مخاطب، قربانی لجاجت‌ مدیری و سیما

کد خبر: 122686

مسائل مادی تا چه حد می‌تواند مهم و تاثیرگذار باشد كه هیچكدام از دو طرف ماجرا، عوامل سازنده فیلم و صداسیما، حاضر به كوتاه آمدن از موضع خود نشده اند؟

مخاطب، قربانی لجاجت‌ مدیری و سیما

مدیری چهره‌ای آشنا در عرصه طنز تلویزیونی است. کمک‌هایی که به ارتقا سلیقه مخاطبین و سطح کیفی برنامه های طنز تلویزیونی کرده است به هیچ عنوان قابل کتمان نیست. او این جایگاه را برخلاف خیلی‌ها که داعیه کار طنز دارند و هر چیزی حتی لودگی های افسار گسیخته را با رانت رسانه‌ای به خورد مخاطب می‌دهند و یا بستر فرهنگی را با كتاب «گینس» اشتباه گرفته اند و فقط درصدد ثبت ركورد فروش هستند، یک شبه به دست نیاورده و برای رسیدن به این مقام به معنای واقعی کلمه خون دل خورده و پوست انداخته است. به گزارش خبرنگار فرهنگی «فردا» روند رشد صعودی مدیری به وضوح قابل درک است. او هیچ گاه گرفتار روزمرگی و تکرار نشده و با نگاه جدی به طنز و تجربه فضاهای جدید، توانسته در این عرصه، حرف برای گفتن داشته باشد. البته چیزی كه به او در این مسیر كمك قابل توجهی كرده است، رسانه ایست به نام «تلویزیون» و قالب سریال 90شبی. علی رغم همه ی دشواری‌ها و ریسك بالایی كه كار ساخت سریال های 90شبی و روتین (بخصوص طنز) دارد ولی امتیازاتی نیز دارد كه این مزایا را در هیچ جای دیگر نمی شود پیدا كرد. كار طنز، آن هم در جامعه‌ای مثل ایران به نسبت دیگر جوامع محدودیت‌هایی دارد و این كه یك نفر مثل مدیری می‌تواند مخاطب را از هر قشر و با هر سلیقه هر شب بخنداند، كاری است بزرگ كه او به ممد نگاه حرفه‌ای و فراهم آوردن یك گروه قوی و مستعد به آن رسیده است. در خصوص سریال طنز «قهوه تلخ» و حواشی پیرامون آن، نكته‌ای كه بیش از همه اذهان را دچار كدورت می‌كند این است كه مسائل مادی تا چه حد می‌تواند مهم و تاثیرگذار باشد كه هیچكدام از دو طرف ماجرا، عوامل سازنده فیلم و صداسیما، حاضر به كوتاه آمدن از موضع خود نشده اند؟ اگر مسائل مالی مطرح نبود و هر دو طرف قضیه با شرایط نرم تری پای میز مذاکره می‌نشستند، الان این سریال هم شبیه دیگر کارهای این کارگردان از تلویزیون پخش می‌شد. حرف و حدیث‌ها و مسائلی كه در خصوص پخش سریال «قهوه تلخ» از تلویزیون و به توافق نرسیدن مدیران صداوسیما با سازندگان سریال كه عمده آنها بر سر مسائل مادی بود به كنار، این طریق جدید توزیع، تبعاتی در پی دارد كه شاید به چشم دو طرف مذاكره نیامده است و اگر هم آمده اهمیت آن را به خوبی درك نكرده اند. شاید می‌شد شرایط مذاكره را به نحوی پیش برد كه به اصطلاح «بُرد، بُرد» تمام شود. درست كه رسانه‌ای مثل تلویزیون، قائم به فرد نیست ولی مگر صدا وسیما چند نفر مثل مدیری در كیسه خود دارد كه به راحتی حاضر به از دست دادن این قبیل افراد می‌شود؟ نیرویی مثل مدیری كه سالها برای او سرمایه گذاری شده، آنتن به او داده شده، خوب و بد كارهایش علاوه بر خود او به پای صدا وسیما هم نوشته شده و چه بسا بدی‌ها و ضعف كارهایش بیشتر منتسب به تلویزیون و مسئولینش شده است، حالا كه وقت میوه دادن درخت طنز اوست، حالا كه شاید بتوان گفت در قله و اوج است و خروجی خوبی دارد چرا باید اینگونه با او رفتار شود. این قبیل رفتارها چه آرامشی از حاط روحی روانی برای دیگر نیروها ایجاد می‌كند؟ البته پیشینه و سوابق درخشان فرد نباید دلیل بر این شود كه فرد از خود بتی بسازد و انتظار داشته باشد به تمامی درخواست هایش جواب مثبت داده شود. چه بسا كه از قدیم گفته اند «درخت هر چه پربارتر باشد، افتاده تر»! در عین حال كه فرد باید حق خود را مطالبه كند و مدیران ارزش واقعی كار هركسی را به او بپردازند، از دعواهایی شبیه این، تنها و تنها مخاطب بیشترین ضرر را می‌برد. رسانه‌ای كه به نیروسازی فكر نكند و به این كه فعلاً كارش با همین چند نفر سریال سازی كه دارد راه می‌افتد قناعت كند، وقتی یكی از این چند نفر درست یا نادرست از مجموعه جدا بشود، از آنجایی كه مجبور است برای آنتن و مخاطب میلیونی‌اش كه بغیر از تلویزیون دسترسی به هیچ رسانه ی تصویری دیگری ندارد، ش برنامه فراهم كند یا قید آن نوع برنامه را می‌زند و وزن برنامه های دیگر را بیشتر می‌كند یا از نیروهایی كه صلاحیت لازم را ندارند می‌خواهد كه ضرب العجلی و بصورت مسكن این درد را تسكین دهند. چیزی كه در سریال های طنزی(!) كه عید امسال از تلویزیون پخش شد به وضوح قابل مشاهده بود. این رفتار باعث «مخاطب گریزی» می‌شود. چیزی كه به معنای واقعی كلمه، یعنی مرگ رسانه! از طرف دیگر مدیری كه تا دیروز مخاطبی میلیونی داشت و كارهایش را با بازخوردی كه از مردم و به روز می‌گرفت دیگر این امتیاز را از دست داده است. پیش از این در یك ساعت خاص، همه مخاطبان یك قسمت از سریال را می‌دیدند و فردا در مورد آن صحبت می‌كردند، نقد می‌كردند و ... همین باعث می‌شد كه كارگردان بسیاری از بازخوردها و نكات را شب های بعد در قسمت های دیگر سریال اعمال كند. این می‌شد كه سریال زنده و كاركترها و بعضاً تكیه كلام هایشان برای عموم شناخته شده بودند. الان ولی ممكن است بخش اعظمی از جامعه به دلایلی اصلا این سریال را نخرند و نبینند. یا حتی اگر مشتری این سریال باشند، از لحاظ زمانی هماهنگ نباشند و نتوانند در مورد سریال بحث مشترك داشته باشند و این مهمترین ضرری است كه مدیری در این میان می‌بیند و خواسته یا ناخواسته كارش از روزانه های مردم دور می‌شود و مخاطب زیادی را از دست می‌دهد. از طرف دیگر مخاطب، خواسته یا ناخواسته این سریال را با سریال های دیگری كه به همین شكل توزیع می‌شوند كه اكثراً سریال های جذاب و موفق خارجی هستند مقایسه می‌كند و دور از هرگونه غرضی برای تضعیف یا خدای ناكرده تخریب، باید پذیرفت كه این تولیدات توان رقابت با نمونه های خارجی كه شاهكارهایی بی همتا هستند، ندارند و همین باعث می‌شود كه بخش دیگری از مخاطبین به مرور زمان، از هزینه كردن برای خرید این سریال‌ها دست بكشد. بد نیست به خاطر بیاوریم كه بخش مهمی از وظیفه طنز و طنزپرداز پرداختن به درد جامعه است و این وسط جدای از همه شعارها تکلیف لبخند قشر محرومی كه شاید در تنها چیزی كه بیش از دیگر اقشار سهم برده اند، درد و فقر است و با دیدن این قبیل برنامه ها، حداقل لبخندی داشت و حالا همان را هم ندارد چه می‌شود؟ آیا مدیری و تهیه کنندگان فیلم و مسئولین صدا وسیما، لبخند و مخاطب را عام تعریف نمی کنند؟ فقط پول و مسائل مالی معیار کار فرهنگیست؟ آیا همه اقشار جامعه امکان خریداری این سریال را دارند؟ نه تنها قشر محروم كه بسیاری از اقشار متوسط جامعه هم نمی توانند 75000 تومان برای خرید و تماشای این سریال بپردازند حتی اگر احتمال برنده شدن در قرعه كشی و تصاحب جوایز رنگارنگ و عجیب و غریب این سریال را بدهند

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت