شناسنامه انقلاب در سروده طهماسبی

کد خبر: 136972

اي زخم‌هاي‌ آب‌ ديده‌ باورم چه مي‌كنيد؟ دود و دم در اين ميان چه مي‌كند؟ باد و باده خورده‌ايد و باد كرده‌ايد و خواب باد ديده‌ايد...

فارس: قادر طهماسبي در شعر «پرنوشت پوپك خبرنگار من» شناسامه انقلاب اسلامي از ابتدا تاكنون آورده است. قادر طهماسبي در شعر پرنوشت پوپك خبرنگار من شناسامه انقلاب اسلامي از ابتدا تاكنون آورده است. اين شعر به شرح زير است: اين بهار بهمني، براي عاشقان خجسته باد انفجار نور و روشني، براي عاشقان خجسته باد آي بازماندگان نسل اوليه عشق آي نسل دومين و سوين و نسل چندمين... اين درخت سيب را اين پديده غريب را، درست بنگريد اين درخت يعني انقلاب درد يعني اجتماع داغ، يعني اعتلاي عشق يعني انفجار نور و روشني بهار بهمني يعني انقراض فقر، انهدام بي‌عدالتي باد چنگ اگر زند به موي اين درخت سيل اگر سفر كند به سوي اين درخت دست باد، بسته باد و پاي سيل خسته باد آي وارثان آن حماسه بزرگ، آن درخشش عظيم، آن شكوه ماندگار عشق‌هاي آتشين و موج‌هاي بي‌قرار گريه‌هاي بي‌امان لرزش زمين و آسمان زير گام‌هاي استوار عاشقان روزهاي بي‌غبار روزگار كوچ هر پرنده‌اي كه بوي عشق را شنيد روزهاي با شهادت آشنا شدن، گريستن با چنين بهانه زيستن روزهاي التماس نامه خواستن ز مادر و پدر، گريختن رضا شدن روزهاي آفتابي جدا شدن، گريستن‌رها شدن راهي قرارگاه كربلا شدن به راه عشق نازنين فدا شدن ماندگار باد بر كتاب ذهن روزگار برگ‌هاي زرنوشت سرنوشت ما پوپك خبرنگار من كه اين خطوط سرخ را به پر نوشت بر درخت باور شما نشسته باد آي نسل چندمين درد اين درخت نازنين سيب را وين پديده غريب را كز تراكم اميد و ازدحام ميوه وجود خم شده‌ست خوب بنگريد و باز بنگريد! بسته ديده‌ايد و باز بنگريد پيش‌تر به چشم نيم بازديده‌ايد چشم وا كنيد و از دريچه‌اي تمام باز بنگريد اين درخت سيب وين پديده غريب در زمين اين زمان درخت روزي شماست اين درخت آشيانه عدالت است هر يك از شما پرندگان نسل عشق را در آن جايگاه روشني است نام هر يك از شما جوانه‌ها روي لاله برگ‌هاي آن نوشته است چشم و دست دشمنان اين درخت بسته باد اي جوانه‌هاي شور و اشتياق آي نسل دومين و سومين و چندمين شما اين درخت را در نهال كودكي نديده‌ايد اين عروس لاله پوش وصل اين بهار چارفصل اين درخت سيب‌هاي لاله فام و اين سخاوت تمام را در هلال كودكي نديده‌ايد اين عدالت نهفت را كه جفت نيست در زمين هر كه گفت غير از اين دروغ گفت فكر مفت كرد حرف مفت گفت اين گزاره بود در نهاد او سنگ تا پرنده مفت، سيب مفت و خنده مفت هرگز اين چنين مباد آي وارثان آن حماسه بزرگ اي جوانه‌هاي فصل چندمين اين بهار پاي اين درخت كز شكوفه‌هاي آتشين لبالب است خون نسل اولين عشق ريخته است نسل اولين عشق را پاي اين درخت سر بريده‌اند ريشه‌هاي اين حريق سبز و رويش بلند تا به شرق شور و غرب دور، از شمال تا جنوب تا بعيد و ناپديد، يك نفس دويده است سيب‌هاي اين درخت را شمرده‌اي سهم هر كسي بر لب پياله‌برگ‌هاي آن نوشته است سهم هر كسي از اين درخت كم شود عدل صيد هر شكم شود دزد را شكار مي‌كنيم ديو يا فرشته است در قرارگاه عشاقان رنگ ساز و ننگ سار مي‌كنيم سيب سار و ننگ سار مي‌كنيم عدل پهلوان ز دام مكر جسته باد و رسته باد آي نسل چندمين، نسل اولين‌تان كجاست من ز نسل اولين نشانه‌ام يادگار عاشقانه‌ام از كتاب عاشقانه‌ها وز حكايت غريب ناله‌هاي عاشقان يك ترانه‌ام داستان نسل اولين عشق را بشنويد از زبان من نسل اولين نهال اين درخت سيب را در غروب بهمني سياه در طلوع بهني سپيد بهمني بزرگ در ميان برف كاشتند تاج و ماج و تخت و پخت و شاه و چاه زير بهمن خروش اولين عشق ماند دفن شد آب شد زير خاك رفت خون عاشقان اولين طلسم اين سه اسم را شكست: تخت و تاج و شاه آي نسل سرفراز بشنويد گرچه پيش‌تر شنيده‌ايد يا كه خوانده‌ايد باز بشنويد، بشنويد آن چنان كه حالتان خطر كند پوپك خيالتان به آن زمان سفر كند تا كه بنگريد عاشقان در آن زمان كار كوچكي نكرده‌اند باري اين نهال سيب را وين پديده غريب را مردي از سلاله پيمبران از تبار آخرين رسول، آن بزرگ ماندگار از بهشت كربلا به اين زمين و سرزمين داغدار كوچ داده است اي فداي راه او كه سوي كربلاست جان زائران و سائران دل شكسته باد اي عاشقان من براي پا گرفت اين درخت كار در خوري نكرده‌ام سهم من از اين درخت اندك است يعني انتظار من كم است سهم كوچكي براي من افاقه مي‌كند دفع فقر و فاقه مي‌كند معده من شكسته دل حجيم نيست كوچك است كاسه غذاي من يا كم است اشتهاي من سهم در نظر گرفته عشق اگر براي من به ديگري دهيد من گرسنه نيستم آن كه ديگ بسته بر شكم گرسنه است معده حجيم يعني آسياي او كيسه بزرگ و ارتجاعي عجيب اشتهاي او ديگ باد كرده غذاي او سهم صد هزار بلكه چند صد هزار عاشق گرسنه را مي‌كند طلب مي‌كشد هميشه انتظار انتظار گفتم انتظار انتظار اين شكم درشت‌ها اين گروه نابكار از ظهور و از حضور آن بزرگ نازنين چنين حكايتي است: فكر مي‌كنند او ستاره غذاست يا كفيل اشتهاست اين شكم درشت‌هاي زن‌پرست و تن‌پرست اين پلشت‌هاي اهرمن پرست عاشقان ز دور دست هم دستكي بر آتشك نداشته‌اند بلكه بر هلاك ما ز پشت سر دشنه بوده‌اند چون حراميان به خون ما تشنه بوده‌اند من شنيده‌ام به گوش خويش بارها و بارها از زبان اين الاغ‌ها و طوطيان كوك كرده در فرنگ و در فرارگاه غرب اين سه جمله پلشت را: آبتان نبود نانتان نبود انقلابتان دگر چه بود؟ گرچه در جوابشان شكفته‌ام چو لاله‌ها و گفته‌ام، باز هم پياله‌ها راستي پياله‌ها ساقي سؤالتان كجاست؟ حالتان چه مي‌كند؟ روزتان به خير و خواب نيم‌روزتان، باز هم كه شاد خورده‌ايد باد و باده را زياد خورده‌ايد مهر اتحاد هم كه خورده‌ايد اي زخم‌هاي‌ آب‌ ديده‌ باورم چه مي‌كنيد؟ دود و دم در اين ميان چه مي‌كند؟ باد و باده خورده‌ايد و باد كرده‌ايد و خواب باد ديده‌ايد راه نو گناه نو چاه نو مبارك است اشتباه نو مارك است راستي كلاه نو مبارك است گرچه اندكي گشاد مي‌زند داد مي‌زند كه تازه است هر چه هست بهتر از قراضه است! اي گرازها باز هم به من بگو چرا جانماز آب مي‌كشي؟ تا گراز هست و بي‌نماز پاك نيست جانمازها اين بهار بهمنيف براي عاشقان خجسته باد انفجار نور و روشني خجسته باد

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت