ماه رمضان وفرهنگسراها + توضیحات سخنران محترم
بعد از انتشار این یادداشت انتقادی، حجت الاسلام ریاضت به آن پاسخ داد.
فرزاد فتاحی: شب قدر بود . شب بیست و سوم ماه مبارک، شبی که می گویند قدر بودنش به یقین نزدیکتراست. دلم بلند بلند اصرار می کرد آن شب را به امامزاده علی اکبر چیذر بروم و رفتم . آنقدر خود را محتاج گفتن رازها و نیازهایم در برابر آن یکتای بی همتا ، ان ستار و آن رحمان می دیدم که دل از جراحت ضرغامی بریدم و راه چیذر در پیش گرفتم . هر چه بیشتر نزدیک می شدم سیل آدمیانی چون من بود که سواره و پیاده به سوی امامزاده در حرکت بودند.هر قدم که نزدیک تر می شدی جمعیت متراکم تر و حرکت آهسته و سخت تر می شد . گویی محشر را در محله چیذر تمرین می کردند که هر کس سر به زیر انداخته و مفاتیح را چون نامه اعمال در دست گرفته و زمزمه کنان و بی اعتنا به اطراف به سوی سرنوشت خویش می رفتند . این حس زیبا ولی حسرت آور تا آنجا ادامه می یافت که به محل استقرار بانوان می رسیدی ، آنجا که بر پارچه نوشته ای نوشته بودند «محل استقرار خواهران» . چرا که ازاین نقطه مناظری را می دیدی که باعث آزردگی خاطر تمام کسانی (اعم از زن و مرد) می شد که خالصانه به قصد قربت به آن مکان مقدس آمده بودند، مناظری که به یقین بر صفای روح و پاکی دل تاثیر منفی می گذاشت، مناظری که به راستی با آن قبور شریف شهداء که به زیبایی مزین به فانوسهای روشن شده بودند در تضاد بود، مناظری که که هر چقدر حجاب مومنات در آن داد می کرد بی حجابی عده ای نیز بیداد می کرد. به هر حال باید از کنار این مناظر می گذشتی و گذشتیم که شاید آزمون آن شب را خداوند از همان بدو ورود شروع کرده باشد و او آگاه ترین به دلها است و نیک می داند در چنان شبی کسی نگاهی از سر هوس نمی کند که نگاهها هر چه بود از سر افسوس بود،که چه بر سر این مردمان آمده است که در چنان شبی و چنین مکانی اینگونه به در گاه خداوند آمده اند.تلاش کردم زمانی رسیده باشم که در داخل حرم جایی برای خود دست و پا کنم اما چه لذتی داشت بعد از آمن ممانعت و تندی خادمان حرم آرام گرفتن در کنار قبور عطر آگین شهدای با نام و گمنام خفته در حیاط امامزاده . چه لذتی داشت سرمست شدن از عطر نیایش در آن شب پر از خلوص ، چه لذتی داشت قرائت دعای جوشن کبیر در میان جوانانی که به تلنگری بانگ العفو از زبان و سیل اشک از چشمان معصوم شان جاری می شد. بعد از اتمام قرائت دعای پر از فضیلت جوشن کبیر روحانی عزیزی بر منبر رفت و چه خوب سخن آغاز کرد که هر چه بود خدا بود و زیبایی که زینب(س) در کربلا دیده بود.از باب الحوائج گفت، از علی اصغر، از عباس و از شریانهای بریده حسین(ع) که شریان حیات دین محمد (ص) شد . از وضع حجاب گفت نه از بی حجابی های چند متر آن طرف تر از دیوار پشت منبرش ، نه از وضع حجاب در خیابانها بلکه بی مقدمه به سراغ فرهنگسراها رفت که مردم شما یکسری به به فرهنگسراها بزنید!! این حرف در میان آن جمعیت چون پتکی بر سر من و دهها چون من فرود آمد، به دو دلیل؛ 1) آن فضای پر از معنویت و عشق را گرد و غباری از جنس سیاست فرا گرفت2) من و شاید بسیاری چون من در آن جمع ، در ایام ماه مبارک رمضان لااقل چند روزی هر چند کوتاه مدت به قول ایشان یک سری به فرهنگسراهای شهرداری زده بودیم ولی چیزی جز فعالیت های دینی و مذهبی و مسابقاتی بر پایه مفاهیم قرآنی ندیده بودیم. بی شک منظور از از فرمایش امام عزیز که قریب به مضمون فرموده اند که در مراسم های عزاداری مذهبی و منابر ، مسائل سیاسی نیز مطرح شود و نیز رضایت رهبر معظم انقلاب که مورد استناد سخنران محترم قرار گرفته بود این نیست که ما بدون تحقیق به تخریب سیاسی شخص ، نهاد و یا سازمانی خاص بپردازیم و کوهی از فعالیتهای مثبت و زحمات شبانه روزی آنها را زیر سئوال برده و وارونه جلوه دهیم. به راستی بی حجابی امروز در تهران و یا بدون تعارف در کشور ناشی از عملکرد شهرداری تهران است ؟ یا ناشی از سخن و عملکرد کسانی است با موضع گیری خود در این مقوله حتی در مقابل مراجع عظام و علما نیز ایستاده اند؟ آیا دایره تاثیر گذاری فرهنگسراهای موجود در تهران آنقدر وسیع است که کلیه مراکز استانها را در نوردیده و به شهرهای کوچک نیز رسیده است . آیا متولی فرهنگ سازی و سیاست گذاریهای فرهنگی در پهنه کشور شهرداری تهران و مدیران فرهنگسراها هستند؟ به هرحال و با غباری برخواسته از سیاست بر دلهای بارانی مان منبر به مداح خوش صدای اهل بیت حاج محمود کریمی رسید.و چه آتشی بر دلها می زد با آن نوای پر از سوز و گدازش،چه غوغایی به پا کرد وقتی از کمر شکسته حسین (ع) گفت ، چه دردی بر جانها انداخت وقتی از عباس گفت و از زبانش فریاد می زد« انا ابن علی المرتضی» ، چه داغی تازه کرد از برادران شهدا وقتی از وداع آخرین حسین (ع) با عباس گفت ، چه عطشی در گلو ها انداخت وقتی از عطش شش ماهه گفت ، چه دردی بر دلها گذارد وقتی از غربت زینب(س) و تازیانه بر بدن سه ساله گفت ... دلها بود که می سوخت و اشکها بود که می ریخت و باز از عباس ، ازعلمدار ، از یل ام البنین ، از امید زینب ، از سقای حرم ، از پهلوان کربلا گفت و گفت تا آنکه او نیز مکثی کرد و رسید مبحث روز . ولی او چون سخنران قبل از خویش از فرهنگسراها نام نبرد بلکه مردانه از وضع بد بی حجابی در مراسم های مذهبی و در کل جامعه گفت، لحنش و گفتارش به خوبی نشان می داد که او به واقع درد دین و درد حجاب دارد نه درد سیاست های خط دار! اندکی گذشت و قرآنها به سر گرفته شد.و مخلوق بود که خالق را قسم می داد ... الهی به هذا القرآن ،به محمد ،به علی ... و سیل اشک آدمیان بود که به راه افتاده بود و چه خوب می توانستی سفیدی قلبت راببینی در دل آن تاریکی شب ، هر چند کسانی به هر دری زدند که با قلم سیاست به آن سفیدی خط دهند یا اگر نتواستند خط خط اش کنند . شبهای قدر گذشت و دلهای بی قرار احیاء به ناچار از پی تقدیر خود یکسال خواهند دوید اما چه زیبا می شد اگر این شبها و مجالس آن را مامنی برای بازیهای سیاسی ندانیم و چه زیباتر اگر به زدودن زنگارهای ریا و دروغ و جهل از وجود خود همت بنهیم .
دیدگاه تان را بنویسید