت علمي در برخورد با خصم»، از لوازم و آثار نظريه پردازي است؟! قباحت اين موارد، وقتي بيشتر و روشن تر به چشم مي آيد كه اندكي در جايگاه و موقعيت خصم اين گروه منتقد و مخالف انديشه كنيم. بزرگان عرصه فلسفه و عرفان اسلامي، به اعتراف دوست و دشمن، آن قدر بزرگند و عزيز كه دوستان مخالف و منتقد، بعضا ناچار به مصادره آن ها شده و در مواجهه با شخصيت ايشان، چاره اي جز سكوت يا تحريف واقعيت ندارند. در گذشته نيز به عرض رسيده است كه نفس توجه به عقبه انساني و اعلام حاضر در جبهه فلسفه و عرفان اسلامي در طول تاريخ و ميراث علمي و عملي ايشان، در مقايسه با وضعيت جبهه مقابل، خود به تنهايي گوياي بسياري از حقایق است.

6. بر اساس آموزه هاي صريح ديني، «آگاهي دقيق از شأن خود و عمل بر طبق آن»، از مهم ترين اسباب موفقيت و از اصلي ترين نشانه هاي دانش و حكمت انسان به شمار مي رود. يكي از جدي ترين زمينه هاي سنجش اين اصل اساسي در افراد، ميدان نظر و كنكاش علمي است. نوع ورود به بحث، شيوه مواجهه با طرف مقابل، كيفيت تعاملات علمي و مواردي از اين قبيل، علاوه بر اشاره به حقيقت جايگاه علمي و عملي افراد، گوياي ميزان شناخت آن ها از شأن و موقعيت خود نيز هست. فارغ از ضرورت توجه به اصولي چون: «تواضع»، «احترام» و «تقديم بزرگان، علما و سابقان»، متانت و ادب عام علمي نيز اقتضائاتي دارد كه رعايت آن، از ضروريات ورود به حوزه انديشه ورزي و نظريه پردازي است. همچنين ورود در عرصه مناظرات علمي، امر مهمي است. اما فهم جايگاه مناظره، نوع دعوت به مناظره و انتخاب طرف مناظره، از آن مهم تر است. بر اساس آن چه بيان شد، خطاهايي همچون: «بدزباني هاي علمي»، «لاابالي گري هاي فكري»، «عوام زدگي هاي نظري» و در نتيجه «هتك حريم علم و عالم»، همه و همه ناشي از نشناختن جايگاه و شأن خود است. بليه اي كه ممكن است تك تك ما به آن دچار شده و گرفتار عواقب سوء آن شويم؛ و الله المستعان.

7. «ورود عاميانه و بي محابا به حوزه هاي علمي و تخصصي» نيز خطاي ديگري است كه مي توان به آن توجه داد. بديهي است كه اظهار نظر در هر زمينه اي، مستلزم علم نسبت به آن است. خصوصا در مواردي كه به دليل گستردگي و عمق موضوع، به تلاش، جان كندن، مايه گذاشتن، و كسب تخصص احتياج است. علم فلسفه و علم عرفان نيز به اعتراف دوست و دشمن، از تخصصي ترين، مشكل ترين و پيچيده ترين علوم بشري است. بر همين اساس، هرگونه اظهار نظري در باب اثبات يا نفي اين دو علم و مسائل آن، نيازمند تحصيل تخصص هاي لازم است. بر هر طلبه يا دانشجوي مبتدي در علم فلسفه اسلامي هويداست كه معرفي «ماده اوليه» به عنوان «موضوع علم فلسفه»، آن هم با اعتماد به نفس و قطعيت فراوان، حاكي از جهل گوينده نسبت به اوليات اين علم است؛ هم چنان كه انتساب نفهميدن اين مطلب به اساتيد مسلم و نظريه پردازان برتر اين رشته، گوياي جهل و جسارت بيشتر.

متأسفانه از اين قبيل خطاهاي علمي، در سخنان منتقدان فلسفه و عرفان اسلامي، بسيار به چشم مي خورد. كنار گذاشتن پيش فرض ها، ناديده گرفتن تعصبات، تمكين به اصول همگاني و فراگير تحصيل علم و پيگيري هاي مستمر و جدي در حوزه تحصيل و يادگيري فلسفه و عرفان اسلامي در نزد اساتيد، البته به شرط برخورداري از شرایط و پس از طي مقدمات معهود در حوزه هاي علميه، راه حلي است كه براي اين مشكله و مسئله جدي جبهه منتقدان به نظر مي رسد. قبول كنيم كه در هر زمينه اي، اگر بتوان بدون تخصص لازم و صرفا بر اساس مطالعات اوليه و تجربيات ابتدایي اظهار نظر كرد، قطعا و حتما در رابطه با حكمت متعاليه و عرفان اسلامي نمي توان. چه مي شود كرد ديگر؟!

8. شايد اين كه انسان خود را «مجمع الفواید» دانسته و هر كسي جز خود را «مطلقا بي فایده» نيز يكي ديگر از آثار «خود بزرگ بيني» و «كيش شخصيت» است. زشتي اين صفت وقتي آشكارتر مي شود كه شخصي بدون آگاهي از منافع و فواید علم و عمل ديگران و صرفا بر اساس توهمات و تخيلات واهي خويش، به چنين نتيجه اي دست يافته و آن را بي محابا ابراز دارد. آيا تلبس به حيا و تواضع علمي و در نتيجه خودداري از بروز و ظهور بي‌جا و نامطلوب و البته افاده در وقت لازم و به قدر توان، «بي فایده بودن» و اظهار نظرهاي خام و ناپخته در حوزه هاي تخصصي، اكثار در كلام، شانتاژهای مطبوعاتي، هماوردطلبي هاي بي مايه و عبور از مرزهاي اخلاقي، «فایده مندي» است؟! همچنين آيا مي توان با فراهم ساختن قدري «جدل»، «خطابه» و «شعر»، به مقابله با انبوهي از «برهان» برخاسته، قبل از تحقق مصاف و در كنفرانسي مطبوعاتي، عده اي غيرمتخصص در باب موضوع مورد منازعه را به پيروزي خود بشارت داد؟! كمي دقت كنيم.

9. توجه به تفاوت «عمل گرايي» و «عمل زدگي» در حوزه مباحث ديني و اجرای دين نيز از ضروريات است. قطعا توجه صرف به مباحث نظري، تئوري پردازي در خلأ، توجه نکردن به وجهه كاربردي دين و آموزه هاي ديني، سير در توهمات ذهني و انقطاع از واقعيت هاي خارجي و نيازهاي عيني، اشتباه بوده و منتج نتيجه مطلوب نيست. اما بايد دقت داشت كه فرار از اين بليه نيز منجر به گرفتاري در دام روزمرگي، عمل بي مبنا، تلاش بدون برنامه، آزمون و خطا، سطحي نگري و عمل زدگي نشود.

بسياري از اشكالات ناظر به عملكرد بزرگان دين و متفكران اسلامي نيز از همين «عمل زدگي»هايي كه «عمل گرايي» به نظر مي رسد، ناشي شده و به‌رغم ظاهر عميق، مسئله محور و ناظر به نياز خود، بسيار سطحي، بي بنيان و دور از وادي است. آن كه در حوزه هنر و سينما، فرياد توجه به فلسفه هنر و سينما سر داده و از بي مبنا بودن آثار هنري و سينمايي مي نالد، بايد بداند كه اين توجه نکردن به مبنا و فلسفه متقن و مبرهن، در حوزه دين، فرهنگ، اقتصاد، سياست و...، بسيار خطرناك تر و مخرب تر است. هم چنين بايد دانست كه در ميدان نبرد سخت يا نرم، هر كس وظيفه اي بر عهده دارد. نمي توان به بهانه حمله دشمن و نياز به دفاع و حمله متقابل در خط مقدم، ضرورت تلاش فرماندهان براي تهيه طرح ها، نقشه ها و دستورالعمل هاي لازم يا اهميت تلاش عده اي براي ايجاد فكر، باور، انگيزه و احساس لازم در رزمندگان براي موفقيت در جبهه جنگ را انكار كرد.

مرحوم علامه طباطبایي رضوان الله عليه و شاگردان ايشان همچون: مرحوم آيت الله شهيد مطهري، مرحوم علامه طهراني، حضرت آيت الله جوادي آملي، حضرت آيت الله مصباح يزدي، حضرت آيت الله حسن زاده آملي و ساير بزرگان تربيت شده در مكتب فكري اين بزرگوار،‌ از جمله شخص مقام معظم رهبري، با تلاش هاي علمي و عملي خود، پايه ها و بنيان هاي فكري انقلاب اسلامي و نظام اسلامي را طراحي و با مجاهدت در عرصه نظر، مباني حكومت، زندگي و حركت ديني را ترسيم و تقويت كرده اند. بكوشيم كه اگر به جهت قصور در فهم، شكرگزار اين تلاش ها نيستيم، لااقل منكر زحمات‌شان نيز نباشيم.

10. در ادامه نكته قبل، توجه به اين مطلب نيز ضروري‌است كه: اگر كسي تأثير بي بديل عملكرد حضرت آيت الله مصباح يزدي و حضرت آيت الله جوادي آملي حفظهما الله تعالي، به عنوان دو فيلسوف و حكيم كبير و عظيم اسلامي، در دفع شبهات فكري، مقابله با تفكرات باطل، مبارزه با منحرفان از صراط مستقيم انقلاب اسلامي و همچنين ايجاد نظام ها و سيستم هاي اسلامي و شكل گيري مباني ديني مورد نياز در عرصه هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و بين المللي را با اين همه وضوح و گستردگي نبيند و منكر شود، به‌راستي آيا نبايد در بينايي، توان ادراكي و يا انصاف و سلامت او تشكيك كرد؟!

11. بسياري از انكارها و استفهام هاي انكاري در باب عملكرد بزرگان، در خوشبينانه ترين حالت، ناشي از بي بهره بودن از نتيجه عملكرد ايشان است. بسيار بعيد مي نمايد كه كسي به‌رغم حاضر ساختن گوشي شنوا، چشمي بينا، قلبي سليم و ذوقي سالم در محضر عالمان حكمت گو و حقيقت جو، تأثير و كاركرد تلاش ايشان را منكر شود. شاهد آن كه اغلب منكران، به اعتراف خود يا بر اساس نتيجه حاصل از دقت در سير علمي و عملي ايشان، از لذت فهم حقایق علمي و ذوق لطایف عملي در بوستان هاي فلسفه و عرفان اسلامي بي بهره اند.

اشاره به كلام متقن و شيرين معمار حكيم و فقيد انقلاب اسلامي در اين باب خالي از لطف نخواهد بود: «پیش عقل سلیم، همان طور که تصدیق بى تصور از اغلاط و قبائح اخلاقیه به شمار مى آید، تکذیب بى تصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى وحدت وجود را به حسب مسلک حکما نمى دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کورکورانه آن ها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آن که سر خجلت به زیر افکنیم؟ و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست. خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت، باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بـه حقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مى خواهى با مطالعه یک کتاب یـا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک کنى؟! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد. رحم الله امرء عرف قدره و لم یتعد طوره ... .» (چهل حديث، ص389)

12. به مناسبت نقل قول پيش آورده، اشاره به «تحريف شخصيت رهبر حكيم و فقيد انقلاب» و به تبع «تحريف حقيقت انقلاب اسلامي» نيز ضروري است. همان گونه كه بيان شد، مصادره شخصيت هاي موجه و در عين حال حكيم و عارف، در مجموعه عملكرد مخالفان فلسفه و عرفان اسلامي، بسيار به چشم مي خورد و اين خود از عجایب روزگار ماست. بيان و بنان اعلامي چون بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، حاكي از اعتقاد راسخ ايشان به مباني حكمت متعاليه و غور در بحار عرفان و معناست، حال آن كه عده اي جاهل يا مغرض، دعوي خلاف آن را داشته و از آن استفاده سوء مي برند.

همچنين انقلاب عظيم اسلامي ايران نيز كه به رهبري ايشان و به بركت مجاهدت عالمان و شهيدان اسلام به ثمر رسيد نيز قطعا و حتما نتيجه همين نوع تفكر و تلاش عملي بود. اصلا در طول تاريخ، مقولاتي از جنس «انقلاب»، «تحول»، «ارتقا»، «نوآوري» و «توليد»، در عرصه هاي مختلف فردي و اجتماعي، جز از پارادايم حكمي و عرفاني شيعي، و مقولاتي از جنس «سكوت»، «تسليم»، «جمود»، «اكتفا به وضعيت موجود» و «تقيه هاي باطل»، جز از مكاتب و نحله هاي مخالف حكمت و معنويت ريشه نگرفته است كه البته تبيين تفصيلي اين مطلب، نيازمند بررسي هاي گسترده تر و ارائه شواهد امر، در موقعيتي مجزاست.

در همين راستا، از ديگر عجایب روزگار ما آن كه اشخاصي از جبهه مخالف فلسفه و عرفان اسلامي، به كلي رابطه اين دو حوزه با مفاهيمي هم چون «استكبارستيزي» و «عدالت خواهي» را منكر بوده و همين نكته را از نفاط ضعف آن برمي شمرند. حال آن كه «تأمل ورزي جامع نگرانه» و «تاريخ خواني منصفانه»، به خوبي پرده از حقيقت امر برگرفته و دست برتر مكتب حكمي و عرفاني شيعه در اين عرصه ها را هويدا مي سازد.

13. از مهم ترين نكات قابل طرح در حوزه مخالفت با فلسفه و عرفان اسلامي آن‌كه: نظر مثبت و همراه با اصرار آشكار رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي به اصل فلسفه و عرفان اسلامي، بزرگان اين مكتب و ترويج آن در جامعه اسلامي، قابل انكار نيست. البته كار به جايي رسيده است كه به محض بيان اين حقيقت و حقيقت پيش گفته در نكته قبل، گوينده با اتهام «سياسي كردن بحث» و «سوء استفاده از موقعيت هاي اجتماعي» مواجه شده و مجبور به عقب نشيني مي شود.

اولا، جاي بسي تأسف كه برخي از مخالفان،‌ در عين به سينه زدن سنگ ولايت فقيه، به چنين اتهاماتي روي آورده و با ادعای اعتقاد به نظام اسلامي چنين به مغالطه برمي خيزند. ثانيا، استشهاد به سخن دو عَلَم از اعلام مكتب حكمت و عرفان شيعي، چه ارتباطي با سياسي كردن بحث دارد؟ ثالثا، چرا برخي از قدرت و عظمت ولي فقيه و جريان نظرات صائب و حكيمانه او در بدنه جامعه اسلامي ناراحتند؟ چرا از اين حقيقت شيرين در سوز و گداز بوده و مرهم خود را در تهمت و توهين مي بينند؟ و چرا به جاي پذيرش اين واقعيت زيبا و همراهي عاقلانه با آن، همچون ذره اي ناديدني، عِرض خود برده و زحمت ما مي دارند؟ رابعا، عملكرد اين دسته از مخالفان فلسفه و عرفان اسلامي در برابر نظر قاطع ولي فقيه، همچون كسي است كه مثلا بگويد: «دفاع از حق مسلم هسته اي ايران اسلامي لازم نيست»، يا «مقابله با فتنه و فتنه گران 88 لازم نيست» و يا «نيازي به توليد علم ديني و بومي نداريم».

به راستي تفاوت تأكيد راهبردي رهبر معظم انقلاب بر لزوم احيای تفكر فلسفي و مباني عرفاني شيعه در جامعه اسلامي، به‌ویژه در مراكز علمي، چه تفاوتي با تأكيد ايشان بر لزوم بهره مندي از انرژي هسته اي، رشد علمي و حمايت از توليد داخلي دارد؟! و خامسا، استناد به فرمايش رهبري عزيز مبني بر لزوم آزادانديشي و ضرورت نظريه پردازي نيز كمكي به حل و رفع اين تناقض آشكار و تخلف واضح نخواهد كرد. چرا كه قطعا آزادانديشي و نظريه پردازي مطلق، رها و منجر به هر نتيجه اي مد نظر و مورد طلب نيست. آيا مثلا مي توان در باب صَرف نظر از حقوق مسلم ملت ايران، چشم پوشي از نهضت نرم افزاري و دست كشيدن از تدوين الگوي اسلامي و ايراني پيشرفت، به آزادانديشي و نظريه پردازي پرداخت؟! آيا منظور مقام معظم رهبري از بيان ضرورت آزادانديشي و نظريه پردازي اين است؟! اي كاش كه مخالفان مدعي ولايت فقيه مداري، لااقل همچون برخي از اقران خويش در حوزه مخالفت با فلسفه و عرفان اسلامي، جرأت اظهار علني و صريح عدم هم‌سويي با ولي فقيه را داشته و با اين همه تكلف خنده آور از يك سو و گريه خيز از سوي ديگر، سعي در همراه جلوه دادن خود با رهبري يا همراه ساختن رهبري با خود نمي كردند.

14. از ديگر مصائب آن كه: برخي با استناد به فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ به اعتراض عده اي از اصحاب خود به سؤال اعتقادي فردي در حين جنگ، در مقام توجيه عملكرد خويش برآمده و در مسير اثبات ضرورت و اولويت آن مي كوشند. غافل از آن كه با اين نحوه از استناد و استدلال، در واقع بصيرت و موقعيت خود را زير سؤال برده و ناخواسته، پرده از حقایق بسياري برمي گيرند. اگر ميزان بصيرت و آگاهي شما، جايگاه معرفتي شما و تأثير علمي و عملي شما در جبهه حق، به اندازه آن شخصي كه در بحبوحه جنگ و در وقت نياز حضرت به ياراني آگاه، موقعيت شناس و آماده جانبازي در ميدان جهاد، از اوليات دينش سؤال مي پرسد است، كه هيچ. اما اگر ادعای شما و تلاش‌تان چيز ديگري است كه پس فكري به حال خود كنيد. با اين وضعيت نه صلاحيت اظهار نظر در باب «پيش نيازهاي تحول در علوم انساني» را داريد و نه شرایط اشكال به «انسان شناسي آقاي رئيس جمهور» را. حواس‌مان باشد كه از اين سطح انديشه و تلاش تا «عمار بودن» و «عماري كردن»، فاصله بسيار است.

15. بدانيم و باور كنيم كه حكمت متعاليه و عرفان شيعي، به بركت توجه نظام مند به آموزه هاي وحياني و تغذيه روش‌مند از معارف قرآن و عترت، هم در عرصه «محتوا و مضمون» و هم در حوزه «روش و قالب» برترين است. اين كه عده اي بر اساس جهل ناموجه يا بي انصافي صرف،‌ چشم خود را بر انبوه تحقيقات صورت گرفته در حوزه مباني، مكاتب، دستگاه ها و نظام هاي قابل استخراج از فلسفه و عرفان اسلامي و نتایج حاصل از اين تحقيقات، مانند: نظام سياسي، مدل حكومتي، نظام اقتصادي، نظام اخلاقي، نظام حقوقي و قانوني، نظام فرهنگي و دستگاه هنري مبتني بر حكمت متعاليه و عرفان شيعي بسته اند، جديدترين نظرات ارائه شده در باب روش شناسي حكمت متعاليه و عرفان شيعي را ناديده انگاشته اند و بر طبل بي حاصلي فلسفه و عرفان اسلامي در عرصه نظام سازي و پاسخ گويي به نيازهاي روز مي كوبند، چيزي از ارزش فعاليت هاي صورت گرفته نكاسته و واقعيت هاي موجود را دگرگون نمي سازد.

واقعا جاي تعجب و تأسف است كه مدعيان رصد دائم و دقيق فضاي فكري و فرهنگي جامعه، از وجود انبوه كتاب ها، مقالات، پايان نامه ها و سخنراني هاي موجود در عرصه هاي مذكور بي خبرند. لذا از باب توصيه: اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي...

پايان بخش سخن نيز آن كه: مسير حركت كلان نظام اسلامي، به بركت مديريت و هدايت الهي رهبري حكيم و عزيز انقلاب اسلامي و با بهره مندي از دو بال حكمت و معنويت اصيل ديني، به سمت قله هاي كمال در جريان بوده و اتفاق‌های جهاني نيز نويدبخش تحولات مثبت و مهمي است. همراهي و همياري با افسران و سربازان اسلام در اين مسير است كه سعادت دنيا و آخرت انسان ها و گروه ها را رقم زده و ماندگاري و اصالت آن ها در جريان تغييرات و دگرگوني هاي عظيم ملي و بين المللي را سبب مي شود. به آن اميد كه با دين شناسي، وظيفه شناسي و زمان شناسي، از زمينه سازان ظهور منجي كل، حضرت ولي عصر ارواحنا فداه و تحقق تمدن عظيم اسلام در مقياس جهاني باشيم، ان‌شاء الله.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت