معرفی ابزارهای فریب شیطان

کد خبر: 136714

شیطان گاهی انسان را به قوای بیرونی‏اش مغرور می‏کند، گاهی به قوای درونی‏اش. مثلاً به صحت مزاج یا جوانی، مغرور می‏شوی. این شیطان است. چنین آدمی دست به یک کارهایی می‏زند، که معلوم است فریب خورده است. مغرور به چیست؟

مهر: حضرت آیت الله مجتبی تهرانی در ادامه درس اخلاق با اشاره به آخرین خطبه پیامبر و امام حسین ابزارهای فریب شیطان را معرفی کرد و گفت: یکی از معارف ما این است که هیچوقت یک شیعه به جهنم نمی‏رود، این صغری و کبری و یک قیاس است که یک‌جای آن اشکال دارد. مروری بر مباحث گذشته بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود که عرض کردیم مجموعه‏ای از دروس در ابعاد گوناگون معنوی، معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی برای تمام ابنای بشر بود. حسین(ع) مصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود. ما بحث‏مان به اینجا رسید که امام حسین (ع) نه خود مغرور بود، نه کسی را مغرور کرد، بلکه می‌خواست مغرورین را از ورطه غرور نجات دهد و در همان سخنرانی اول روز عاشورا هم، این مطلب را مطرح کرد. ما در جلسات گذشته نسبت به عوامل غرور در انسان نیز بحث کردیم که دو چیز در فریب خوردن آدمی نقش اساسی دارد؛ یکی مسأله عدم باور معاد است و دیگری جلوات مادیت است که انسان را جذب می‏کند. این را هم عرض کردیم که دنیا دو زبان دارد؛ هم زبان دعوت دارد و هم زبان عبرت. جهل منشاء غرور است به‌طور خلاصه و برای جمع‌بندی مباحث گذشته باید بگوییم که منشاء غرور جهل و نادانی است. در روایت هم داریم که غرور مربوط به درون خود انسان است؛ نه این‌که مغرور از اول عقل و درک ندارد، بلکه با این‌که شعور و فهم دارد و هم زبان عقل را می‌فهمد و هم زبان وحی را، اما هواهای نفسانی مانع می‌شوند. یعنی هواهای نفسانی انسان است که جلوی دید عقل را می‏گیرد و نمی‏‏گذارد آن‏چه را که آن ادراک می‏کند، روی دل انسان اثر کند؛ هواهای نفسانی و امیال حیوانی مانع می‌شوند که قلب آن‏چه را که وحی برای ما آورده است را نفهمد و اینها اثرگذار نباشند. نفس، دشمن‌ترین دشمنان در آثار معرفتی ما و معارف اسلامی ما هم این وجود دارد که نقطه مرکزی انحراف و فریب، امیال و هواهای نفسانی است؛ «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»( بحارالأنوار، جلد 67، صفحه 64) همین موجب می‏شود که انسان بر سر دو راهی‌ها که رسید، راه اشتباه را انتخاب کند. بحث، بحث انتخاب است. خود انسان انتخاب می‏کند و مسأله دل‌بردن و سلب اختیار مطرح نیست، بحث دل‌دادگی به دنیا است. این حرف‏ها اشتباه است، چون دنیا هیچ وقت دل آدم را نمی‏برد، بلکه انسان خودش دل به او می‏سپارد. سر دو راهی هم که رسیدیم آنجا است که هواهای نفسانی، انتخاب من را برای تشخیص مسیر سعادت به سمت خویش سوق می‏دهد و این قهری است. نفس به سوی چیزهایی دعوت می‏کند که همسو با تمایلات نفسانی، شهوت و غضب من است. شهوت در ارتباط با مال است و غضب در ارتباط با جاه و ریاست است. این خلاصه بحث ما بود. آخرین خطبه پیغمبر اکرم لذا ما می‌بینیم که این مسألۀ دو راهی را ما در روایات داریم. در یک روایت داریم که انسان بر سر دو راهی که قرار می‌گیرد، انتخابش چه اثری خواهد داشت. این روایت یک مقدمه دارد که من می‌خواهم آن را ابتدا بگویم. پیغمبراکرم در مدت عمرشان برای مسلمین خیلی خطبه خوانده است. آخرین خطبه‏ای را که پیغمبراکرم خوانده و بعد از آن هم وفات کردند، این خطبه است. این جملات برای آخرین خطبۀ پیغمبر است که حضرت بعد از آن دیگر خطبه نخواند. من بخشی از آن را برایتان می‏خوانم. حضرت فرمود «أَلَا وَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیَا وَ آخِرَةٌ» هر کس بر سر دو راهی دنیا و آخرت قرار بگیرد، «فَاخْتَارَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ» و دنیا را برمی‌گزینند، در قیامت خدا را ملاقات می‌کنند در حالی که هیچ سپری از حسنات در برابر آتش جهنم ندارند. کسانی که سر دو راهی قرار می‏گیرند و سراغ تمایلات نفسانی‏شان، می‏روند بدانند که وقتی قیامت شود، تعبیر لقای الهی برای اشاره به قیامت است، دیگر چیزی ندارد که بخواهد با آن جلوی جهنم را بگیرد. «وَ مَنِ اخْتَارَ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْیَا وَ تَرَکَ الدُّنْیَا لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» (وسائل‌الشیعه، جلد 15، صفحه 356) و هر که آخرت را برگزیند، روز قیامت خدا را در حالتی ملاقات می‌کند که از او راضی است. سر دو راهی که قرار گرفت، نگاه کند و ببیند که مشروع است یا نامشروع. دنیایی که در اینجا آمده است، دنیای نامشروع است. این را من قبلاً توضیح دادم. «لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» کسی که دنیای نامشروع را کنار گذاشت و سراغ قیامت رفت یعنی سراغ چیزی رفت که رضایت الهی در آن است، در روز قیامت، ملاقاتش با حق در حالی است که خدا از او راضی است. آخرین خطبه امام حسین من اول سخنرانی امام حسین در روز عاشورا را مطرح کردم و آن را توضیح دادم. حالا می‏خواهم بروم و آخرش ر بخوانم که در آن لطافت‌هایی هست. امام حسین، اول که وارد می‏شود، می‌فرماید: عباد الله! تقوای الهی! بعد مسألۀ غرور را مطرح کرده و منشأ غرور را می‏گوید. حالا دو لشگر رو به هم، صف کشیده و ایستاده‏اند، به آنها خطاب می‏کند که شما مغرور شده‏اید. ضرت راجع به دنیا و آنچه که مربوط به دنیا است، زبان دعوت و زبان دعوت عبرت دنیا مطالبی را مطرح می‏کند. این یک قسمت از نحوه فریب خوردن است. بخش دیگر این است که عدم باور نسبت به معاد مانع انتخاب راه درست است. حالا به آخر سخنان امام حسین در همان سخنرانی، گوش کنید! ببینید که امام حسین چه می‏گوید. البته این مسائل، کمی طلبگی است که می‏گویم. حضرت در ادامه فرمود: «لا و الله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل» به خدا قسم! من هیچ‏گاه مانند یک انسان ذلیل تسلیم شما نمی‏شوم. «و لا افر منهم الفرار العبید» و مثل سفله‏گان هم فرار نمی‏کنم و تسلیم نمی‏شوم. «یا عباد الله انی عذتُ بربی و ربکم أن ترجمون» من به خدای خویش و شما پناه می‌برم که شما مرا سنگ‌سار کنید. من این مطلب را در جایی ندیدم و این مطلب از خودم است که حضرت با این جمله چه نکته‌ای را بیان فرمود! این عبارت حضرت بخشی از آیه‏ سوره دخان است که می‌فرماید: من به پروردگار خود و شما پناه گرفتم، «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُون‏»( سوره مبارکه دخان، آیه 20) رجم یعنی سنگسار، از این‌که من را سنگ‏سار کنید. آیا امام حسین نمی‏دانست که کجا می‏رود و آخر کارش چه می‏شود؟ من خیلی بحث کرده بودم، اما این قسمت را نگفته بودم. امام فرار نمی‌کند حتی اگر ... امام حسین می‏دانست که اینها می‌خواهند او را بکشند و یک عده هم هستند که او را سنگ‌باران می‏کنند. شاید این مطلب را تا به حال از کسی نشنیده باشید! اما این‌که حضرت بخشی از آیه سوره لقمان را می‏آورد و در بیانات خود استخدام می‏کند، برای این است که می‌خواهد بگوید: وقتی حرف‏هایم تمام شود، فرار نمی‏کنم! این را بدانید که نه اهل فرار هستم و نه اهل تسلیم! و از این‌که من را سنگ بارانم کنید پناه‏گاهم پروردگار خود که پروردگار شما است. بعد، حضرت یک تکه از آیه دیگری را متصل می‏کند به سخنان خود که در سورۀ غافر است و می‌فرماید: «اعوذ بربی و ربکم من کل من متکبر لا یومن بیوم حساب» (سوره مبارکه غافر، آیه 27) پناه می‏برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر سرکشی که قیامت باورش نیامده است. این همان عامل دوم غرور است. یک مسأله دنیا بود و دو، عدم باور نسبت به معاد بود؛ اول آن را مطرح می‏کند و در آخر این را گفت. این اولین سخنرانی حضرت در روز عاشورا بود که حضرت یک سخنرانی دوم هم دارد. ابزارهای فریب شیطان من مطالب را به صورت گذرا می‏گویم؛ شیطان، چه شیطان شیطان بیرونی و چه شیطان درونی که همان قوه واهمه و متخیله است و مسائل را برای انسان جلوه می‏دهد و باعث فریب می‌شود، اینها ابزارهایی دارند که انسان را فریب دهند و اغراء کنند. تا به حال بحث‏مان کلی بود و آن را جزیی نکرده بودیم. ولی چون آخرین جلسه است و می‌خواهم تذکر بدهم، بعضی از ابزارهای شیطان درون و بیرون را می‏گویم. 1. قوای درونی و بیرونی شیطان گاهی انسان را به قوای بیرونی‏اش مغرور می‏کند، گاهی به قوای درونی‏اش. مثلاً به صحت مزاج یا جوانی، مغرور می‏شوی. این شیطان است. چنین آدمی دست به یک کارهایی می‏زند، که معلوم است فریب خورده است. مغرور به چیست؟ مغرور به صحت مزاج یا جوانی است. منشأ شیطان است که او را مغرور کرده و فریبش داده است. غافل از اینکه او هم آفتاب لب‌بام است. توجه ندارد که با یک حادثۀ کوچک، سلامتی و جوانی‌اش همه هبائاً منثورا (از بین می‌رود) می‌شود. • سلامتی، جوانی، علم و ... ابزار فریب شیطان گاهی درونی است. مثل این‌که کسی خوش استعداد و خوش حافظه است. غرور علمی دارد. دکتر، مهندس یا پروفسور شده است، ولی دارد به شیطان سواری داده و فریب حافظه و علمش را خورده است. نعوذ بالله، با یک بیماری همه‏اش پوچ می‌شود. با یک بیماری، حافظه می‌رود. این چیزهایی را که می‏گویم، شما دیده‏اید. آن‌قدر حافظه‌اش را از دست داده است که دیگر نه پدر و مادرش را می‏شناسد، نه بچه‏اش را و نه هیچ کس دیگر را. شیطان راه‌های مختلف را امتحان می‌کند این خیالات وسوسه شیطان است. همه هوای نفس است. یک وقت می‏گویی کسی به مال یا مقام مغرور شده است، خوب اینها خیلی برای ما چشم‏گیر است اما بقیه‏اش هم همین است. شیطان ابزار گوناگون دارد که من چند نمونه را به عنوان مثال گفتم. او از این راه وارد می‏شود، اگر نتوانست، از آن راه وارد می‏شود؛ آنقدر راه و ابزار دارد که خدا می‏داند و من و تو نمی‏دانیم. 2. برخی از معارف الهی شیطان ممکن است حتی از مسیر معارف الهی تو را فریب دهد؛ یک وقت می‏گویی پول و ثروت است، قوای بیرونی و درونی است؛ نه، از راه معارف الهی مغرورت می‏کند. البته من این دو نمونه را به عنوان شاهد آوردم که شخص نمی‏گوید: من به قیامت اعتقاد ندارم، بلکه می‏گوید: قیامت هست و من هم مبدأ را قبول دارم و هم معاد را قبول دارم، اما فقط حرف می‌زند و در عمل با مبداء و معاد مخالفت می‌کند. • شیعه که به جهنم نمی‌رود! یکی از معارف ما این است که هیچ وقت، یک شیعه به جهنم نمی‏رود. حالا اگر کسی بگوید: من که شیعه هستم؛ هیچ شیعه‌ای هم به جهنم نمی‌رود؛ پس من به جهنم نمی‌روم! این صغری و کبری و یک قیاس است که یک‌جای آن اشکال دارد. مسلم است که شیعه به جهنم نمی‏رود، این کبری درست است. اما بحث در صغری است که آیا من شیعه هستم؟! شیعه کیست؟ من فقط یک روایت از عمر بن حنظله می‏خوانم که نقل می‏کند: «لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِی أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» کسی که با زبان بگوید من شیعه‌ام ولی در عمل با ما مخالفت نماید، شیعه ما نیست. مثلاً کسی که با زبان می‏گوید: من شیعه هستم، ولی وقتی رفتارش را نگاه می‏کنیم می‏بینیم از شیعه بودن خبر نمی‌دهد، یعنی عملش مثل عمل ائمه نیست، شیعه نیست. «وَ لَکِنْ شِیعَتُنَا مَنْ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِکَ شِیعَتُنَا» (وسائل‏الشیعه، جلد 15، صفحه 247) شیعه ما کسی است که هم لفظاً، هم قلباً و هم عملاً موافق با ما بوده و از دستورات ما اطاعت نماید. شیعه ما کسی است که این سه موافقت را داشته باشد و در سه چیز با ما هم‏سو باشد. شیعه ما این است. لذا یکی از دام‏های شیطان که انسان را فریب داده و مغرور می‏کند، همین است که انسان با خودش می‌گوید: من شیعه هستم. • در قیامت شفاعت می‌شویم! حالا یکی دیگر از راه‌های فریب شیطان این است که گاهی هم می‏بینیم در صحبت‌های عده‏ای این حرف زده می‌شود که اگر من از دنیا بروم، در آخرت شفاعت شامل حال ما می‌شود. شفاعت از اصول معارف ما است که در قرآن هم آمده است. مثلاً شخص فریب‌خورده می‏گوید: شما که نمی‏دانی! من مورد شفاعت قرار میگیرم! اگر بپرسی چه کسی تو را مورد شفاعت قرار میدهد؟ می‌گوید: پیغمبر اکرم! رحمه للعالمین! روز قیامت او دست ما را می‏گیرد. این چیزهایی که می‏گویم، حرف مغرورین است. آیا غیر از این هم حرفی دارند؟ باید به چنین کسی گفت که آیا احتمال نمی‏دهی که شیطان تو را به شفاعت مغرور کرده است؟ برای همین هم تو دیگر نه حرام سرت می‏شود و نه حلال. مثل یک حیوان به هر آخُری سر می‏کنی و هر کاری هم که می‌توانی انجام می‌دهی به بهانه این‌که شفاعت هست! آیا مطلب غیر این است که من می‏گویم؟ خودتان فکر کنید! شفاعت برای کیست؟ من گفتم که نمی‏توانم مفصل بحث کنم و نمی‌خواهم بحث شفاعت کنم، فقط به یک روایت در اینجا بسنده می‏کنم. روایت در ذیل این آیه است که مربوط به جمیع انبیا است؛ «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏» (سوره مبارکه انبیاء، آیه 28 ) یعنی پیغمبران شفاعت نمی‏کنند مگر برای کسی که خدا از او راضی باشد. حسین‌بن‌خالد می‌گوید: به امام هشتم(علیه‏السلام) عرض کردم: «َقُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلامُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏؟» ای پسر پیغمبر! این آیه یعنی چه؟ حضرت فرمود: «قَالَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِینَهُ» (بحارالأنوار، جلد 8، صفحه 34) انبیا در روز قیامت جز کسی را که خدا از دینش راضی است، شفاعت نمی‏کنند. معنای «دینی که خدا از آن راضی است» حالا من از شما سؤال می‏کنم که دین چیست؟ دین یک مجموعه از اعتقادات و آداب عملی است. در اعتقادات، اعتقاد به مبدأ و معاد وجود دارد، یعنی دین‌دار کسی است که قیامت باورش آمده باشد و در عمل هم تابع دستورات دین باشد. من این روایت را به بحث خودمان متصل می‌کنم که اگر کسی قیامت باورش آمده است، هیچ وقت فریب شیطان را نمی‏خورد و مغرور او نمی‌شود. «لمن ارتضی الله دینه» دین یعنی اعتقادیات که اولش مبدأ و آخرش معاد است. اعتقاد یعنی باور؛ باید خدا باور انسان آمده باشد، معاد باور او آمده باشد و چنین کسی دیگر مغرور نمی‏شود. توسل به پاره‌های تن پیغمبر خوب شب آخر جلسه ما است از این جهت دیگر من خیلی، به تعبیرات خودم عرض می‏کنم، من امشب با امید زیادی به جلسه‏مان آمدم. خیلی امید دارم. شب آخر ماه صفر است و شب جمعه هم است. من اتفاقاً روی این مسأله فکر می‌کردم که نسبت به شب جمعه روایاتی داریم که درب‏های آسمان‏ها باز می‏‏شود؛ از سر شب تا به صبح، منادی ندا می‏کند که بیایید! هر کس هر چه می‏خواهد بیاید! فکر کردم امشب مجموعه عجیبی است که دو ماه محرم و صفر هم بر ما گذشته است. مسأله معلوم است که در این ایام حوادث دردناک و أسف‏ناکی برای اهل بیت اتفاق افتاده است. به ذهنم رسید که امشب باید یک وسیله ببریم و از خدا حاجت بخواهیم؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة» (سوره مبارکه مائده، آیه 35) بهترین وسیله‏ای که ما می‌توانیم امشب به خدا عرضه کنیم چیست؟ من در روایات دیدم که راجع به دو نفر داریم که پیغمبر اکرم از آنها به پاره تن خویش تعبیر کرد. ما هم سراغ پاره‌های تن پیغمبر می‏رویم و هر دوی اینها را وسیله قرار می‏دهیم. البته از دیدگاه ما یکی، خیلی فضل دارد. خصوصیات امام هشتم، پاره تن رسول خدا اما اولی؛ پیغمبر اکرم راجع به امام هشتم(علیه‏السلام) فرمود که پاره تن من در توس شهید می‏شود. در بین ائمه ما، یک امام است که از دو جهت خصوصیت دارد؛ یک این که بر خلاف متعارف قبل از وفاتش برای خود مجلس عزا گرفت. حتی حسین(علیه‏السلام) هم در روز عاشورا وقتی خداحافظی کرد و خواست به میدان برود اهل بیت دورش جمع شدند و گریه می‌کردند، حتی حضرت به دخترش گفت «لا تُحرِقی قلبی بِدَمعِکَ حَسرَتاً» گریه نکن! گریه‏‌ها را برای بعد بگذار! ولی امام هشتم در مدینه اهل بیتش را جمع کرد و گفت: برای من گریه کنید! اما خصوصیت دوم؛ اکثر ائمه را با سم مسموم کردند و به شهادت رساندند ولی به شما بگویم، سمی که به امام هشتم(علیه‏السلام) دادند غیر از همه آنها بود. دیگر سم‌ها چند روز طول می‏کشید تا حضرات را از پای درآورد، حتی سم امام حسن هم همین‌طور بود، اما در مورد امام هشتم روایت می‌کنند که وقتی حضرت آن میوه را تناول کرد، فاصله‏ای نشد که پنجاه بار بلند شد و دوباره نشست. «یَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلِیمِ» امام هشتم مثل مارگزیده به خودش می‏پیچید. این سم چند ساعت بیش‏تر به امام مهلت نداد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت