اوشین در عملیات مرصاد!
بچههای گردان روحالله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچههای گردان امام سجاد(ع). تازه از مانورعملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم.
مشرق: شاید تاکنون هر مطلبی در رابطه با عملیات مرصاد خوانده اید دلتان را به درد آورده باشد اما مطلب زیر بی شک برایتان جالب و شیرین خواهد بود. خاطره ای که خواهید خواند مربوط است به آخرین روزهای عملیات مرصاد. در این عملیات رزمندگان اسلام سخت مشغول مبارزه با قسی ترین دشمنان اسلام یعنی منافقین بودند. شاید تاکنون هر مطلبی در رابطه با این عملیات خوانده اید دلتان را به درد آورده باشد اما مطلب زیر بی شک برایتان جالب و شیرین خواهد بود. * آخرین روزهای عملیات مرصاد سپری شده بودند. نفس منافقین كوردل داشت قطع میشد. بچههای گردان روحالله داشتند آماده میشدند بروند كمك بچههای گردان امام سجاد(ع). تازه از مانورعملیاتی برگشته بودیم و خسته و كوفته و دلخور از اینكه نتوانستیم برویم غرب، توی چادرهای پادگان اندیمشك لمیده بودیم. اخبار ساعت هشت شب را از بلندگوی گردان شنیدیم. كتری بزرگ روی اجاق داشت میجوشید. خوردن یك شیشه مرباخوری چایی آتشی جان میداد. شنبه شب بود و میشد رفت حسینیه گردان پای تلویزیون نشست و یك سریال درست و حسابی دید. شنبهها بعد از خبر، سریال ژاپنی »سالهای دور از خانه» پخش میشد. بلندگوی تبلیغات گردان روشن شد و صدای برادر كافشانی (از بچههای تبلیغات گردان) حالی حسابی به بچههای گردان داد. آقای كافشانی با لحنی آرام و پرهیجان اعلام كرد: برادرانی كه میخواهند سریال خواهر اوشین را تماشا كنند، به حسینیه گردان بیاییند. صدای انفجار خنده بچههای رزمنده بود كه به هوا بلند شد.
دیدگاه تان را بنویسید