روز بیست و هفتم/ «ایمان»
البته ایمان بدون علم هم ممكن نیست -ایمان با شك و تردید معنا ندارد- اما علم به تنهایى هم براى ایمان كافى نیست؛
پایگاه اطلاعرسانی حضرت آيتالله العظمی خامنهای: «سبیل أبلج المنهاج أنور السّراج»؛ ایمان راهى است كه مسیر آن كاملاً روشن است. ایمان، فروزندهترین چراغ است. مراد از ایمان در این عبارت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، ایمان دینى است؛ یعنى ایمان به خدا و روز جزا و پیغمبر؛ و همین ایمانى كه ادیان مردم را به آن فرا مىخوانند. البته اهمیت مطلق ایمان معلوم است؛ چون ایمان پایه عمل و حركت انسان است. تا انسان به چیزى دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حركت نمىكند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهى به حقیقتى عالم است اما گرویده به آن نیست. یعنى در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن كافى نیست؛ چیزى اضافه بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممكن نیست -ایمان با شك و تردید معنا ندارد- اما علم به تنهایى هم براى ایمان كافى نیست؛ كما اینكه مىبینید قرآن درباره موسى و قضایاى فرعون مىفرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً»؛ یعنى وقتى موسى دعوت خودش را مطرح كرد، ملأ فرعونى فهمیدند او راست مىگوید و حقیقت است اما بعد از آنكه موسى این معجزه عجیب را نشان داد و بعد از آنكه ساحران و جادوگران -كه تصور مىشد كار موسى هم از قبیل كار آنهاست- خودشان اعتراف كردند این از نوع كار آنها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده كردند و به موسى ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، براى آنها روشن شد كه موسى حقیقت مىگوید؛ اما در عین حال این حقیقت را انكار كردند؛ «جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم». یقین داشتند كه موسى راست مىگوید اما در عین حال انكار كردند. چرا؟ زیرا «ظلماً و علّواً»؛ بهخاطر اینكه استكبار و هواهاى نفسانىشان و ظلمى كه مىخواستند بكنند، نمىگذاشت تسلیم شوند. ایمان و گرویدن، نوعى تسلیم است؛ تسلیم حقیقتى شدن. گاهى انسان حقیقت را مىفهمد اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمىكند و در مقابل آن مىایستد. لذا مىبینید در مقابل علم، جهل و شك است اما در مقابل ایمان، جهل نمىآورند؛ در مقابل ایمان، كفر مىآورند؛ یعنى پوشاندن. انسان گاهى حقیقتى را قبول دارد اما آن را مىپوشاند و پنهان مىكند. نقطه مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنى دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزى كه شما آن را حقیقت مىپندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این مىشود پایه عمل شما... ریشه لغزشها گفتیم در اینجا مراد امیرالمؤمنین ایمان دینى است؛ ایمان به یك شىء باطل و ایمان به بت و بتمدارى نیست؛ ایمان به خداى لاشریكله و ایمان به نبوتها و ایمان به حقایق و ایمان به قیامت است. مىفرماید: «سبیل أبلج المنهاج»؛ یعنى مسیر این راه، بسیار روشن است. اگر كسى با عقل و فطرتِ خود وارد این میدان شود، راه را روشن و بىتردید و بىشبهه مىبیند؛ «أنورالسّراج» است. بعد دنبالهاش این است: «فبالأیمان یستدلّ على الصّالحات»؛ از راه ایمان، انسان به اعمال صالح مىرسد. ایمان است كه انسان را مىكشاند و به عمل صالح دلالت مىكند. بعد بلافاصله مىفرماید: «و بالصّالحات یستدلّ علىالأیمان»؛ عمل صالح هم انسان را به ایمان دلالت مىكند. یعنى یك تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. بهنظر من این نكته خیلى مهمى است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت كنیم؛ كما اینكه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم. شما به اتفاقى كه در جنگ احد افتاد، توجه كنید. آن پنجاه نفرى كه دچار نفرین و شكوه همه مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلى از آنها در جنگ بدر شركت كرده بودند؛ مردمان بدى نبودند اما همینها دچار آن آفت شدند؛ یعنى بهخاطر جمعآورى غنیمت، گردنه را رها كردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند كه مقدار زیادى از خونهاى پاك بر زمین ریخته شود؛ خونى مثل خون حمزه سیدالشهداء بر زمین ریخته شد، پیغمبر زخم خورد و حكومت اسلام و نظام نوپاى اسلامى دچار تزلزل شد؛ بهخاطر كوتاهى این پنجاه نفر. قرآن درباره این پنجاه نفر مىفرماید: «إنّ الّذین تولّوا منكم یوم التقى الجمعان إنّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما كسبوا»؛ یعنى كارى كه اینها كردند، نتیجه اشتباهات و لغزشهایى بود كه قبل از این كرده بودند. هر لغزشى به نوبه خود لغزشهاى دیگرى را بر انسان تحمیل مىكند؛ یعنى پایه ایمان را سست مىكند و سستى ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدى ما مىگذارد. وقتى ما لغزش پیدا مىكنیم، این لغزش روى ایمان ما -ولو نامحسوس- تأثیر مىگذارد. «إنّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما كسبوا»؛ كار خطایى را قبلاً یك نفر انجام مىدهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفى مىگذارد، بدون اینكه خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلى از وقتها كه انسان از حالى به حالى مىرود، لیكن تغییر حال خود را متوجه نمىشود... ما گذران عمر و تحول عجیبى كه پیدا شده، با همه آثار محسوس جسمانىاى كه دارد، درك نمىكنیم. تحول ایمان هم همینطور است؛ یعنى كم شدن ایمان را هم انسان حس نمىكند؛ چون حتى آثار محسوس جسمانى هم ندارد كه انسان بفهمد و درك كند. پس آن لغزش و اشتباه در ایمان اثر گذاشت. كم بودن ایمان، در عمل بعدى ما اثر مىگذارد؛ مثلاً وقتى میدان جهاد و امتحانى پیش مىآید، كمبود ایمانِ ما خودش را نشان مىدهد. ما كه با یك ایمان وافر در جایى توانستهایم جَستى بزنیم، حركتى بكنیم و كار بزرگى انجام دهیم، وقتى در مقابل همان كار قرار مىگیریم، مىبینیم دست و پامان مىلرزد؛ درست مثل این كه كسى در جوانى مىتوانسته از جوى دو مترى بپرد اما الآن وقتى به همان جوى مىرسد، نمىتواند. اثر منفى عمل روى ایمان و ایمان روى عمل، نتیجهاش شكست جنگ احد مىشود؛ نتیجهاش عقبرفتهاى گوناگون دیگر مىشود؛ نتیجهاش این مىشود كه پنجاه سال بعد از هجرت پیغمبر و چهل سال بعد از وفات آن حضرت، نوه او -كه عزیزترین انسانِ پیغمبر است؛ یعنى امام حسین علیهالسّلام- در مقابل حكومت جانشین پیغمبر قرار مىگیرد و با آن وضع فجیع به شهادت مىرسد. من یك وقت گفتم اینها عبرتهاى تاریخ است؛ فراتر از درس است. پایههای ایمان در حكمت سىام نهجالبلاغه آمده است: «سئل عن الأیمان»؛ از حضرت تقاضا كردند درباره ایمان براى آنها صحبت كند. فرمود: «الأیمان على أربع دعائم»؛ ایمان روى چهار پایه استوار است. منظور از چهار پایه این است كه اگر پایهها محكم بود، ایمان رو مىماند اما اگر پایهها سست شد یا فرو ریخت، ایمان به همان نسبت فرو مىریزد. بهطور كامل ساقط نمىشود اما به همان نسبت فرو مىریزد. حضرت این چهار پایه را بیان فرمودند: «على الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد». اول، ایستادگى و استقامت در همه زمینههاست. مىخواهید برنامهاى را دنبال كنید؛ تا آخر پاى آن برنامه بایستید. مىخواهید كارى را انجام دهید؛ آن كار را تمام كنید. اگر مصیبتى پیش مىآید، در مقابل آن مصیبت خودتان را از دست ندهید. واجبى بر شما مقرر مىشود؛ براى انجام دادن واجب تحمل داشته باشید و بىحوصله و از پا افتاده نشوید. اگر در مقابل گناهى قرار مىگیرید، ایستادگى كنید و تسلیم گناه نشوید. ایستادگى در هر جایى نمودى دارد. البته معناى ایستادگى، در همهجا یكى است؛ یعنى همان قوت انسانى و استقامت و پافشارى؛ منتها هر جایى یكطور خودش را نشان مىدهد: صبر در مقابل اطاعت، صبر در مقابل معصیت، صبر در مقابل مصیبت. پایه دیگر ایمان بر یقین استوار است. همانطور كه گفتیم، یقین همان علم است. پایههاى یقین را نباید متزلزل كرد؛ این شك را نباید مثل موریانه به پایه یقین انداخت. یقین را باید استوار نگه داشت. اگر بهطور طبیعى سؤالى به ذهن انسان آمد، باید برود آن سؤال را دنبال كند تا شك و تردید برطرف شود اما خودش نباید وسوسه كند؛ یقین را در خودش یا در دیگران نباید زایل كند؛ یقینیات را دچار تردید و تبدیل به مشكوكات نكند. پایه سوم ایمان عدل است. عدل یعنى هر چیزى در جاى خود قرار گرفتن. معناى لغوى عدل هم یعنى میانه. اعتدال هم كه مىگویند، از این واژه است؛ یعنى در جاى خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپروى و بدون راستروى. این هم كه مىگویند عدل یعنى قرار دادن هر چیزى در جاى خود، بهخاطر همین است. یعنى وقتى هر چیز در جاى خود قرار گرفت، همان تعادلى كه در نظام طبیعت بر مبناى عدل و حق آفریده شده، بهوجود مىآید. در رفتار انسان، عدل لازم است. براى حكمران، عدل لازم است. در موضعگیرى، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است. قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّكم شنئان قوم على ألّا تعدلوا»؛ دشمنى با كسى موجب نشود كه شما درباره او از عدالت كناره بگیرید و عدالت را رعایت نكنید؛ «إعدلوا هو اقرب للتّقوى». بنابراین عدل هم یكى از پایههاى ایمان است. اگر عدل بود، ایمان مىماند. پایه آخر، جهاد است. جهاد یعنى مبارزه. در زبان فارسى، جنگ و ستیزهگرى معناى مبارزه را نمىدهد. مىگویى من دارم مبارزه مىكنم: مبارزه علمى مىكنم، مبارزه اجتماعى مىكنم، مبارزه سیاسى مىكنم، مبارزه مسلحانه مىكنم؛ همه اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنى تلاش پُر نیرو در مقابل یك مانع یا یك دشمن. اگر هیچ مانعى در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جاده آسفالته، انسان پایش را روى گاز بگذارد و با باك پُر از بنزین سفر كند؛ این را مبارزه نمىگویند. مبارزه آنجایى است كه انسان با مانعى برخورد كند كه این مانع در جبهههاى انسانى، مىشود دشمن؛ و در جبهههاى طبیعى، مىشود موانع طبیعى. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعى كند آنها را از میان بردارد، این مىشود مبارزه. جهاد در زبان عربى عیناً به همین معناست؛ یعنى مبارزه. جهادِ در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همهجا به معناى جنگ مسلحانه نیست. البته یكجا با جنگ مسلحانه تطبیق مىكند، یكجا هم با جنگ غیرمسلحانه تطبیق مىكند. مرز روشن آنگاه امیرالمؤمنین این كلمات را شرح مىدهند -كه البته من وارد نمىشوم- هم صبر را، هم یقین را، هم عدل را، هم جهاد را. مثلاً مىفرمایند جهاد چهار شعبه دارد: امر به معروف، نهى از منكر و راستگویى و صداقت در مواضع؛ درست همین معنایى كه امروز ما در موضعگیرى معنا مىكنیم؛ یعنى انسان در مواضع سیاسى و اجتماعى صداقت داشته باشد. بنابراین صدق در مواضع، خودش جهاد است. «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه» به آن معناست. یكى دیگر از شعبههاى جهاد «و شنئان الفاسقین» است؛ یعنى جدا شدن از جریان فسق و كفر؛ این را من مخصوصاً به شما مىگویم؛ این را همه توجه داشته باشید. باید حساب شما از این جریان جدا باشد؛ با آن مخلوط نشود. شماها با من آشنا هستید... بنده هیچ اعتقاد ندارم كه با كفار باید قطع رابطه كرد؛ نه، مرز شما و كفار باید معلوم باشد؛ مرز شما و فساق باید معلوم باشد؛ مرز شما با آنهایى كه جمهورى اسلامى را قبول ندارند، باید معلوم باشد. یك وقت هم لازم است در جایى انسان با همان كسى هم كه جمهورى اسلامى را قبول ندارد، تعامل كند اما معلوم است كه او، اوست و شما، شمایید؛ مخلوط نشوید. من همیشه از بعضىها در همین نظام و مجموعه خودمان گلهمند بودم؛ چون اینها مرزها را پاك كردهاند. به اینها گاهى مىگفتم وقتى شما مرز را پاك مىكنید، اشكالش این است كه بسیارى بهخاطر نبودن مرز، از این طرف مىروند آن طرف، از آن طرف مىآیند اینطرف؛ مرتب رفت و آمد مىكنند؛ یعنى حدود فراموش مىشود. یك كشور اگر مرزش مشخص نباشد، هویت جمعى و وحدت جمعى ندارد. بگذارید مرزها مشخص باشد؛ معلوم باشد شما كجایید، آنها كجا هستند. «و من شنئ الفاسقین و غضب للَّه غضب اللَّه له»؛ شما بهخاطر خدا خشم بگیرید، خدا هم بهخاطر شما خشم مىگیرد؛ «و ارضاه یوم القیامة». دو گونه ایمان «مِن كلام له علیهالسّلام فىالأیمان: فمن الأیمان ما یكون ثابتاً مستقراً فىالقلوب و منه ما یكون عوارى بینالقلوب و الصّدور إلى أجل معلوم». دوگونه ایمان داریم؛ ایمان ثابت و مستقر و ایمان مستودع و عاریهاى. ایمان عاریهاى هم ایمان است؛ نه اینكه آن شخص، منافق است؛ ایمانش راسخ نیست؛ لذا زود زایل مىشود. ایمان ثابت و مستقر، یعنى جاىگرفته در قلب، تكیهكرده به یك استدلال و یك بینش عمیق و پشتیبانىشده با عمل صالح. نوع دیگر ایمان این است كه با احساسات پیدا شده، با منطق پیدا نشده؛ انسان پاى آن، عمل صالح نگذاشته؛ همینطور شعارِ ایمانى داده و گاهى هم خیلى تند شعار داده اما پاى این، عمل صالحى كه بهخاطر آن با نفسِ خودش مجاهدت و مبارزه كند، خرج نكرده؛ یعنى این ایمان با عمل صالح آبیارى نشده؛ این مىشود ایمان عاریهاى. حضرت مىفرماید: «و منه ما یكون عوارى بین القلوب و الصّدور إلى أجل معلوم». آن وقتِ معلوم چه هنگام است؟ تا این ایمان، عاریهاى است؛ تا وقتى كه این ایمان از او زایل شود؛ گنجشكى كه در سینه خودش حبس كرده، بپرد و برود؛ چون این ایمان جزو وجود او نشده است. در چه مواقعى اینگونه ایمان زایل مىشود؟ وقتهاى امتحان و لحظات هواى نفس. مثلاً اگر كسى پولكى است، هنگامى كه بین پول و حفظ ایمان، سر دو راهى قرار بگیرد، ایمان مىپرد و تمام مىشود. بعضىها دچار وسوسههاى نفسانى و شهوات جنسى هستند؛ بعضىها دچار مقامپرستىاند؛ هر كسى یكطورى است. هر كدام از ماها لغزشگاهى داریم؛ به قول فرنگىها، پاشنه آشیل و چشم اسفندیارى داریم؛ آنجا گیجگاه و ضربتخور ماست؛ به خدا پناه ببریم كه آن ضربتخور پیش نیاید. راهش تقواست. تقوا كه من مكرر در همین جلسه و جلسات دیگر راجع به آن صحبت كردهام، یعنى دایم مراقب خود بودن. انسان راز بعضى از تحولهاى صدوهشتاد درجهاىِ از اول انقلاب تا الآن را اینجا مىفهمد. گاهى مىبینید بعضىها صدوهشتاد درجه تحول پیدا كردهاند؛ یعنى از یك مؤمنِ مخلصِ صادقِ پُرجوش و خروشِ شعاردهنده، تبدیل شدهاند به یك معاندِ معارضِ دشمنِ لجوجِ عنودِ بهانهگیر! ما چند نوع دشمن داریم: بعضى دشمنها، دشمن هستند اما دائماً نمىخواهند به صورت انقلاب پنجه بزنند. بعضىها نه، دائم مىخواهند در چشم انقلاب و نظام اسلامى انگشت فرو كنند و پنجه بزنند. وقتى نگاه مىكنى، مىبینى بعضى از اینها كسانى هستند كه بسیار تند و داغ، خیلىها را قبول نداشتند؛ مثل شعلهاى كه از روى خس و خاشاك بلند مىشود. البته از چوبِ محكم هم گاهى شعله مفصل بلند مىشود اما از خس و خاشاك هم كه هیچ چیز ندارد، شعله بلند مىشود ولى فوراً مىخوابد. گاهى ما كسانى از این قبیل داریم؛ ایمان اینها مستقر نیست؛ مستودع و زوالپذیر و بدون تكیه به یك استدلال محكم است. همانطور كه عرض كردیم، این ایمانِ زایل شده اینطور نیست كه وقتى بخواهد برود، زنگ بزند و خبر كند و بگوید رفتم و از این ساعت من دیگر كافر مىشوم و نماز نمىخوانم؛ بهتدریج انسان نمىفهمد و ملتفت نمىشود كه چگونه این ایمان از او زایل شد. خیلى باید مراقب بود و به خدا پناه برد. سخنرانی در دیدار اعضاى هیأت دولت؛ 20/8/1383
دیدگاه تان را بنویسید