بدترین بازی در کارنامه حامد بهداد

کد خبر: 166499

جمهوری اسلامی : کیفیت این سریال پایین‌تر از حد انتظار بسیاری از مخاطبان سیما بود. شاید اکشن‌های موجود در سریال و زد و خورد‌هایی که با "گروه بدلکاری سیزده" به خوبی اجرایی شده است تا حدودی دل مخاطبین را به دست آورده باشد، اما شخصیت‌های بی‌هویت، موقعیت‌های دم دستی، پرداخت بدون انسجام روند قصه و دیالوگ نویسی ضعیف، مخاطب را پس می‌زند. آدمهایی که در قصه می‌آیند و معرفی می‌شوند هیچ هویتی ندارند و به حال خود رها می‌شوند بی‌آن که انگیزه هایشان در جریان عمل و عکس العمل شان کشف شود. این عدم پردازش صحیح در کاراکترهای منفی فیلم بیش از همه مشهود است. شخصیت‌های فیلمنامه تغییرات لحظه‌ای دارند و تعادل در شخصیت از بین رفته است. عدم انسجام شخصیت‌ها در روند قصه نه از باب تحول شخصیت در راستای پردازش صحیح، که از عجله در نگارش و سطحی نگری فیلمنامه نویس نشأت می‌گیرد. فقر فیلم‌های ایران در ژانر پلیسی بر هیچ کس پوشیده نیست و این که آثاری از این دست به شدت تحت تاثیر آثار خارجی هستند کاملا مبرهن است. اما در سریال سقوط آزاد (که پیش از این دو نام گیوتین و روزآخر را داشته) تاثیر پذیری تا آنجایی پیش رفته است که شرایط اجتماعی ایران فراموش شده است. بدون شک عوامل این سریال هدف مثبتی را دنبال می‌نموده‌اند. قصد آنها پرداختن به پلیسی متفاوت و قابل تحسین است اما راه را اشتباه رفته‌اند. ویژگی‌های فرهنگی، شخصیتی و جغرافیایی پلیس ایرانی با پلیس خارجی تفاوت دارد و مخاطب ایرانی این را به خوبی می‌داند. مخاطب در سالهای اخیر با وجود مستندهایی همچون شوک، هرچه بیشتر با این قشر شریف و حرفه سختشان آشنا شده است. سقوط آزاد تحت تاثیر سریال آلمانی "کبرا 11" و البته با تاثیر خفیف از سریال وطنی خواب و بیدار، همانند کلاغی شده که به دنبال تقلید از راه رفتن کبک، راه رفتن خود را نیز فراموش کرده است. در جریان قصه، شخصیت‌ها از یکدستی برخوردار نیستند و جدای از مبحث بازیگری عدم فیلمنامه قدرتمند سبب این ضعف است. در کنار فیلمنامه ضعیف، کارگردانی ضعیف تر، اثر را بیشتر به یک مضحکه تبدیل کرده است. دوربین روی دست در آثار پلیسی با توجه به تعلیق و هیجانی که در آن وجود دارد کاری مرتبط است اما در این سریال کار به جایی می‌رسد که مخاطب را دچار سرگیجه می‌نماید. شتاب در تولید سریال در خلال دکوپاژ کارگردان پیداست. به طور کل هیچ یک از نماها از فرم و یا منطق خاصی پیروی نمی‌کند. انتخاب بازیگران و هدایت بازیگران که از وظائف مهم کارگردان به شمار می‌رود نیز، نشان از ضعف آشکار کارگردانی دارد. ریتم تند سریال البته متناسب با روند قصه است و این نکته در خلال ضعف‌های متعدد تدوین سریال نکته مثبتی است. ریتم تند و سریع اثر در عین حال که سعی نموده هیجان را به مخاطب تزریق نماید اما با توجه به دیگر عناصر که همه با هم کلیت اثر را رقم می‌زنند غیر قابل پذیرش است. عجله در رساندن اثر به پخش تا آنجا پیش می‌رود که در قسمت آخر، صدای یکی از عوامل در هنگام پخش شنیده می‌شود (در حالی که کسی جز بهداد در صحنه نیست، از پشت دوربین کسی او را به اسم صدا می‌کند) و این نشان می‌دهد دقت در ساخت یک سریال مناسبتی چقدر بی‌اهمیت است! کارگردانی این مجموعه تلویزیونی آنقدر دارای ضعف است که جایی برای دفاع نگذاشته و به طور قطع، کارگردانی وی هیچ نکته‌ای برای پذیرش اثری متوسط نیز ندارد و این نکته می‌تواند هشداری برای تهیه کنندگان باشد که سریال‌های مناسبتی را به افرادی متخصص در این امر بسپارند. ساخت فیلم سینمایی خوب از سوی یک کارگردان نمی‌تواند تضمین‌کننده باشد که کارگردان مذبور در امر تلویزیون نیز، می‌تواند موفق باشد. بازیگران نامی این سریال در ضعیف‌ترین حد ممکن ظاهر شده‌اند. اگر انتخاب اشتباه برخی بازیگران را مد نظر قرار ندهیم، بازی "حامد بهداد" به طور حتم بدترین بازی این بازیگر در کارنامه‌اش محسوب می‌شود. بهداد که شخصیت اصلی این سریال را بازی می‌کند نیز همچون نویسنده و کارگردان، هدف مشخصی را برای ارائه نقش یک پلیس دنبال نکرده است. او که به دنبال تصویر نمودن پلیسی متفاوت با آنچه تا به حال مخاطبانش از پلیس‌های ایرانی در سریال‌ها و فیلم‌های مختلف دیده اند، مهربانی افراطی را کنار گذاشته و برای انجام وظیفه با متهمان بدرفتاری نیز می‌نماید. اما متاسفانه سرگردی که در این سریال ترسیم می‌شود، تیپ خاصی را تداعی می‌کند که بدون شک نمی‌تواند الگویی مناسبی برای پلیس موفق امروز باشد. لحن اشتباه او که قصدش ارائه پلیسی جدی و تا حدودی عصبی است، مخاطب را به بی‌راهه می‌برد و فریادها و امر و نهی‌هایش بیشتر شبیه بزهکاران است تا یک سرگرد تحصیل کرده و نخبه در حرفه خودش!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت