مرگ ديكتاتور در قاب وبلاگها
«قذافي كشته شد»، به دنبالش سيل تصاوير، اظهارنظرها و روايتها هم آمد، البته كار در وبلاگهاي فارسي هنوز به تحليل و بررسي تاثير مرگ او بر بازار جهاني نفت يا بازي سياست و پيش بيني آينده ليبي نكشيده است اما تا همين جا هم بسياري هم وبلاگها خودشان را با زحمت، به باز انتشار اين خبر رساندهاند.
ایسنا: «قذافي كشته شد»، به دنبالش سيل تصاوير، اظهارنظرها و روايتها هم آمد، البته كار در وبلاگهاي فارسي هنوز به تحليل و بررسي تاثير مرگ او بر بازار جهاني نفت يا بازي سياست و پيش بيني آينده ليبي نكشيده است اما تا همين جا هم بسياري هم وبلاگها خودشان را با زحمت، به باز انتشار اين خبر رساندهاند.
به گزارش خبرنگار سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزراي دانشجويان ايران( ايسنا)، وبلاگي تقريبا خبر اول اكثر رسانههاي مطرح را با تصاوير نهچندان خوشايند از لحظات آخر قذافي و بعد از مرگ وي منتشر كرده است.
در اين وبلاگ آمده است: پخش فيلم دستگيري قذافي
شبکه الجزيره فيلم موبايلي را از زمان پس از بازداشت قذافي پخش کرد. در اين فيلم در حالي که قذافي زنده است توسط شماري از انقلابيون از خودرويي پياده و به مکان ديگري منتقل ميشود.
قذافي در اين فيلم که مجروح و خونين است التماس ميکند که او را نکشند.
جسد قذافي در مسجد شهر مصراته
شبکه الجزيره گزارش داد که جنازه معمر قذافي از شهر سرت به شهر مصراته منتقل شده و هم اکنون در مسجد اين شهر نگهداري مي شود.
رويترز: قذافي گفت شليک نکنيد
خبرگزاري رويترز به نقل از برخي از نيروهاي انقلابي ليبي اعلام کرد که قذافي به هنگام دستگيري در داخل يک گودال مخفي شده بود و هنگامي که نيروهاي انقلابي ليبي او را پيدا کردند فرياد زده: شليک نکنيد.
العربيه تصوير جسد قذافي را منتشر کرد
لحظاتي پيش شبکه العربيه تصوير صورت معمر قذافي پس از مرگ را منتشر کرد. اين شبکه گفت که اين عکس را خبرگزاري فرانسه منتشر کرده و هنوز اين عکس به تاييد رسمي مقامات شوراي ملي انتقالي ليبي نرسيده است. در اين تصوير صورت قذافي خون آلود ديده ميشود.
قذافي چگونه دستگير شد؟
فرمانده گروهي که قذافي را دستگير کرد در گفتگو با الجزيره اظهار داشت: قذافي در حفرهاي در شهر سرت قرار داشت. قذافي زنده دستگير شده ولي به شدت از ناحيه دو پا و صورت زخمي شده بود. او به دليل شدت جراحات، جان خود را از دست داد.
وي در حالي که يک قبضه سلاح قذافي را در دست داشت ادامه داد: قذافي در منطقه شماره دو سرت دستگير شد. او به همراه خود يک قبضه سلاح طلايي رنگ ساخت بلژيک به همراه داشت.
نويسنده وبلاگ ديگري نيز در اين مورد نوشته است: خبر مرگ قذافي در شهر سرت ليبي بعد از 9 ماه مقاومت و کشتن هزاران زن و مرد و جوان ليبيايي خبر عجيبي نيست اما يادم به فرار صدام پليد افتاد که با آنهمه ادعا براي امت عرب که زنانه پنهان شد، افتادم. ذليلانه و با تحقير فراوان بدام آمريکاييها افتاد. بازم به جناب سرهنگ که اقلا نماند تا تحقير شود! اسارت و اعدام بدست هم پيالهها خيلي بيشتر از مرگ دردناک است اما مرگ، مرگ است و همه بايستي تسليم آن شوند.
توكا نيستاني شايد يكي از لطيفترين روايتها را در مورد مرگ قذافي نوشته باشد. در وبلاگ او آمده است: 9 ساله بودم که جناب سرگرد با يک کودتاي نظامي به قدرت رسيد و به خودش درجه سرهنگي داد و الان پنجاه و يکساله هستم که خبر کشته شدنش را ميخوانم. حالا که مرده حتماً ناراحت نميشود اگر معمر صدايش کنم و بگويم که در تمام اين سالها چقدر از خواندن اظهارنظرهايش خنديدهام. فراموش نميکنم براي حل منازعات خونين بين کاتوليکها و پروتستانهاي ايرلندي پيشنهاد داد هر دو طرف مسلمان شوند تا او پادرمياني کند و يادم است "کتاب سبز"ي نوشت که فکر ميکرد در آن به تمام سوالهاي ازلي و ابدي بشر پاسخ داده و جهان را به خواندن آن تشويق ميکرد... براي خودش دلقکي بود که اداي آدمهاي جدي را درميآورد. خارج از ليبي مسخرهاش ميکردند اما نميشنيد و نميديد، بر زمين توهماتش خيمه زده بود و در همان خيمه زندگي ميکرد و از تجديد چاپهاي پياپي کتاب سبز مطمئن ميشد که محبوب مردم است... هرقدر پيرتر شد بر ارتفاع دماغاش از سطح آبهاي آزاد افزوده شد. در روياي ساختن "ايالات متحدهي آفريقا" بود و در کمال تواضع خود را لايق حکومت مادامالعمر بر قاره آفريقا ميدانست. کارهاي زيادي براي مردم ليبي کرد، بجاي آنها فکر کرد تا وقت کافي براي خواندن کتاب سبز داشته باشند، تحصيل را مجاني و اجباري اعلام کرد اما تا همان اندازه که براي خواندن و فهميدن کتاب سبز کافي باشد و چون کتاب را به عربي نوشته بود دانشآموزان را از خواندن زبانهاي خارجي معاف کرد. او با تقسيم سخاوتمندانهي عدد درآمد خود و خانوادهاش بر تعداد جمعيت کشور آمار درآمد سرانه را افزايشي چشمگير داد. اين افتخار براي معمر بس بود که بيش از چهار دهه مرکز توجه مطبوعات جهان و موضوع مورد علاقهي کاريکاتوريستهاي پنج قاره باقي بماند. اين اواخر که بچههايش از آب و گل درآمدند کمکم اسم و اثري هم از آنها لابهلاي اخبار روزنامهها ميديديم، حالا يادم نيست مرحوم سيفالاسلام بود که با پول پدرش در يکي از تيمهاي فوتبال ايتاليا بازي ميکرد يا المعتصمبالله، هانيبال بود که همسر نداشت و دوست دخترش را در ايتاليا کتک زد يا آن چهارمي که همسر داشت و باتفاق همسرش نوکرشان را در سوئيس کتک زده بود... براي مني که در ليبي زندگي نميکردم و مجبور نبودم کتاب سبز را تحسين کنم معمر حاکم بانمکي بود که در شاخ يا دم آفريقا، جايي در شرق جزيرهي کوچک انگليس زندگي ميکرد و هر از گاه حرفهاي بامزه ميزد تا خواندن اخبار روزنامهها خالي از لطف نباشد. براي مردم ليبي اما زندگي در جوار معمر يک فاجعه بود.
ميتوان با اطمينان گفت ليبيايي خشمگيني که در آخرين لحظات با خشونت دل معمر ما را شکست و در غياب باديگاردهاي مونثي که اين اواخر پشت سرش راه ميرفتند او را بدون تشريفات رسمي و احترامات فائقه، کشان کشان به قتلگاه برد يکي از هزاران کودکي بوده که بارها کتاب سبز را به عنوان تکليف شب خوانده و امتحان داده است... گناه معمر اين بود که کتابي نوشت که مردم را از خواندن کتابهاي ديگر بينياز کند، که بر مردم رحم نکرد تا رحم کردن را بياموزند، که رشد نکرد و نخواست ديگران رشد کنند، که سرهنگ ماند و به کسي اجازهي سرلشکر شدن نداد...
دیدگاه تان را بنویسید