شهيدي كه شهادتش را پيش‌بيني كرده بود

کد خبر: 147552

سفارش شهيد عبدالحسين برونسي به دعا براي سلامت آيت‌الله خامنه‌اي رئيس جمهور وقت، شهيدي كه شهادتش را پيش‌بيني و از حضرت زهرا(س) درخواست كرده بود

فارس: بخشي از بيانات ايشان در ديدار با خانواده شهيد برونسي و انتشار فايل صوتي به مناسبت هفتمين روز تدفين اين شهيد منتشر شد. در بيانات مقام معظم رهبري آمده است: «اينها (شهدا) جزو عجايب انقلاب ماست. جزو چيزهاى استثنائى انقلاب ماست كه ديگر نظير ندارد؛ نمي‌شود هيچ جاى ديگر را با اين مقايسه كرد. همان‌طور كه آقاى استاندار خراسان نقل كردند، من از افرادى شنيدم كه ايشان(شهيد برونسي) در آن وقت، براى مجموعه‌هاى دانشجوئى و دانشگاهى كه از مشهد مي‌رفتند آنجا، صحبت مي‌كرد و همه را مجذوب خودش مي‌كرد.» اين پايگاه همچنين به مناسبت هفتمين روز تدفين پيكر پاك اين شهيد كه بعد از 27 سال در جبهه‌ها پيدا شد، يك فايل صوتي منتشر كرده و خاطرات حسن رحيم‌پور ازغدي همرزم شهيد و عضو سابق شوراي عالي انقلاب فرهنگي كشور ، بخشي از سخنان امام راحل در مورد شهدا و سخنان اين شهيد در اين فايل منتشر شده كه عينا از نوار پياده و تقديم حضور مي‌شود: حسن رحيم‌پور ازغدي: در عمليات بدر كه شهيد برونسي به شهادت رسيدند، شايد جزو آخرين افرادي بوديم كه از چهار راه خندق مي‌توانستيم عقب بيايم، مجروم بودم. شايد جزء معدود افرادي بوديم كه توفيق داشتيم ‌تا آخرين دقايق زندگي شهيد برونسي در همان خاكريز كنار ايشان باشيم. خب آنهايي كه برونسي را مي‌شناختند، مي‌دانستند ايشان آدمي كه فقه، تفسير، اصول ‌خوانده باشد، نبود ؛يك آدم عادي، خاكي، بنا، كارگر بود، يك مقدار طلبگي خوانده بود. حكمت بود، معرفت بود، ولو تحصيلات و مدرك در برونسي نبود، ولي حكمت داشت. قرآن كه مي‌خواند، حقيقتا مي‌خواند، ايمان داشت و مي‌خواند و مكاشفاتي داشت كه 3 - 4 تا را همان‌جا ديديم. قبل از عمليات بدر ايشان گفت كه حضرت زهرا(س) به من قول داده كه من ديگر شهيد مي‌شوم و در ميان بچه‌هاي تيپ مشهور شد كه حاجي برونسي گفته بود، من اگر در اين عمليات شهيد نشوم، در مسلماني خودم شك مي‌كنم. ايشان با نيروهايش در ميدان مين گير مي‌كند، معبر نبود. بچه‌ها غافلگير شده بودند، از دوستان نقل مي‌شود كه در آن شرايط كه حاجي برونسي رفته بود به يك سجده طولاني و متوسل شده بود و بعد بلند شده بود و بدون هيچ قرائن ظاهري، يك مرتبه، به بچه‌ها گفته بود، از اين مسير بياييد و نيروها را بدون هيچ شهيدي از ميدان مين خارج كرد كه اين دقيقا معنايي جز توسل نداشت كه بعد هم به او مي‌گويند، چگونه اين جوري كرديد، گفته توسل به حضرت زهرا(س) كردم، بچه‌ها را بيرون آوردم. شما ديگر نمي‌توانيد برونسي را ببينيد، چون تا لحظه جنگ پيش نيايد، آدم نمي‌فهمد كي برونسي و كي نابرونسيه؟ بخشي از سخنان امام خميني(ره): « اين وصيت‌نامه‌هايي كه اين عزيزان(شهيدان) مي‌نويسند، مطالعه كنيد، 50 سال عبادت كرديد و خدا قبول كند. يك روز هم يكي از اين وصيت‌نامه‌ها را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد». شهيد عبدالحسين برونسي(1321 -1363): « از روزي كه من با عزيزم آقاي سيد علي خامنه‌اي آشنا شدم، اين را خوب فهميدم. ايشان معلمي خوبي بودند و اميدوارم كه شما در حق ايشان كه امروز رئيس جمهور عزيزمان هست، دعا بكنيد و ايضا امروز 11 سال است كه با حرف‌هاي ايشان آشنا هستيم. من به تو اميدوار هستم كه دعا در حق ايشان هم بكني، تو فرق مي‌كني. اگر در تمام اولادمان كمي بسنجيم، تو از همه بيشتر به مسايل اسلامي و مسايل ديني بيشتر شنيده‌اي بخاطر اين كه آن همه صحبت‌هاي اين عزيز دلم آقاي خامنه‌اي را شنيده‌اي. از خدا مي‌خواهم اين رئيس جمهور عزيزمان را تا انقلاب مهدي(ع) نگه بدارد». *زندگينامه روستاي "گلبوي كدن " از توابع تربت حيدريه واقع در جنوب خراسان، در سال 1321 پذيراي حضور نوزادي به نام عبدالحسين شد. باد و باران، گرما و سرما آمد و رفت و كودك به گرماي محفل علم رسيد. سال چهارم دبستان بود كه به خاطر بيزاري از عمل زشت معلم طاغوتي و فضاي نامناسب، درس و مدرسه را رها كرد و در زمين‌هاي كشاورزي مشغول كار شد. مأوايش تنها مسجد محل شد، ولي همچنان در مبارزه با طاغوت ثابت‌قدم بود و در دوران خدمت سربازي به جرم پايبندي به اعتقادات ديني مورد اهانت و آزار افسران و نظاميان قرار گرفت. سال 1347 با خانواده‌اي روحاني وصلت كرد كه مرحله آغازين انجام مبارزات او شد. اعتراضاتش بر خدعه‌هاي ر‍ژيم پهلوي از جمله اصلاحات ارضي منجر به ترك محل زندگي در مشهد شد. پس از چندي به كار بنايي مشغول شد و به مرور زمان در كنار كار، مشغول خواندن دروس حوزوي شد؛ ولي به‌علت اوج‌گرفتن مبارزات، زندان‌هاي پي‌درپي، شكنجه‌هاي ساواك و پيروزي انقلاب اسلامي و ورودش در گروه ضربت سپاه پاسداران از ادامه تحصيل بازماند. با شروع جنگ تحميلي در اولين روزهاي دفاع به جبهه رفت و با رشادت‌هايي كه از خود نشان داد، مسئوليت‌هاي مختلفي به‌عهده گرفت كه آخرين مسئوليتش قبل از عمليات خيبر، فرماندهي تيپ 18 جواد الائمه(ع) بود و با همين سمت در 23 اسفند 1363در عمليات بدر با رمز " يا فاطمة الزهرا(س) " نشان شهادت را در بي‌نشاني پيكر مطهرش يافت و فرزندانش مرثيه‌خوان لحظه‌هاي فراق شدند. پيكر مطهر اين شهيد بعد از 27 سال در عمليات تفحص كشف و شناسايي شد و پس از تشييع در روز شهادت حضرت صديقه طاهره(س) در جوار بارگاه امام هشتم رضا(ع) به خاك سپرده شد. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت