مهر: مجموعه "شیدایی" به مدت یک ماه از شبکه سوم سیما به روی آنتن رفت. سریالی که امیر جعفری ایفای یکی از نقشهای اصلی آن را برعهده داشت و گرچه پیش از این ایفای نقشی خاکستری در "زیر هشت" را از او شاهد بودیم، اما متن این سریال و قابلیتهای بازیگری او به خلق شخصیت تازهای انجامید که در عین منفور بودن دوست داشتنی و قابل لمس میشود. با امیر جعفری درباره فاکتورهای ایفای این نقش، ویژگیهای شخصیت حمید، حضور نویسنده سر صحنه تصویربرداری، تلخی سریال و سدهای پیش رو برای ساخت آثار طنز گفتگویی کردهایم که میخوانید: خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و هنر: زمان خواندن فیلمنامه با خودتان تصمیم گرفتید حمید سلطانی را به شیوه بیرونی بازی کنید یا درونی؟ امیر جعفری: وقتی فیلمنامه خوب باشد اصلا نیازی نیست بازیگر فکر کند چه کار باید انجام دهد. فقط کافی است کمی باهوش باشی تا بدانی نمودار این شخصیت چطور ترسیم میشود و از کدام مرحله باید به چه مرحلهای برود. از آنجایی که حمید قرار بود به یک پریشان احوالی دچار شود من ناچار بودم در بخش اول، بیرونی بازی کنم و به مرور یک سری ابعاد دیگری از او را نمایش دهم. چرا که حمید فقط آدمی نیست که هارت و
پورت میکند او گاهی از اتفاقات پیش آمده هم ناراحت میشود و در خودش میریزد. گاهی هم درگیریهای ذهنی و خاطرات بچگی او فوران میکند و ماحصلش آن چیزی میشود که شما میبینید. بعد اینها بالا میآید و حمید را به شخصیتی بدل میکند که در انتهای سریال میبینید. *دلیل اینطور بازی کردن شما همین بود؟ جعفری: بله اگر قرار بود من قسمت مربوط به پیش از پریشان احوالی او را هم درونی بازی کنم، دیگر دوران آشفتگی او به چشم نمیآمد. *واکنش مخاطبان درباره بازی درونی چیست؟ چون فکر میکنم مخاطب به دیدن بازیهای بیرونی عادت کرده و جز این را اصلا بازیگری به حساب نمیآورد. جعفری: این به کار هم بستگی دارد و اینکه نقش چه چیزی را بطلبد. اینکه تماشاچی چه مدلی دوست دارد به قصههایی که به دیدنشان عادت کردهاند برمیگردد و ما باید بهعنوان کسانی که فرهنگسازی میکنیم باید قدری به تغییر ذائقه مخاطب هم بیاندیشیم. * حمید شخصیتی کاملا خاکستری است. حتی حرص و طمعی که در او میبینیم نیز برای به دست پول بیشتر برای خودش نیست و مدام اسم پسرش ورد زبانش است. اما از یک طرف انگار عشق همسرش عاطفه را نادیده میگیرد... جعفری: به قسمتهای آخر دقت کنید.
اگر او عشق همسرش را نداشت در بیمارستان که به خواستگاری عاطفه میرود، مدام نمیگفت نفمیدم چه شد که اتفاق تصادف رخ داد. این حرفها نشانگر آن است که حمید عاطفه را دوست دارد. مثلا طاها را ببینید که دو تا زن گرفته. اما حمید هیچوقت دست از پا خطا نکرده و تنها گناهش قماربازی است. او آدم خانواده است و نمیخواهد خارج از خانواده کاری انجام دهد و هر کاری میکند هم به عشق زن و بچهاش است. حتی در صحنهای که در حال خواستگاری از زنش است میگوید من دنبال پول بودم اما نه برای خودم برای زنی که قرار بود تو در زندگیام باشی و برای آینده تو. حتی همان قمار هم برای خاطرات بچگی و حسرت یک شبه پولدار شدنش است. اگر همین را هم از او بگیری واقعا شخصیت عجیب و غریبی ندارد و خیلی رو است اتفاقا. او علنا میگوید من برای بچهام پول میخواهم. اما افسانه پنهان میکند، طاها پنهان میکند و... *درست است. با وجود اینکه طاها در خانواده سالمی بزرگ شده اما کسی که اصل خانواده برایش اهمیت بیشتری دارد و رابطه قشنگی با پدرش برقرار کرده حمید است. جعفری: متاسفانه منتقدان قسمتها را کامل نمیبینند و شخصیتها را نقد میکنند. در حالی که اگر سریال را به
درستی دیده باشند، حتما این صحنه را هم دیدهاند که پدر حمید او را با کمربند میزند اما او حتی سرش را بالا نمیآورد نگاه کند. حتی در این سن و سال هم کتک میخورد و به عشق پدرش هیچ نمیگوید. حاج سپاهان میآید و هزار و یک تکه بارش میکند اما به روی خودش نمیآورد و در دلش میریزد. اما خب یک چیزهایی از بچگی با او رشد کرده و آمده. شرایط باعث شده این انسان بیمار شود. حمید مریضی دارد مثل بقیه آدمها. مریضی او طمع است، میخواهد بچهاش خوشبخت شود یا یک شبه پولدار شود. *رندی که نویسنده "شیدایی" از خود نشان داده این است که تحول و تغییری که در او به وجود میآید را بعد از یک فاصله و غیبت او در سریال نشان میدهد و مخاطب از آنجایی که درست نمیداند در این فاصله چه بر حمید گذشته است، نمیتواند قضاوتی داشته باشد. شما این فاصله را صرفا در درونی کردن ایفای نقش نشان دادید؟ جعفری: مسلما نمیشد کل ۳۰ قسمت درباره زندگی حمید باشد. نویسنده میتوانست یک میانبر بزند و فاصله زمانی که حمید در آن پریشان احوال میشود را نشان بدهد اما در این صورت مسیر قصه عوض میشد. بنابراین نویسنده مجبور بود مدتی او را نشان ندهد و بعد از آن پریشان احوالی
او را ببینیم. اگر قرار بود تمام مسائل گفته شود، این انتظار در مخاطب به وجود میآمد که باید به دیگر سوالات ذهنی او هم پاسخ بدهیم. مثل اینکه در زندگی گذشته لیلا چه اتفاقی افتاده است؟! اما این کار مسیر قصه را تغییر میداد. *این اتفاق قطعا کار شما را سختتر میکند. چون مخاطب باید اثرات اتفاقاتی که ندیده را در شما ببیند. جعفری:دقیقا! موقعیت بازیگر سختتر میشود. من هم دنبال سختی هستم! *فکر میکنید اگر کارگردانی این متن با کس دیگری بود، بازی شما و حمیدی که ما میدیدیم تغییر میکرد؟ یا طبق متن حمید همیشه به همین شکل خواهد بود؟ جعفری: بستگی دارد. ممکن است کارگردانی از من میخواست که از ابتدا این نقش را درونی بازی کنم. کارگردانی هم مثل بازیگری میماند. همانطور که اگر شخص دیگری ایفای این نقش را برعهده میگرفت، نتیجه متفاوتی میدیدیم، با تغییر کارگردان هم ممکن بود کار من هم تغییر پیدا کند. *درباره حضور نویسنده سر صحنه چطور؟ این اتفاق به روند سریال کمک میکند یا باعث میشود چند سلیقه و دیدگاه با هم تداخل داشته باشد؟ جعفری: من این اتفاق را خیلی دوست دارم. ای کاش در تمام سریالها، تئاترها و فیلمهای سینمایی نویسنده
سر صحنه میآمد. از آنجایی که نویسنده خالق شخصیت است، بهتر میتواند خواستهاش را به بازیگر بگوید و او را از برداشت اشتباه دور کند. خیلی وقتها پیش آمده که سعید نعمتالله به من گفته که راه رفتنت کند است، بهتر است سریعتر راه بروی. در صورتی که من جور دیگری فکر میکردم. اما این نکته حتما دلیل داشته و ناشی از شناختی است که نویسنده نسبت به اتفاقات قسمتهای آینده دارد. بودن نویسنده باید در تمام کارها باب شود و او به عنوان خالق متن منظورش را به درستی به بازیگران منتقل کند. بودن او به من خیلی کمک کرده است. *این حضور به تغییراتی در متن به واسطه نظرات شما هم منجر میشد؟ جعفری: هم سعید نعمتالله هم محمدمهدی عسگرپور در مقابل نظرات منطقی همیشه منعطف بودند. زیاد پیش میآمد که جملاتی اضافه یا حذف میشد و... عسگرپور هم در صورتی که نظری غیرمنطقی بود شده یک ساعت بحث و چالش میکرد تا طرف مقابل قانع شود. *همزمانی پخش و تصویربرداری که با دریافت بازخورد از مخاطبان و منتقدان همراه میشود چطور؟ تغییری در کار اعمال کردید؟ جعفری: نویسنده این سریال میدانست چه میخواهد. بنابراین این ماجرا در نموداری که او برای شخصیتهایش طراحی
کرده بود، تغییری به وجود نیاورد. *فضای پرتنش این سریال را چطور ارزیابی میکنید؟ این فضا جز انتقال استرس به مخاطب نتایج مثبتی هم دارد؟ جعفری: بگذارید من به دو نکته اشاره کنم. اول اینکه میگویند سریال ما پرتنش است به نظرم جمله خیلی برخورندهای است. برای اینکه شما میتوانید در یکی از میدانهای مرکزی شهر تنش را ببینید. در محل کار یا خانواده خود تنش را ببینید. در خیابان میبینید مردم از زور بیکاری و بیپولی قاطی میکنند و سر هیچ و پوچ با قفل فرمان به جان هم میافتند. سر نوبت پمپ بنزین قتل میشود و... بنابراین به نظر من سریال ما پرتنش نیست. این را که میگویند آدم فکر میکند همه چیز آرام است و فقط "شیدایی" مانده که مردم ما که در پر قو بزرگ شدهاند با دیدنش اعصابشان خرد میشود! دروغ در کار ما نیست و تنها برشی از زندگی است. زیباترین حرف را آقای عسگرپور گفت که "شیدایی" شکلات تلخ است که شیرینیاش را میچشی و تلخیاش هم جزئی از شکلات و لذت بخش است. مثل اینکه برای سرماخوردگی شربتی بخوریم که گرچه تلخ است اما خوبمان میکند. اینکه بخواهیم صرفا کارهای طنز انجام دهیم که نمیشود. لالایی که نمیخواهیم بگوییم! مردم
میخواهند برشی از زندگی را ببینند. اتفاقا روابطی که در سریال ما وجود داشت خیلی تاثیرگذار است. میخواهید استرس را ببینید؟ یک دوربین هندی کم بردارید و داخل شهر بروید تا استرس را ببینید. در سریال ما استرسی وجود نداشت؛ طاها دو تا زن گرفته و حالا خانوادهاش سر این موضوع دارد تخریب میشود. میخواهیم نشان بدهیم یک دروغ ممکن است فرد را به کجا برساند. اینکه صرفا بخواهیم چند چیز بامزه بگوییم که مردم بخندند که نمیشود. اگر واقعا تلویزیون فکر میکند باید کارهای پرتنش را کم کند، در میان تاسیس این همه شبکه یک کانال را برای طنز اختصاص دهد که اگر کسی میخواهد لالایی بشنود آن را ببیند و راحت بخوابد! *با این حال معاون سیما به مدیران شبکهها برای این سریالها تذکر جدی داد! جعفری: واقعا چرا؟! چرا باید به مردم دروغ بگوییم. انگار به دروغ گفتن عادت کردهایم. باشد! اصلا ما سریال طنز کار میکنیم. میگذارید با پزشکان شوخی کنیم؟! سیروس مقدم یک جمله قصار دارد که میگوید فقط درباره دو گروه میشود در تلویزیون حرف زد که شکایتی در پی نداشته باشد. یکی قاچاقچیان و یکی دیگر دزدان و سارقان مسلح! که خوشبختانه صنفی ندارند که شکایت کنند!
اما میتوانیم درباره دیگران شوخی کنیم؟ آقای دارابی اجازه میدهید ما درباره خود صدا و سیما، سیاست، یارانه و چیزهای دیگر شوخی کنیم؟! اگر این اجازه را بدهند من خودم به عنوان پیش قدم و پیش مرگ جلو میآیم و سریال طنز کار میکنم، اما به من اجازه بدهید با همه شوخی کنم. وقتی چنین اجازهای وجود ندارد ما باید درباره چه حرف بزنیم!؟ درباره "زیر هشت" که گفتند تلخ است و نه از ما تقدیر کردند و نه تشکری کردند. چرا؟ حالا چرا اصرار دارند که به مردم دروغ بگوییم؟ خب اگر ما حقیقت را نگوییم مردم روزنامه را باز میکنند، اینترنت میروند، به سایتهای مختلف مراجعه میکنند، بعد ما چطور میخواهیم به جنگ ماهواره برویم؟! نمیشود دیگر! اتفاقا خود ما داریم کاری میکنیم که بیننده ماهواره بیشتر شود. با این شرایط حتی اگر هزار بار هم دیشها را بشکنند مردم دوباره دیش میگذارند! ما باید برنامههای خودمان را پررنگ کنیم. من اگر سمتی داشتم میگفتم اصلا از خط قرمز هم عبور کنید. چرا که سریالهای آن طرف صرفا به دلیل روایت چیزهای ممنوعه پربیننده هستند. *درست که بازیگران در وهله اول انتخاب میشوند و بعد دست به انتخاب میزنند. اما مسلما به دلیل داشتن
حق انتخاب خودشان سازنده مسیر بازیگریشان هستند. روندی که طی شد تا شناخت ما از شما از یک بازیگر طنز به بازیگری تراژیک تبدیل شوید چقدر تحت کنترل خودتان بود و چقدر دست تقدیر؟ جعفری: به هر حال این خواسته خودم است. هنر چیزی است که باید خواسته به سمت آن برویم. گاهی اتفاقات ناگهانی هستند اما در حقیقت خودمان هستیم که انتخاب میکنیم. *دلیل سوالم این است که انگار شما دیگر در قالب یک بازیگر تراژیک جای گرفتهاید. چرا که بازیتان در "توطئه فامیلی" آن هم در دو نقش چندان موفقیتآمیز نبود. جعفری:همه چیز به متن برمیگردد. این در ادامه همان حرفهایم قبلیام است. اگر فلورا سام نویسنده آن سریال آزادتر بود و میتوانست شوخیهای بیشتری داشته باشد مطمئنا آن کار هم خوب میشد. اصلا نگاه کنید در طول چند سال گذشته چند طنز داشتیم که گرفته؟ یا سریالهای عید مثل "پایتخت" و "چاردیواری" که هر دو برای سیروس مقدم بوده و یا "ساختمان پزشکان" که چقدر حرف و حدیث پشت سرش بهوجود آمد و جامعه روانشناسان و پزشکان و که و که اعتراض کردند. گذشت دورانی که "خانه به دوش"، "متهم گریخت" و "بدون شرح" کار میشد و مهران مدیری در صحنه بود. درباره "توطئه
فامیلی" هم نویسنده مگر چقدر میتوانست در محدودیت کار طنز موفقی بنویسد و بازیگر چقدر تواناییاش را دارد؟ وگرنه من همان بازیگرم. با همان قد و هیکل! نه قدم کوتاه شده نه دماغم را عمل کردم نه مو کاشتم! من همان بازیگرم که سر "چاردیواری"، "من یک مستاجرم" و "بدون شرح" با متنهای خوب طنز بازی میکردم و حالا هم "شیدایی" بازی میکنم. به خدا متن خوب باشد ما شنا بلدیم! چه کمدی، چه طنز، چه تراژدی چه ملودرام. مهمترین چیز متن است و من بازیگر اگر متن خوب به من بدهند نصف قراردادم را میبندم، نصف پولی که همیشه میگیرم را طلب میکنم. چرا که خودم هم باید لذت ببرم دیگر. اما متن خوب نداریم! میگویند سینما داریم. کدام سینما؟ چند تا کار خوب مثل "جدایی نادر از سیمین" و "یه حبه قند" ممکن است ساخته شود که من نوعی توی آن بازی کنم. دیگر کارها همگی معمولی هستند دیگر. معمولی رو به پایین. من مجبورم بنشینم انتخاب کنم یا یک متن خوب پیدا شود. *بعد از "زیر هشت" بیشتر به شما در همین فضا نقش پیشنهاد شد یا کارهای طنز هم در میان گزینهها بود؟ جعفری: از همه نوع بود اما واقعا ارتباط گرفتن من با این نقشها و لذت بردنم از ایفایشان از همه چیز
مهمتر است. اما گاهی پول آدم تمام میشود و به ناچار برای بازی نقشی میرود، حتی اگر باب میلش نباشد... *شما هم که معمولا نقشهایی را انتخاب میکنید که سرشار از دویدن و تحرک است... جعفری: به هر حال سخت است. بعضیها از دور نگاه میکنند و فکر میکنند ما فقط یک سکانس گرفتیم نمیدانند بازیگر چه عذابی میکشد. همین سکانسهای آخر من توی سرما، با دمپایی و لباس بیمارستان باید وسط خیابان میدویدم... واقعا مشکل است. مگر ما حمایت شدیم و امکانات در اختیارمان قرار گرفت؟ به نویسنده برای یک سال پول بدهند تا سر کار دیگری نرود و یک پروژه بترکان مثلا برای رمضان ۹۱ بسازند! آن وقت ببینیم کسی ماهواره نگاه میکند؟ این قضیه باید آسیبشناسی شود که چرا مردم این کار را میکنند... *چقدر از پایانبندی که برای شخصیت شما نوشته شده بود، راضی هستید؟ جعفری: من شخصیت خودم را دوست دارم. کاراکتری که مشخص نمیشود آخر چه حالی دارد؟ تماشاچی باید فکر کند آیا عاطفه با این خوب شد؟ زندگیشان به روال عادی برگشت؟ من این پایانبندی را دوست دارم. اما قضاوت با تماشاچی است. ما برای مردم کار میکنیم و دوست داریم آنها لذت ببرند. *نکته نگفتهای نماند؟
جعفری: جایزه فیلم "جدایی نادر از سیمین" را به مردم، اهالی سینما و فرجالله سلحشور تبریک میگویم. همین.
دیدگاه تان را بنویسید