کریمخان با کتابفروشیها خداحافظی میکند
نمیشود اهل کتاب و کتابخوانی باشی و دلت پر نکشد که بروی خیابان کریمخان زند تهران قدم بزنی و پشت ویترین کتابفروشیهای این راسته به تماشا بنشینی...
مهر: از "ناصر خسرو" تا میدان بهارستان و روبروی دانشگاه تهران در دهههای بعد راهی طولانی طی شد که سرانجام به خیایان کریمخان زند رسید تا نبض کتابقروشیهای تهران در آن بتپد اما حالا خبر میرسد که این کتابفروشیها جای خود را به کبابی، فستفود و بانک و ... می دهند. نمیشود اهل کتاب و کتابخوانی باشی و دلت پر نکشد که بروی خیابان کریمخان زند تهران قدم بزنی و پشت ویترین کتابفروشیهای این راسته به تماشا بنشینی و مگر میشود تا پشت ویترینها بیایی و گامهایت سست نشود که بروی داخل، کتابها را ورق بزنی و حتی اگر کتابی هم نخری ولی حال و هوایی تازه کنی. راسته کریمخان نزدیک به دو دههای میشود که فروشگاههای کتاب را در خود جای داده است؛ فروشگاههایی که سعی کردهاند گام به گام خود را با سلیقه روز مخاطب همراه کرده و تنها به شیوه سنتی کتابهایشان را ارائه نکنند. حال امروز باید خبر از اتفاقی بدهی که نه برای خودت خوشایند است و نه برای خیلی از دوستداران کتاب که حتی از شهرهای دیگر و به شوق سرزدن به همین کتابفروشیها که بعضا به پاتوقهای فرهنگی هم تبدیل شدهاند به تهران میآیند. و خبر این است که تعدادی از فروشگاههای مطرح این راسته از جمله کتابفروشی آبی، ثالث و ویستار قرار است ساختمانشان را به فروش گذارند و این به معنای تعطیلی این کتابفروشیهاست، کتابفروشیهایی که دوستشان داری و غالبا کتابهایی که میخواهی از آنها میخری و حتی قرارهایت با دوستانت را همان حوالی میگذاری. گرچه میدانی خبر درست است ولی میخواهی که درست نباشد و امیدوار که یک نفر تکذیبش کند ولی نه محمدحسن طباطبایی مدیر نشر آبی و نه فرخنده حاجیزاده مدیر نشر ویستار آن را تکذیب نمیکنند. از نشر ثالث هم شنیدههایت محکم است که برای واگذاری ساختمان به یک بانک وارد مذاکره شدهاند. همچنین میدانی به غیر از این سه فروشگاه کتاب، کتابفروشی بزرگ دیگری از همین راسته درحال مذاکره با بانک دیگری برای واگذاری است. محمدحسن طباطبایی مدیر انتشارات آبی که یکی از قدیمیترین کتابفروشیهای خیابان کریمخان را در طول 18 سال اخیر مدیریت کرده است، از اهالی پیشکسوت و مهربان کتاب و نشر است که پای صحبتهایش مینشینی. این دیگر یک گفتگو نیست درددل است که یکی او میگوید یکی تو. تصمیم برای فروش ساختمان کتابفروشی آبی را تایید میکند و میگوید: "متاسفانه این خبر درست است. من قریب به 18 سال است که این کتابفروشی را در خیابان کریمخان دایر کردهام پیش از آن هم در خیابان سنایی بودیم که آنجا هم مشکلات خود را داشت ولی روال اقتصادی که بر فروشگاه فعلی حاکم است بیش از توان من است. بیش از توانم هم تاکنون استقامت کردهام و دیگر نمی توان ادامه داد. من از اول هم میدانستم که کتابفروشی درآمدزا و سودده نیست و در همه این سالها هم سودی از کتابفروشی به دست نیامده است و این نه فقط مشکل من و چند کتابفروشی دیگری که قرار است ساختمانشان را بفروشند، است بلکه کلا کار کتابفروشی به تنهایی سود ندارد و اگر ما هم در کتابفروشی آبی تا امروز دوام آوردهایم به دلیل کار نشر بوده است و از آن طریق توانستهام حقوق پرسنل را پرداخت کنم. کتابفروشی در این سالها برای شخص من جز ضرر چیزی نداشته است ولی به دلیل عشق و علاقهای که به این کار وجود دارد استقامت کرده بودیم. من خودم بیش از همه متاسفم که این اتفاق میافتد. چندی پیش سفر کوتاهی بودم وقتی برگشتم و دیدم فروشگاه نیمه خالی است واقعا از لحاظ روحی به من فشار آمد و اگر بگویم گریستم خلاف نگفتهام. ولی چه میشود کرد که با عشق و احساسات نمی توان حقوق کارکنان را پرداخت و زندگی را اداره کرد. من سالهاست که اینجا هستم و با خشت خشت آن احساس انس و الفت میکنم و می دانم اگر کسی اینجا را بخرد آن را تبدیل به مکانی چون ساندویچفروشی یا فست فود میکند و این برای همه ما و فضای فرهنگی جای تاسف دارد. در همین روزها که بحث فروش جدیتر شده است چندین نامه از مشتریان ثابتمان داشتهایم که سعی داشتند ما را از این کار منع کرده و یا ابراز تاسف کرده بودند ولی چه میشود کرد! فقط میتوان ابراز ناراحتی کرد که مکانی یک زمانی داشت به راسته دوم کتابفروشی تهران بزرگ تبدیل میشد حال با تعطیلی چند فروشگاه دچار سرنوشت غمانگیزی میشود." طباطبایی در پایان صحبتهایش اشاره میکند که فعلا قصد ندارد کتابفروشی جدیدی تاسیس کند و اگر قرار بود این کار را ادامه دهد مکان فعلی را به فروش نمیگذاشت. البته این به معنای تعطیلی فعالیتهای انتشارات آبی نیست بلکه بخش نشر همچنان به فعالیت خود با رویکرد پیشین ادامه میدهد. از سوی دیگر فرخنده حاجیزاده مدیر نشر ویستار نیز از تصمیمش برای فروش ساختمان کتابفروشی ویستار میگوید. او که این ساختمان را با پشتسر گذاشتن مسائل و مشکلات زیاد حفظ کرده بود حال امروز از فروش آن به دلیل فشارهای اقتصادی خبر میدهد. حاجیزاده در همین رابطه به خبرنگار مهر میگوید: "آن دلیل عمدهای که مرا وادار کرد کتابفروشی را برای فروش بگذارم، تنگنای مالی بود. دیگر همکارانم هم در دیگر کتابفروشیها که اقدام مشابهی میکنند حتما دلایل خاص خودشان را دارند که مشکلات مالی یکی از آنها است و برای هر فرد شدت و ضعف خاصی دارد ولی برای من مهمترین دلیل مشکلات اقتصادی بود. این اتفاق غمانگیزی است، برای من که از کودکی تا بزرگی خودم و بچههایم به این کار عشق ورزیدهام، کنار گذاشتن آن آسان نیست. از لحاظ روحی به هم میریزی ولی آنقدر شرایط اقتصادی تو را تحت فشار میگذارد که دیگر نمیتوانی ادامه دهی. هم برای من، هم برای پژمان سلطانی مدیر فروشگاه و دیگر بچهها اتفاق دردناکی است. من غم را در چشمان پسرم (پژمان سلطانی) میبینم. او و دیگر همکارانمان به این فروشگاه و کارشان عشق میورزند." از او درباره همسایهشان که این روزها یک کبابی است و چندی پیش یک کتابفروشی بود میپرسم. میگوید: "اول آنجا کتابفروشی پارت بود که اجاره دادند به کتابفروشی اندیشه مثبت و یک روز هم شد کبابی"شبهای تهران". روزی که این تابلو بالا رفت من دیدم پشت ویترین ما هم رمان "شبهای تهران" غزاله علیزاده است و حس غریب و غمناکی به من دست داد." حاجیزاده را خطاب همان پرسشی که از طباطبایی پرسیدهام قرار میدهم که آیا جای دیگر و در زمان دیگر باز هم کتابفروشی دایر خواهد کرد؟ اینگونه توضیح میدهد که این اتفاق بستگی به خیلی چیزها دارد که از الان نمیتوان درباره آن قطعی حرف زد. مکث میکند. گویا دلش نمیآید یک "نه" قاطع بگوید. میگوید: "این کار عشق من است مگر میتوانم از اصلم برای همیشه دور شوم. از اینجا کنده شوم باز هم به هر حال دوباره به همین سمت میآیم." از سویی دیگر، اینروزها کتابفروشی نشر نی هم دقیقا در زیر پل کریمخان زند، خواب روزهای خوشی را میبیند که لبریز از کتاب بود اما اکنون میهمان گرد و غبار و سکوت است.هرچند که شاید دلایلی دیگر باعث بسته شدن پلکهای این کتابفروشی شده باشند. آنچه شنیدهای غمگینترت میکند ولی همچون همیشه گریزی و گزیری از حقیقت نیست. امیدواری شاید نوشتن و آگاهیرسانی بتواند از جایی که حتی نمیدانی کجا میتواند باشد، راهی برای چارهای ایجاد شود. حتی نمیدانی انتهای گزارشت مثل خیلی دیگر از نوشتههایت باید نام کدام نهادها، دستگاهها، سازمانها، دستاندرکاران و مسئولان را ردیف کنی تا بنویسی "باشد که کمکی کنند"، "کاش بیشتر توجه و همکاری میکردند" و ...
دیدگاه تان را بنویسید