حالا آقا مهدی ديدار با پدر تازه می‌كند

کد خبر: 135822

خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل اصرار يكي از رزمندگان مبني بر همراه شدن با آنها مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم اما ما دو برادر اگر شهيد شويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.

یجهان: پدر شهيدان مهدي و مجيد زين‌الدين دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي شتافت. عبدالرزاق شيخ زين‌الديني پدران شهيدان زين‌الدين بعد از مدت‌ها تحمل بيماري كه به آن مبتلا بود مقارن با سالروز وفات پيامبر گرامي اسلام و شهادت امام حسن مجتبي (ع) در بيمارستان وليعصر قم دار فاني را وداع گفت. اما مهدي و مجيد زين الدين سالاران جنگ و مبارزان نفس بودند كه همه دوستانشان را در حيرت شيدايي هاي خود گذاشتند و رفتند و اكنون به پيشواز پدر خود مي روند تا جواب ناداده خود را به او بگويند و ما...و ما مي‌دانيم، مي‌دانيم يك گلوله توپ، يك گلوله خمپاره چيست و چقدر مي‌تواند تخريب داشته باشد اما يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره نتوانست مقاومت رزمندگاني كه جزيره مجنون را به دست گرفته بودند بشكند تا با مديريت فرماندهاني مثل مهدي زين‌الدين كه هنگام شهادت تنها 25 سال داشت، هم طلسم نبرد در روز شكسته شود و هم تفرعن تجهيزات و امكانات دشمن. همو كه پس از فتح جزيره مجنون و تيراندازي بي‌امان عراقي‌ها سر ظهر با يك عدد كلاشينكف نشست درون‌سنگر، جلوي ديد مستقيم عراقي‌ها، نشانه گرفت و زد، بي‌امان و رو كرد به افراد درون‌سنگر كه بزنيد: "هر يك تيري كه زدند، دو تا جوابشان را بدهيد. " جزيره سياه شده بود از شدت انفجار، چشم چشم را نمي‌ديد، مبادله بي‌وقفه گلوله‌ها مجال رساندن آذوقه به كسي نمي‌داد، در يك سو همه گرسنه و در سوي ديگر آذوقه‌ها فراوان اما هركس برمي‌خاست مي‌نشست كه گلوله امان نمي‌داد. چگونه آذوقه‌ها را به رزمندگان برسانيم؟ اين سوال يك بسيجي بود؛ زين‌الدين برخاست موتور تريلش را روشن كرد و هم‌رزمش جعفري به همراهش آذوقه‌ها را به جلو بردند و تا شب نشده به همه غذا رساندند. در راه پدر،‌در شور انقلاب هنگامي كه انقلاب به ثمر نشست، مهدي زين‌الدين جواني بود 19 ساله كه از پي سلوك پدرش در راه مبارزه با رژيم ستم‌شاهي دچار مصائب زيادي شده بود. پدر او كه كتاب‌فروشي داشت هميشه متهم بود كه كتاب‌هاي ممنوعه مي‌فروشد و سر ناسازگاري با رژيم پهلوي دارد به همين دليل همواره مورد آزار و اذيت ساواك واقع مي‌شد و خانه به دوش از اين شهر به آن شهر تبعيد مي‌شد. از تهران به خرم‌آباد، از خرم‌آباد به سقز و از سقز به اقليد فارس شد و خانواده برايش نگران. آخرين تبعيدش آخرين نفس‌هاي حكومت پهلوي دوم بود چنين موقعيتي فرصتي را پيش آورد كه پدر مهدي مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال دهد و مهدي نيز به همراه ساير اعضاي خانواده از خرم‌آباد به قم برود و دوش به دوش ديگران حضور موثري در مبارزات مردمي در پي گيرد. مبارزه و مطالعه و گريز از رستاخيز مهدي و همچنين برادر كوچك‌ترش‌مجيدتحت تاثير پدر و فضاي حاكم در خانه نوع ديگري به زندگي نگاه مي‌كردند. به همين دليل وقتي در دوران دبيرستان حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌كرد مهدي زين‌الدين در خرم‌آباد به عضويت اين حزب درنيامد و با سابقه‌اي كه از او و پدرش داشتند از دبيرستان رياضي آن شهر اخراجش كردند. او به ناچار براي ادامه تحصيل با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1365 شركت و ضمن موفقيت توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز به دست آورد.اما قبولي او در دانشگاه شيراز همزمان شد با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و انصراف او از ادامه تحصيل. اينچنين بود كه سر سودايي او كه مبارزه و مطالعه را مي‌پسنديد به سوداي انقلاب دل بست. پيوستن به سپاه و برخورد با التقاط انقلاب كه پيروز شد هركسي را كاري مي‌بايست. او نيز به كاري شد، جزو اولين كساني بود كه به جهاد سازندگي رفت و با تشكيل سپاه پاسداران قم به اين نهاد پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و سپس مسئول واحد اطلاعات سپاه قم شد. در همين دوره بود كه غائله خلق مسلمانان بروز كرد و او نقش فعالي در برخورد با نيروهاي التقاطي از خود نشان داد اما آتش جنگ كه شعله‌ور شد امان از كف داد و بي‌امان خود را به جبهه نبرد رساند. دقت در كسب اطلاعات از دشمن فرصتي بود جنگ، فرصت ظهور، ظهور انسان‌هايي با عياري تازه و فراتر از حد و حدود عادي، مردان پابرهنه‌اي كه اساطير شدند، هركسي گوشه‌اي از اين كار را گرفت كه مجال چند و چون نبود. مهدي زين‌الدين نيز مسئول شناسايي يگان‌هاي رزمي شد و بعد از آن مسئول اطلاعات - عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. رمز موفقيت عمليات، موفقيت در كسب اطلاعات بود كسي كه بهتر از دشمن اطلاعات به دست آورد بهتر مي‌تواند به او ضربه بزند اين كار خطير مهدي زين‌الدين بود كه با شجاعت تا عمق مواضع دشمن نفوذ كرده و محورهاي عملياتي را به درستي نشانه‌گذاري مي‌كرد. بخشي از موفقيت به دست آمده در عمليات فتح‌المبين مرهون دقت اطلاعاتي اوست. اقتدار فرمانده 23 ساله آرام، آرام بر دقت او افزوده شد و ايمان و تجربه را به هم آميخت. او در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات - عمليات قرارگاه نصر را بر عهده گرفت و به خاطر لياقت و استعداد رزمي ارتقا يافت و در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) كه بعدها به لشكر تبديل شد، انتخاب گرديد. در اين دوره او 23 سال بيشتر نداشت در عمليات رمضان تيپ تحت فرماندهي مهدي زين‌الدين جزو يگان‌هاي خط‌شكن بود. نحوه مديريت و فرماندهي و موفقيت در پيشبرد اهداف باعث شد كه اين تيپ سريع‌تر به لشكر تبديل شود و اين لشكر در عمليات‌هاي محرم، والفجر مقدماتي، والفجر 4 و والفجر 5 به عنوان يكي از يگان‌هاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين‌كننده‌اي را برعهده گرفت. صبر، استقامت و مقاومت اين يگان، همگام و هم‌شانه با ساير يگان‌ها در عمليات حساس خيبر بسيار مشهور است. وقتي دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگ‌افزارها و هواپيماهاي جنگي روسي، آمريكايي و فرانسوي و بمب‌هاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را هدف قرار داده بود او و يگان تحت امرش تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن را به عقب راندند و جزاير را حفظ كردند. از او به عنوان يكي از طراحان اصلي عمليات خيبر ياد مي‌شود نبردي كه به آزادسازي جزاير مجنون و شكست دشمن از فرماندهي 23ساله انجاميد كه "خيبرشكن " لقب گرفت زيرا به گفته فرماندهان عالي‌رتبه جنگ: "آقا مهدي نخستين كسي بود كه طلسم نبرد روز را شكست " و در زير نور آفتاب چشم در چشم دشمن جنگيد و پيروز هم شد. نيروهاي ضعيف را طرد نمي‌كرد آقا مهدي شخصيت پرجاذبه‌اي داشت، بي‌تكلف بود و مثل برخي از مديران امروزي كه تشريفات جزو شخصيت‌شان شده در پي تشريفات و در بند ظواهر نبود. شوخ‌طبع و شيرين اما جدي، منظم و پيگير بود ولي هرگز كسي خشمگيني او را نديد اگرچه بي‌انضباطي‌ها را تنبيه مي‌كرد ولي هرگز كسي را به دليل ضعف‌هايش در كار از خود دور نمي‌كرد. اگر مي‌ديد كه نيرويي مديريتش ضعيف است او را طرد نمي‌كرد. مي‌آورد پيش خودش و به او راه و رسم كار را ياد مي‌داد و بعد دوباره در جايي مناسب از او استفاده مي‌كرد. از رياكاري متنفر بود و صداقت را پاس مي‌داشت. همه را به نظم و انضباط فرامي‌خواند و آموزش‌هاي نظامي را ضروري مي‌دانست. خودسازي پيش از لشكرسازي به تزكيه و جهاد اكبر اعتقاد داشت. مجاهدت اصلي را مبارزه با نفس مي‌دانست. خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد. از خود بسيار مراقبت مي‌كرد. سعي مي‌كرد همواره وضو داشته باشد و نماز را اول وقت بخواند. حفظ اموال بيت‌المال برايش اهميت خاصي داشت. وقتي چند تا از بچه‌ها كنار آب جمع شده بودند و يكي‌شان براي تفريح در آب تيراندازي مي‌كرد زين‌الدين سر رسيد و گفت: "اين تيرها بيت‌الماله حرامش نكنيد. " جوابش داد: "به شما چه؟ " و با دست هلش داد. زين‌الدين كه رفت يكي گفت: "مي‌دوني كي رو هل دادي؟ " دويده بود دنبالش براي عذرخواهي كه جوابش داده بود: "مهم نيست. من فقط امر به معروف كردم گوش كردن و نكردنش ديگر با خودته. " بحث با حسن باقري اما در عين حال در بحث تاكتيك‌هاي رزمي جدي بود و گاه زياده‌روي هم مي‌كرد. يكي از دوستانش تعريف مي‌كند: "دو سه روزي بود كه مي‌ديدم توي خودش است. پرسيدم چته تو؟ چرا اينقدر تو همي؟ گفت: دلم گرفته. از خودم دلخورم. اصلا حالم خوش نيست. گفتم: همين جوري؟ گفت: نه، با حسن باقري بحثم شد. داغ كردم، چه مي‌دونم؟ شايد باهاش بلند حرف زدم. نمي‌دونم. عصباني بودم. حرف كه تموم شد فقط بهم گفت مهدي، من با فرمانده‌ام اينجوري حرف نمي‌زنم كه تو با من حرف مي‌زني. ديدم راست ميگه. الان دو سه روزه كلافه‌ام، يادم نمي‌ره. " خلوت‌گزيني و مطالعه اهل خلوت‌گزيني و مطالعه بود. وقتي از عمليات خبري نبود مي‌خواستي پيدايش كني بايد جاهاي دنج را مي‌گشتي. پيدايش كه مي‌كردي مي‌ديدي كتاب به دست نشسته انگار توي اين دنيا نيست. 10دقيقه وقت كه پيدا مي‌كرد مي‌رفت سر وقت كتاب‌هايش. گاهي كه كار فوري پيش مي‌آمد، كتاب همان‌طور باز مي‌ماند تا برگردد. مطالعه را از كودكي آموخت هنگامي كه تابستان‌ها براي كمك به پدرش به مغازه كتاب‌فروشي پدرش مي‌رفت. در كتاب‌ها چيزي بود كه در بيرون نبود. جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم مهدي به همراه برادر كوچك‌ترش مجيد كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) بود جهت شناسايي منطقه عملياتي از كرمانشاه به سمت سردشت حركت مي‌كنند. موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل اصرار يكي از رزمندگان مبني بر همراه شدن با آنها مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم اما ما دو برادر اگر شهيد شويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم. غروب در راه به كمين ضدانقلاب مي‌خورند. موشك آر.پي.جي به سقف ماشين اصابت مي‌كند و مجيد به شهادت مي‌رسد و مهدي پياده شده تا در پناهگاهي قرار بگيرد كه از پشت مورد اصابت رگبار گلوله قرار مي‌گيرد. فردا وقتي نيروهاي خودي مي‌رسند دو نفر را مي‌بينند كه به آنها تير خلاص زده‌اند. چندان قابل شناسايي نبودند وقتي قبض پرداخت خمس در داشبورد ماشين پيدا مي‌شود مطمئن مي‌شوند كه خود شهيد مهدي زين‌الدين است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد