افول غیرت در میان مردان ایرانی
مرد ولایت دارد. اساسا نیاز زن این است که شوهرش به او ولایت داشته باشد. یکی از نیازهای زن این است که تحت غیرت مرد باشد. زن اگر روح و شخصیت نرمال داشته باشد غیرتمندی همسرش را دوست دارد. در روایات آمده که خدا نفرین مرد برای زنش رانمی پذیرد زیرا می گوید تو اختیار و ولایت داری.
مهر: حجت الاسلام شهاب مرادی برای زوجهای جوان چهرهای آشناست. روحانی که با رویکردی متفاوت به مشکلات خانوادههای نوپا می پردازد. بررسی علل افزایش طلاق، آموزشهای پیش از ازدواج، نحوه انتخاب شریک زندگی، ازدواج های دانشجویی و...موضوع گفتگوی ما با اوست.
حجت الاسلام شهاب مرادی؛ استاد مهارتهای زندگی است. به سایتش هم سری بزنید، پراست از سوال و جوابهای خانوادگی. بیش از 11هزار عضو ثابت دارد و انبوهی از مشکلات دختران و پسران و همسرانی که او به تک تک آنها پاسخ می دهد. می گوید: باید به جای ناله کردن و تکرار معضلات،هرکس به اندازه توانش همت و کار کند.آنچه بیشتر از همه از او در ذهن می ماند صبوری اش است. سوالات بی شمار سبب نمی شود کوتاه و سر سری پاسخ دهد و یا به جزئیات توجه نکند. این روزها که آمارهای طلاق رو به افزایش است با وی در این رابطه به گفتگو نشسته ایم.
* طلاق یکی از دغدغههای اصلی این سالهاست، می خواهیم بدانیم چه اتفاقی افتاده که در فاصله زمانی سالهای 75 تا 85 نرخ طلاق دو برابر شده است؟
- افزایش برخی آمارها نگران کننده است. نرخ طلاق در سال گذشته 2.9 دهم درصد افزایش داشته است این در حالی است که نرخ ازدواج تنها 2دهم درصد رشد داشته است. نسبت ازدواج به طلاق 6 به یک است یعنی از هر 6 ازدواج یکی به طلاق ختم می شود. حالا باید دید از این تعداد چقدر دچار طلاق عاطفی هستند؟ چند در صد گرم زندگی می کنند و زندگی با نشاطی دارند؟ و کودکانشان بی آنکه نگرانی جدایی مادر و پدرهایشان را داشته باشند به خواب می روند. این ها نگرانی های جدی ما است. مسائل زیادی بر گرمی کانون خانوادگی تاثیر می گذارد مثل مسائل سیاسی. بد اخلاقی های سیاسی و اجتماعی نقش زیادی بر روابط خانوادگی دارد. باید برای این موضوعات فکری کرد. طلاق یک مسئله است. مسئله ای که منشا فشار روانی و استرس است و تبعات سختی به دنبال خود دارد. خصوصا مسئله زنان و کودکان درموضوع طلاق امری جدی است، هرچند این بدان معنی نیست که مردان بعد از طلاق مسئله ندارند.اما مسائل خانمها و بچه ها در قصه طلاق یپیچیده تر است. خانواده ای که دخترشان در 19 سالگی به خانه بخت رفته و 6 ماه بعد طلاق گرفته است تحت فشار روانی قابل توجهی است، حتی خواهر و بردارهای این افراد هم تحت فشار هستند. سال گذشته 137 هزار خانم طلاق گرفته اند یعنی 137 هزار آقا،137 هزار خانواده و اگر بچه داشته باشند به تعداد آنها خانواده های درگیر این مسئله شده اند. سبک زندگی شان دوباره تغییر می کند. برخی از خانمهایی که طلاق گرفته اند راهی برای برگشت به خانه پدری ندارند. بعضی از این خانواده بعد از ازدواج دخترشان خانه شان را عوض کرده اند و حالا اتاقی برای او ندارند. این بخش کوچکی از مشکلات و پیامدهای طلاق است. طلاق پیامدهای بسیاری دارد در حوزه مسائل اخلاقی، سلامت روان و ... .
* دلیل افزایش این جدایی ها چیست؟
- بسیاری از طلاق ها قبل از انتخاب همسر قابل پیش بینی است یعنی ما می توانیم تشخیص دهیم این دختر و پسر اگر ازدواج کنند ازدواج موفقی ندارند. یکی از خردمندانه ترین راه ها این است که بچه های ما انتخاب همسر را یاد بگیرند. انتخاب درست همسر هم ملزوماتی دارد.
* واین ملزومات چیست؟
ــ آنها باید هیجاناتشان را بشناسند که نمی شناسند. باید روش مدیریت هیجاناتشان را بلد باشند که بلد نیستند. بزرگ ترهایشان نیز بلد نیستند. جوانهای ما قبل و بعد از ازدواج باید مهارتهای یک زندگی سالم را یاد بگیرند.
* به نظر می سد در رابطه با این آموزش ها به شدت مشکل داریم؟
- دقیقا، اشکال در نظام آموزشی است. بچه ها برای چه به مدرسه می روند؟ اصلا آموزش و پرورش برای چیست؟ پدر و مادر بچه را می فرستند مدرسه، هزینه می کنند یا دولت هزینه اش را می دهد که این بچه برود دیپلم بگیرد و بعد برود دانشگاه که چه بشود هدفش چیست. اینکه تنها یکسری محفوظات یاد بگیرد. می روند مدرسه که دین و اخلاقشان، روح و روانشان سالم تر شود، ای بسا که آسیب هم می بینند. هدف آموزش چیست؟ انگار در آموزش یک هدف جدی داریم و آن رسیدن به شغل است. این آموزش غلط است که سبب می شود هرکس احساس دلشوره و بی قراری داشت دوستش به او بگوید تو عاشق شده ای. با آن پسر حرف زدی حالت یک جوری شد، پس تو عاشق شدی و او هم بپذیرد. بسیاری از دخترها و پسرها به ما می گویند "با اینکه معتاد است و بی ریخت، نمی دونم چطوری عاشقش شدم. چون اساسا عشق منطق ندارد و...من عاشق این شدم و چون دیگران هم از درک عشق و عاشقی عاجزند و حال مرا نمی فهمند باید با این آدم ازدواج کنم. "هر چی می گوییم این جای انتخابت غلط است زیر بار نمی رود و می گوید: "نه من عاشق هستم و کسی هم عشق را نمی فهمد. در صورتی که اصل ماجرا این است که بسیار پیش آمده دختری با پسری حرف می زند. احساس می کند رفتار پسر با او آمیخته با عفاف و حیا نیست. ناراحت می شود، می ترسد کسی آنها را ببیند. همین حس و استرس سبب می شود ضربات قلبش تند بزند و یا خجالت بکشد که نکند دیگران از این نگاه و حرف من دچار برداشت اشتباه شوند. این تند زدن ضربان قلب به عشق تعبیر می شود و... . * خانواده چقدر در این آموزش نقش دارد؟
- باید نقش داشته باشد اما ندارد چون خانواده خودش نیاموخته و نمی تواند آموزش بدهد. اغلب خانواده ها سواد کافی در خصوص مسائل دینی وتربیتی ندارند .اگر هم بلد باشند یا مرعوب نسل بعد هستند و یا با منطق کنار رفتن پرده حیا و به عبارت مصطلح تر "پرروشدن بچه ها" از آموزش منصرف می شوند...
* به نظر شما رویکرد آموزش و پرورش باید به چه صورت باشد؟
- بی تردید رویکرد آموزش و پرورش، باید تربیت بچه ها برای "زندگی" باشد؛ نه انباشت اطلاعات سطحی و پراکنده و دانش غیر کاربردی و دانستنی های نه چندان ضروری. مثلا این همه ساعت آموزش که در دوران تحصیل بچه ها عربی و انگلیسی می خوانند را با تاثیر کاربردی آن مقایسه بفرمایید! نیازهای دوران کودکی، نوجوانی وجوانی با نیاز های مهم و متفاوتی هستند و ضعف بچه های ما در این امور هم زندگی آنها را دشوار و بعضا تلخ می کند و در یک نگاه دقیق می بینیم هزینه های بسیاری را به بودجه کشور تحمیل می کند پس باید این نیازهای آموزشی و تربیتی جدی گرفته شود و حتما باید مدیریت آموزشی واحد و منسجم باشد. منظورم لزوما تغییر و اصلاح ساختار سازمانی و اجرایی امر آموزش و امر پرورش نیست. به اعتقاد من یک نگاه و یک روش هماهنگ و مستمر باید در این سیستم حاکم شود و با بکارگیری سیاستهای راهبردی نظام با مهارت ها و آموزه های کاربردی بومی بچه ها را برای زندگی آماده کند. باور کنیم که در کنار ایمان همین دنیا و امور ساده ی اجتماعی و فردی آن در سعادت فرد مهم و اساسی است و یک زندگی بهتر است که سعادت واقعی و آخرت بهتر را می سازد. بچه ها را برای ساختن دنیای موفق و بانشاط و معنوی آماده کنیم تا آخرتشان هم خوب شود.
* به جز آموزش و پرورش در یادگیری این مهارتها چه نهادهایی می توانند کمک کنند؟
- خانواده و رسانه ها.
* آیا تغییر حداقلی و صرفا آموزش مهارت ها در کاهش مشکلاتمان موثر است؟
- قطعا؛ می توان با آموزشهای مهارت انتخاب همسر و مهارتهای لازم برای زندگی میزان طلاق را کاهش داد. چرا ما در دانشگاههایمان کلاسهای آموزش عزت نفس نداریم یا آموزشهایی در خصوص مسئله حقارت؟ اگر حتی یک نشست عمومی یا گروه درمانی یا همایش و جلسات علمی با این عناوین برگزار شود مطمئن باشید بسیار استقبال می شود. خیلی ها تجربه حقارت دارند که در صورت آموزش و تصحیح شناختی این حقارت ها کم می شود و از لحاظ روحی و شخصیتی فرد احساس بهتری پیدا می کند. سلامت روحی و شخصیتی در انتخابها خیلی مهم و اساسی است. همچنین اصلاح باورها و عادتهای غلط ، داشتن مکارم اخلاقی و آموزش یک سری مهارت های ساده می تواند در ساختن زندگی بهتر کمک کند.
* برای انتخاب درست باید چه نکاتی را مد نظر قرار داد؟
- انتخاب همسر به یک مجموعه ای از مهارتها نیازدارد به طور مثال فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد. وقتی انتخاب همسر انجام شد. تعامل و تفاهم . بعداز عروسی باید کاملا خوش بینی حاکم باشد. خودخواهی برود، فداکاری جایگزین آن شود. زیرا توجه به مسائل "خودم" جایش قبل از ازدواج است. بچه ها قبل از انتخاب همسر کاملا ایثارگر هستند اما بعد از انتخاب همسر می پرسند پس خودم چی؟ برخی از ازدواج برداشت اشتباهی دارند مثلا پسرشان فردی شرور است می گویند زن می گیرد خوب می شود. ازدواج که برای خوب شدن پسر تو نیست. می رود ازدواج می کند اوضاع بدتر هم می شود. اصلا دختر مردم چه گناهی کرده است که باید تربیت بچه تو را تغییر دهد. او را باید برد پیش مشاور، روحانی مسجد و ...
*حاج آقا طوری صحبت می کنید انگار منشا همه طلاق ها مردان هستند؟
- بله، کمی جانب خانم ها را دارم. می دانید چرا؟ چون مرد ولایت دارد.
* با ساختار فعلی جامعه هم می توانیم این را بگوییم؟
- حتما؛ مرد ولایت دارد. اساسا نیاز زن این است که شوهرش به او ولایت داشته باشد. یکی از نیازهای زن این است که تحت غیرت مرد باشد. زن اگر روح و شخصیت نرمال داشته باشد غیرتمندی همسرش را دوست دارد. در روایات آمده که خدا نفرین مرد برای زنش رانمی پذیرد زیرا می گوید تو اختیار و ولایت داری. به طور مثال آقایی به من پیغام داده که با دختری ازدواج کردم که زیاد به مسائل دینی پایبندی ندارد و از وقتی که به خارج از کشور رفته ایم نه نماز می خواند و نه حجاب دارد و ... در صورتی که این آقا از روز اول این خانم را با پوششی نامناسب در یک کشور اسلامی و در یک دانشگاه اسلامی دیده است. پس این موضوع قابل حدس بوده که وقتی در شرایط دیگری قرار بگیرد رفتارهایش تغییر کند. این خطای انتخاب همسراست. چه دختر و چه پسر در هنگام ازدواج باید دارای برخی مکارم اخلاقی باشند. یک سری ویژگی ها مانند کرامت، گذشت، تدبیر، مهارت حل مسئله، مهارت گفتگو، توانایی حل تعارض و مهارت سخن گفتن.
* اکثر طلاق ها در سن 20 تا 24 سالگی رخ می دهد چقدر در این سن این ویژگیهایی که گفتید در وجود جوانی که می خواهد ازدواج کند هست؟
- 24 سال سن خوبی است برای ازدواج.
*اما جوان در این سن به آن بلوغی که باید نرسیده است، نمونه اش همین ازدواجهای دانشجویی.
- خیلی با ازدواج دانشجویی موافق نیستم. در دانشگاههای به دانشجوهای پسر می گویم، خانم شما الان در دبیرستان است. در میان همکلاسی هایتان دنبال همسر نگردید...
* مهارتهایی که می گویید زن و مرد باید در حین زندگی بدانند کدامند؟
ــ مثال می زنم ،خانمی به اشتباه به همسرش شک می کند. مثلا نام فرزانه را در تلفن همراه او می بیند، می رود در تمام فامیل این موضوع را پر می کند. بعد متوجه می شود این یک شوخی از سوی شوهرش برای یکی از همکارانش است. حالا همه فامیل این موضوع را می دانند و در هر فرصتی از او می پرسند کی از شوهرت جدا می شوی و او نیز برای آن که آبرو شوهرش بازگردد مجبور است موضوع را برای همه توضیح دهد. این بر می گردد به نداشتن مهارت در حل مشکلات. ما باید مهارت زندگی مشترک را بلد باشیم. اما نکته اصلی این است که این مهارت باید در کجا فرا گرفته شود. چه موقع در مدارس به ما کار گروهی یاد داده اند، مثلا گفته اند با هم انشا بنویسیم. دقت کنید ما در ورزشهای تیمی ضعیف هستیم . سالهای سال است ما نتوانسته ایم کار حزبی کنیم. اگر امروز در کشور تمام آدم های سیاسی در مورد اصول قانون اساسی با هم همدل باشند واقعا شرایط ما در داخل و خارج همین گونه می ماند. همه ما در یک سیستم کار یاد گرفته ایم .همه ما لجبازی را بهتر از رفاقت یاد گرفته ایم. مردم نفرین را بهتر بلد هستند یا دعای در حق همدیگر را؟. بیشتر بلدند حرف هایی بزنند که همدیگر را آرام کنند یا حرفی بزنند که جگرش هم را آتش بزنند؟. در جمع بچه مدرسه ای ها بچه ها بیشتر همدیگر را کنف می کنند یا همدیگر را تشویق می کنند؟. ما چون کار گروهی را بلد نیستیم بعد از ازدواج می گوییم ما یکی شدیم نه این اشتباه است. شما یکی نشده اید. شما دو نفر هستید که یک خانواده را تشکیل داده اید که این خانواده هویت دارد. * بر اساس گفته های شما روند تربیتی جامعه در حال هشدار است؟ "مردمی که نفرین را بهتر از دعا بلدند" کمی اوضاع را نگران کننده می کنند؟ - این مسیر اشتباه تربیت است. آدمی که لجباز تربیت شده در موقعیتهای مختلف این صفت را بروز می دهد. در موقعیت شوهر قرا بگیرد یک شوهر لجباز می شود. وقتی در موقعیت یک زن قرار می گیرد لجباز می شود. مدیر می شود با زیر دستش لجبازی می کند. دولت می شود با مردم. وقتی مردم است با دولت و... . بستگی دارد کجا قرار بگیرد. در اکثر تعامل هایش این مشکل را دارد. ما باید در روابط مان روح مهربانی را یاد بگیریم. توجه به قانون و عقل و خرد را بیاموزیم. در اخلاق اسلامی مهمترین خصیصه مهربانی و خردمندی است. تربیت را نمی توان با قانون بخشنامه یاد داد باید فرد خودش هم بخواهد که اصلاح شود. برخی اصلا نمی خواهند هدایت شود.
*چرا به ما ایرانیها که مهربانی جزء مهمترین ویژگیهای اجتماعی و فرهنگیمان است باید مهربانی یاد داد؟
- ایران مهد مهربانی بوده و هست اما یک جاهای خاصی مهربانی ها گل می کند که با ترحم ودلسوزی آمیخته است. مهربانی همراه با دلسوزی از بالا به پایین. مهربانی کردن و دریافت و پاسخ مهربانی یعنی تعاملات مهربانانه نیازمند آموزش و فرهنگ سازی است دین ما دین مهربانی و تراحم است و تواصوا بالمرحمه... قلب را که اگر ورزش ندهیم و در معرض مهربانی کردن قرارش ندهیم، سخت می شود و زود نرمی دل از دست می رود. جای تردید نیست که نه تنها ارتکاب معاصی و ناسپاسی در درگاه خداوند مهربان بلکه حتی دیدن و شنیدن اتفاقاتی که از بی انصافی، بی رحمی، خیانت، لجبازی و خشونت و در یک کلام نامهربانی ها حکایت می کند دل را دچار قساوت و نامهربانی می کند و انجام و دیدن و شنیدن مردانگی و فتوت و انفاق و مهربانی و اطعام و توجه و مهربانی به یتیتم دل را نرم و آدمی و جامعه را مهربان تر می کند.
* وجدان اجتماعی و فشار ارزشها در گذشته نقش پررنگ تری در کاهش انحرافات داشت. به نظر می رسد این احساس گناه هم در میان ما کم شده است؟
ــ احساس گناه خوب است، مثلا شخصی غیبت می کند و بعد از آن احساس گناه می کند. این خوب است. اما چرا دیگر این احساس نیست. چند دلیل دارد. نخست موج جدی اباحه گری و تسامح و تساهل در دین است که منجربه لاابالی گری در مسائل دینی شده است و متولی اش خانواده ها هستند. دختری مقابل پسرخاله ش روسری از سرش می افتتد. می گویند او مثل برادرت می ماند و... چنین مسائلی اکنون در جامعه وجود دارد و دودش هم به چشم خودشان می رود. نگاه کنید دیگرغیرت مثل قدیم نیست آسیب دیده است در گفتگو با آقایان این واقعیت تلخ را حس می کنم که غیرت در این ده، بیست ساله خیلی عوض شده است. این را هم بگویم که غیرت با خشونت در مورد زن تفاوت دارد. اسلام و فرهنگ اسلامی هم با خشونت در مقابل زن و کودک به شدت مخالف است و باید با این مسئله که خیلی جدی است مقابله کنیم. پسر مهربانی کردن را از پدرش یاد می گیرد. غیرت هم همینطور. اگر غیرت به معنی بدبینی به زن باشد غلط است. اصلا اسم آن سوءظن است و جریمه های جدی دارد. اما مرد باید ناموس و غیرت را مسئله جدی بداند که متاسفانه در نسل جدید غیرت در معرض خطر قرار دارد. * به جز این دلایل، یکی از مواردی که سبب ایجاد اختلاف میان زوجهای جوان می شود، دخالت والدین یا دخالت دوستان و اطرافیان است، در این خصوص چه راهکاری را باید در نظر گرفت؟
- اولین ضرورت خانواده نوپا درک استقلال است یعنی بدانند خودشان یک خانواده هستند، مثل خانواده پدر و مادر همسرشان، چه طور آنها را مستقل می دانند این احساس استقلال را در خودشان هم داشته باشند. دوم این که مناسبات و ارتباطاتشان را با سایر خانواده ها تنظیم کنند. تنظیم نوع رابطه با دیگران بسیار مهم است.
ببینید اسلام یک میزان مشخص و ثابت برای روابط معین نمی کند. یک جا می گوید با نزدیکانت در ارتباط باش حتی به اندازه یک سلام، در جای دیگر می گوید با نزدیکانت در ارتباط باش به اندازه نوشیدن یک لیوان آب، یعنی می گوید قطع رابطه نکن. خط قرمز، قطع رحم و قطع رابطه است. کیفیتش می شود کم و زیاد شود ولی نباید قطع شود.
نکته بعد این است که همه انسان ها می بایست ارتباط خودشان را با خانواده اصلی شان که در آن نقش فرزند را دارند حفظ کنند و حقوق واجبی که در قبال پدر و مادر و برادر و خواهرشان به عهده دارند را انجام دهند. این وظیفه است، یعنی باید به عنوان خانواده نوپا یک مناسباتی را با خانواده های اصلی شان داشته باشند و زن و شوهر جوان تمرین کنند تا مناسبات خانواده نوپا را با خانواده همسرشان تنظیم کنند یعنی کمک همسرمان باشیم درنیکی به والدینش.اما باید دقت کرد که همه اینها با حفظ استقلال خانواده باشد. یعنی وقتی خانواده ما کاری را برای خانواده خودش یا خانواده همسرش انجام می دهد یک خانواده مستقل این کار را انجام داده نه پسر برای پدرش یا دختر برای والدینش. این مطلب جای خودش بحث دارد و می بایست در این خصوص خیلی مهارت ها و خیلی آموزه ها آموزش داده شود.
چند نکته در این خصوص وجود دارد. بعضی وقت ها خانواده ها حمایت می کنند و ما فکر می کنیم که دخالت می کنند. وقتی حمایت می کنند باید از آنها تشکر کنیم. خود پذیرفتن حمایت، نوعی نشانگر کرامت آدمی است بعضی از زوج ها می گویند ما حمایت کسی را نمی خواهیم. جوان و خانواده نوپا اگر در یک قالب درست که کرامت شان حفظ شود کمک یا حمایتی را قبول کنند رفتار کریمانه و شرافتمندانه ای انجام داده اند. دخالت و تحقیر بد است و حمایت خوب و تفاوت این دو باید برای زوج ها و والدین آنها توضیح داده شود.
* در مورد موضوع اشتغال، چقدر درگیریهای کاری یا درگیرهای محیط کار می تواند روی روابط زن و شوهر در خانواده ی نوپا اثر بگذارد یا چه عاملی می تواند بهترین میزان برای حدود این روابط باشد؟
- رعایت موازین فقهی. همین.
* بهترین زمان برای ورود بچه ها به زندگی زناشویی، چه زمانی است؟
ــ بهتر است بگویم مدیریت زمان بچه دار شدن. این موضوع تحت تاثیر باورهای گوناگونی است که در خانواده ها شکل گرفته است. مثلاً باور اینکه فرزند مزاحم خوشی و تفریح زوج است و یا اینکه فرزند ما را به ادامه زندگی مجبور می کند و ما شاید بخواهیم از هم جدا شویم و یا ...شاید به جای اینکه ما به افراد تقویم بدهیم، بهتر است باورهایشان را اصلاح کنیم که بچه موجب برکت در زندگی شماست. رسول خدا به بچه های شما مباهات می کنند و اینکه فرزند، مزه زندگی را شیرین تر و مفهوم خانواده را بهترمی کند. مفاهیمی از این دست باید به باور تبدیل شود و وقتی به باور تبدیل شد در کنار برخی مهارتها و آموزه ها قرار بگیرد. مثلاً علوم پزشکی می گوید که بارداری بالای 35 سال ریسک بالایی دارد. این یک آموزه است که اگراین مطلب را لحاظ کنند بعد خودشان می توانند برنامه ریزی و زمان بندی کنند.
* می توان نتیجه گرفت آموزشهای مهارتهای زندگی نقش اساسی در شکل گیری یک زندگی موفق دارد و فقدان آن سبب بروز بسیاری ازمشکلات می شود.
- مهارتهای زندگی مسائل ساده ای نیست که هر کسی بیاید و ادعا کند که آن را بلد است یا اگر کتاب و سی دی اش را بخواند می تواند آن را یاد بگیرد، مثل اینکه ما یک بروشور آموزش دوچرخه سواری را بین بچه ها پخش کنیم و آن وقت بگوییم بروید و دوچرخه سواری یاد بگیرید. حتما مربی می خواهد. حتما نظارت می خواهد. حتماً استاد می خواهد. معلم می خواهد، شما هر چقدر تحصیلات آکادمیک خلبانی ببینید باید یک ساعت مشخصی با استاد پرواز، پرواز کنی تا پرواز را یاد بگیری، کسانی که می خواهند این مهارتهای زندگی را فرا بگیرند می بایست در این کلاسهای آموزشی شرکت کنند. حرف بزنند و تمرین کنند و ...
دیدگاه تان را بنویسید