روز ششم/ «خطر غرور»

کد خبر: 157411

مانع دوم، غرور است. اندك كار كوچكى كه انسان انجام مى‌دهد، مغرور مى‌شود.

روز ششم/ «خطر غرور» پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر انقلاب: اگر بخواهیم استغفار -این نعمت الهى- را به‌دست بیاوریم، دو خصلت را باید از خودمان دور كنیم: یكى غفلت و دیگرى غرور. بالاترین خطر غفلت، یعنى انسان به‌كلّى متوجّه و متنبّه نباشد كه گناهى از او سر مى‌زند؛ مثل بعضى از مردم. حالا عرض نمى‌كنم بسیارى -كار به كم و زیادش ندارم- ممكن است در بعضى از جوامع، كمتر باشند. به هر حال، این نوع آدم‌ها در دنیا و در میان افراد انسان‌ها هستند كه غافلند و گناه مى‌كنند؛ بدون این كه متوجّه باشند خلافى از آن‌ها سر مى‌زند. دروغ مى‌گوید، توطئه مى‌كند، غیبت مى‌كند، ضرر مى‌رساند، شرّ مى‌رساند، ویرانى درست مى‌كند، قتل مرتكب مى‌شود، براى انسان‌هاى گوناگون و بى‌گناه پاپوش درست مى‌كند، در افق‌هاى دورتر و در سطح وسیع‌تر، براى ملت‌ها خواب‌هاى وحشتناك مى‌بیند، مردم را گمراه مى‌كند، اصلاً متنبّه هم نیست كه این كارهاى خلاف را انجام مى‌دهد. اگر كسى به او بگوید كه گناه مى‌كنى، ممكن است از روى بى‌خیالى، قهقهه‌اى هم بزند و تمسخر كند: گناه؟ چه گناهى! بعضى از این افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقیده‌اى ندارند؛ بعضى به ثواب و عقاب هم عقیده دارند اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند كه چه كار مى‌كنند. اگر این را در زندگى روزمرّه خودمان قدرى ریز كنیم، خواهیم دید كه بعضى از حالات زندگى ما شبیه حالات غافلان است. غفلت، دشمنى بسیار عجیب و خطر بزرگى است. شاید واقعاً براى انسان، هیچ خطرى بالاتر و هیچ دشمنى بزرگتر از غفلت نباشد. بعضی‌ها، این‌طورند. انسانِ غافل هرگز به فكر استغفار نمى‌افتد. اصلاً به یادش نمى‌آید كه گناه مى‌كند. غرق در گناه است؛ مست و خواب است و واقعاً مثل آدمى است كه در خواب حركتى انجام مى‌دهد. لذا اهل سلوك اخلاقى، در بیان منازل سالكان در مسلك اخلاق و تهذیب نفس، این منزل را كه انسان مى‌خواهد از غفلت خارج شود، منزل «یقظه» یعنى بیدارى مى‌گویند. در اصطلاحات قرآنى، آن چیزى كه نقطه مقابل این غفلت است، تقواست. تقوا، یعنى به‌هوش بودن و دائم مراقب خود بودن. اگر از آدم غافل ده‌ها گناه سر مى‌زند و اصلاً حس نمى‌كند كه گناه كرده است؛ آدم متّقى، درست نقطه مقابل اوست. اندك گناهى هم كه مى‌كند، فوراً متذكّر مى‌شود كه گناه كرده است و به فكر جبران مى‌افتد. «إنّ الّذین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشّیطان تذكّروا». به مجرد این كه شیطان از كنارش عبور مى‌كند و باد شیطان به او مى‌خورد، فوراً حس مى‌كند كه شیطان‌زده شده و دچار اشتباه و غفلت گردیده است؛ «تذكّروا»: به یاد مى‌افتد. «فإذا هم مبصرون»؛ چنین آدمى، چشمش باز است. عزیزان من؛ برادران و خواهران! هر كه هستید ملتفت باشید. این خطاب، فقط به یك عدّه مردم خاص نیست كه بگوییم مثلاً افراد كم‌اطّلاع، كم‌سواد و یا جوان و كم‌سن به آن توجّه كنند. نخیر؛ همه باید ملتفت باشند. علما، دانشمندان، برجستگان، شخصیت‌ها، بزرگان، كوچكان، پولداران، فقیران، همه باید ملتفت باشند كه حدّاقل گاهى غفلت گریبان آن‌ها را مى‌گیرد و غافل مى‌شوند. اصلاً گناه از آن‌ها سر مى‌زند و ملتفت نمى‌شوند كه گناه انجام مى‌دهند. خطر بسیار بزرگى است. این گناهى كه من و شما انجام مى‌دهیم، ملتفت نمى‌شویم و چون نمى‌دانیم گناه كرده‌ایم، از آن گناه توبه و استغفار هم نمى‌كنیم. بعد روز قیامت كه مى‌شود، چشم ما كه باز شد، آن‌وقت مى‌بینیم، عجب چیزهایى در نامه اعمال ماست! انسان تعجّب مى‌كند، كى من این كارها را انجام دادم؛ اصلاً یادش نیست. این، گناهِ غفلت و اشكال آن است. پس، یك مانع استغفار، عبارت از غفلت است. بالاترین شقاوت مانع دوم، غرور است. اندك كار كوچكى كه انسان انجام مى‌دهد، مغرور مى‌شود. در تعبیرات دعا و روایت داریم كه «الإغترار باللَّه». در دعاى چهل‌وششم صحیفه سجّادیه كه روزهاى جمعه خوانده مى‌شود، عبارتى وجود دارد كه خیلى تكان‌دهنده است. مى‌فرماید: «و الشّقاء الأشقى لمن اغترّ بك»؛ بالاترین شقاوت‌ها، متعلّق به كسى است كه به تو مغرور شود. «ما أكثر تصرّفه فى عذابك و ما أطول تردّده فى عقابك و ما أبعد غایته من الفرج و ما أقنطه من سهولة المخرج». كسى كه مغرور مى‌شود -به تعبیر این روایت- دچار حالت «إغترار باللَّه» مى‌گردد. غرور، این‌گونه است. مغرور، خیلى دور از آبادى است، خیلى دستش كوتاه از رهایى و سلامتى است. چرا؟ به‌خاطر این كه اندك كار كوچكى كه انجام داد، دو ركعت نمازى كه خواند، مثلاً خدمتى براى مردم انجام داد، پولى در فلان صندوق انداخت یا كارى در راه خدا انجام داد، فوراً مغرور مى‌شود كه ما دیگر پیش خداى متعال، كار خودمان را درست كردیم و حساب خودمان را ساخته و پرداخته نمودیم و احتیاج به چیزى نداریم! این را به زبان نمى‌آورد، اما در دل او این‌گونه مى‌گذرد. مراقب باشید! این‌كه خداى متعال باب توبه را باز كرده و فرموده است من گناهان را مى‌آمرزم، معنایش این نیست كه گناهان، چیزهاى كم و كوچكى هستند؛ نه. گاهى گناهان، همه وجود حقیقى انسانى را ضایع مى‌كنند، از بین مى‌برند و یك انسانِ در مرتبه عالى حیاتِ انسانى را به یك حیوان درنده كثیفِ پلیدِ بى‌ارزش تبدیل مى‌كنند. گناه، این‌گونه است. خیال نكنید گناه، چیز كمى است. همین دروغگویى، همین غیبت كردن، همین بى‌اعتنایى به شرافت انسان‌ها، همین ظلم كردن -ولو با یك كلمه- گناهان كم و كوچكى نیست. لازم نیست كه اگر انسان مى‌خواهد احساس گناه كند، حتماً بایستى سال‌هاى متمادى غرق در گناه شده باشد. نخیر؛ یك گناه هم، یك گناه است؛ نباید گناه را كوچك دانست. در روایات، باب «استحقار الذّنوب» داریم كه حقیر شمردن گناهان را مذمّت كرده‌اند. علت این‌كه خداى متعال مى‌فرماید: «مى‌آمرزیم»، این است كه بازگشت به خدا، خیلى مهم است؛ نه این كه گناه، كم و كوچك است. گناه، عمل بسیار خطرناكى است؛ منتها بازگشت و توجّه به خدا و ذكر او، این‌قدر اهمیت دارد كه اگر كسى این را صادقانه و درست و حقیقى انجام دهد، آن‌وقت آن بیمارى صعب‌العلاج از بین مى‌رود. بنابراین، اغترار و مغرور شدن به كار نیك -كار نیكى كه ما خیال مى‌كنیم كار نیك است؛ ولى ممكن است آن‌قدرها هم نیك نباشد یا چندان اهمیت نداشته باشد- موجب مى‌شود كه شما سراغ استغفار نروید. امام سجّاد در دعاى دیگرى به خدا عرض مى‌كند: «فامّا أنت یا الهى فاهل أن لایغترّ بك الصدّیقون». ببینید واقعاً چه بیان و چه معرفتى در این دعا وجود دارد! راه، این است. ایشان مى‌فرماید، صدّیقین هم كه مقام بالایى از مقام بندگى انسان‌ها را دارند، باید مغرور نشوند به این‌كه ما راه خدا را درست رفتیم و دیگر احتیاج به كار و تلاش نداریم. نخیر؛ «ان لایغترّ بك الصدّیقون». این هم مانع استغفار است. اگر غفلت نبود، «اغترار باللَّه» هم نبود، خودفریبى و خودشگفتى هم نبود، آن‌وقت انسان استغفار مى‌كند. اراده و طلب نكته بعدى این است كه استغفارى كارگشاست كه استغفار حقیقى و جدّى و حقیقتاً طلب باشد. فرض بفرمایید شما گرفتارى بزرگى دارید و مى‌خواهید رفع این گرفتارى را از خداى متعال بخواهید. مثلاً خداى نكرده، عزیزى از عزیزان شما دچار مشكلى است؛ راه‌هاى عادى را هم رفته‌اید، ولى نتوانسته‌اید آن مشكل را حل كنید؛ حالا به پروردگار عالم متوسّل شده‌اید و دعا و تضرّع مى‌كنید. ببینید! انسان در آن حال كه فرضاً فرزند یا عزیزى از عزیزانش دچار بیمارى است و درِ خانه خدا رفته و حال دعا پیدا كرده است، چگونه از خدا طلب مى‌كند؟ آمرزش گناهان را این‌گونه از خدا طلب كنید. حقیقتاً آمرزش را طلب كنید و تصمیم داشته باشید كه آن گناه را دیگر انجام ندهید. البته انسان ممكن است تصمیم هم داشته باشد كه گناه را انجام ندهد، باز دچار لغزش شود و انجام دهد؛ باز دوباره توبه مى‌كند. اگر انسان صد بار هم دچار توبه‌شكنى شد، باز دفعه صدویكم، بابِ توبه باز است. منتها شما كه توبه و استغفار مى‌كنید، از اوّل نباید تصمیم داشته باشید كه حالا ما استغفار مى‌كنیم، باز مى‌رویم دوباره همان كار غلط و خلاف را انجام مى‌دهیم! این كه نشد. روایتى دیدم كه از قول یكى از ائمّه این‌طور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم یندم بقلبه فقد استهزئ بنفسه»؛ كسى كه به زبان استغفار مى‌كند، اما در دل از گناه پشیمان نیست و خیلى هم خوشحال است كه این گناه را انجام داده است -به زبان مى‌گوید: «استغفراللَّه»- این آدم خودش را مسخره مى‌كند. این، چگونه استغفارى است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنى انسان برگردد، واقعاً به‌طور جدّ از خداى متعال بخواهد كه او را به‌خاطر این كارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصمیم دارد كه باز همان كار خلاف را انجام دهد؟ آیا رویش مى‌شود كه از خداى متعال، طلب بخشش كند؟ سبحه در كف، توبه بر لب، دل پُر از شوق گناه‌ معصیت را خنده مى‌آید بر استغفار ما! این، چطور استغفار كردنى است؟! این استغفار، كافى نیست. استغفار باید جدّى و حقیقى باشد. راهی برای همه استغفار، مخصوص یك عدّه آدم‌هاى معین هم نیست كه بگوییم كسانى كه خیلى گناه كردند، استغفار كنند؛ نه. همه انسان‌ها -حتّى در حدّ پیامبر- باید استغفار كنند. «لیغفر لك اللَّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر». پیامبر هم باید استغفار كند. استغفار، یا از گناهى است كه ما انجام داده‌ایم، یا از گناهان اخلاقى است. اگر فرض كنیم كه یك انسان، هیچ گناهى هم انجام نداد؛ نه دروغ، نه غیبت، نه ظلم، نه خلاف، نه شهوترانى، نه اهانت به كسى، نه تعدّى به مال مردم؛ البته این‌طور آدم‌ها، خیلى كمند اما بسیارى از همین‌طور آدم‌هایى كه این‌گونه گناهان جوارحى را هم ندارند، مبتلا به گناه جوانحى -گناه اخلاقى- هستند. اگر همین آدمى كه هیچ گناهى نمى‌كند، وقتى كه میان مردم راه مى‌رود، نگاه كند و بگوید: این بیچاره مردم، همه مشغول گناهند؛ ولى ما الحمدللَّه خودمان را نگهداشتیم و گناه نمى‌كنیم -خود را بالاتر از آن‌ها به‌حساب بیاورد- این خودش یك گناه و یك تنزّل و یك سقوط مى‌شود و استغفار لازم دارد. تحقیر انسان‌ها، خود را بالاتر از دیگران دانستن، كار خود را ارزشى بیش از ارزش كار مردم دادن یا بعضى از صفات اخلاقى زشت دیگرى كه در انسان‌ها هست -مثل حسد و طمع و خودبزرگ‌بینى- این‌ها استغفار لازم دارد. اگر فرض كنیم، انسانى است كه این گناهان را هم ندارد؛ ولى مثلاً در باب علم توحید، پیش نرفت. در این صورت، یك قصور است و باید استغفار كند. باب علم توحید و معرفت به پروردگار، باب محدود و راه بن‌بستى كه نیست؛ راه بى‌نهایت است كه همه انبیا و اولیا، در این راه مشغول پیشرفت و تكامل نفس و فراهم كردن معرفت بیشتر نسبت به ذات مقدّس پروردگار و صفات كمالیه حضرت حقّند. هر مقدارى كه این‌گونه افراد در این راه پیش نرفتند، یك قصور و یك عقب‌ماندگى و یك ناتوانى معنوى است كه استغفار لازم دارد. استغفار، براى همه است. لذا ملاحظه مى‌كنید كه ائمّه علیهم‌السّلام در این دعاها، چه سوز و گدازى دارند. بعضى خیال مى‌كنند كه امام سجاد این سوز و گداز را كرده است، براى این‌كه به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران كه هست -هم در شكل و هم در مضمون كار- اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلبِ خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلّق به خود اوست. این اظهار تضرّع پیش پروردگار، متعلّق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرّب الى‌اللَّه و رضوان الهى، متعلّق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا واقعاً متعلّق به خود اوست. ممكن است مثلاً توجه به مباحات در زندگى -لذّت‌هاى مباح، كارهاى مباح- در نظر انسانى كه در آن حدّ از علوّ درجه است، یك نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مى‌خواست كه در چارچوب ضرورت‌هاى مادّى و جسمانى قرار نمى‌داشت و همین نیم‌نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادى زندگى نمى‌كرد و در راه معرفت و در آن وادى بى‌نهایت به سوى رضوان الهى و بهشت معرفت الهى، بیشتر پیش مى‌رفت. وقتى چنین چیزى نشده است، پس استغفار مى‌كند. بنابراین استغفار براى همه است. فرصت رمضان عزیزان من! ماه رمضان را براى استغفار مغتنم بشمارید و از خداى متعال طلب مغفرت كنید. ملت ما با این روحیه فداكارى، با این استقامتى كه نشان داده، با این كار بزرگى كه كرده است، با جوانان نورانى و خوبى كه دارد (این جوانان با این تعداد، غیر از جامعه ما، قطعاً در هیچ جاى عالم وجود ندارد) با این زنان و مردان و مادران و فداكاری‌هاى گوناگونى كه از این مردم سرزده است، استعداد پیشرفت زیادى در زمینه‌هاى مادّى و معنوى، دنیایى و اخروى دارد. این ملت، با استغفار، رحمت الهى را به‌سوى خود جلب كند. همه استغفار كنید. آن كسانى كه اهل عبادتند، آن كسانى كه در امر عبادت متوسّطند، آن كسانى كه حتّى كاهل در كار عبادتند و فقط به اقلّ واجبات اكتفا مى‌كنند، آن كسانى كه حتّى گاهى خداى نخواسته بعضى از عبادت واجب هم از آن‌ها ترك مى‌شود، همه و همه توجّه داشته باشند كه این رابطه بین آن‌ها و خدا، كار را پیش مى‌برد. از خداى متعال، آمرزش و مغفرت بخواهید و طلب عفو كنید. از خدا بخواهید كه مانع گناه را بردارد؛ این ابر را از مقابل خورشید فیض و لطف و تفضلّات خودش برطرف كند، تا لطفش بر این دل‌ها و جان‌ها بتابد. آن‌وقت ببینید كه تعالى و اعتزازى به وجود خواهد آمد. خطبه‌هاى نماز جمعه تهران‌؛ 28/10/75

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت