ابتکار/ "در مسير زاينده رود" يا"درمسير توهين به اقوام"
سيد محمد مختاري
ديريست بر بلنداي زمان ايستاده ايم و به خود ميباليم که سردر سازمان ملل، يعني همانجا که مدخل سران همه ممالک دنياست به بيتي مزين شده که به زبان مادري ماست و شاعري از اين ديار آن را سروده . عمريست که به خلوت، دلخوشيم به همين غناي شعر و شعور،که اگر توسعه اقتصادي و صنعتي نداريم باکي نيست، اگر توسعه اجتماعي و سياسي مان به قد قدمتان نيست خيالي نيست، ما صاحب مولانا، حافظ، فردوسي، شيخ بهايي، جامي، خواجه طوسي، مفيد و همين احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث ايم. غريو رعد کلام مولانا در نامتناهي عرفان چنان قدرتمندانه به خويشتن خويش فرو ميبردت که آهستگي چيني نازک تنهايي سهراب آرامش عاشقانه را برايت به ارمغان ميآورد. آيا اينها چيزي غير از معجزه ي کلمات هستند؟ همين واژگان به ظاهر ساده که متأسفانه در دهه ي اخير آنهم در دانشگاه سراسري ( رسانه ملي ) شاهد کش و قوسهاي فراوان آن بوده و نابودي آنرا به نظاره نشسته ايم،از لوده بازي دارو دسته مهران مديري که به رقت بارترين شکل ممکن و با جز و التماس سعي در خنداندن ملت داشتند که خوشبختانه توفيق چنداني نيافته و بجز دفعات معدودي حاصل کارشان نتيجهاي نداشت. آيا زبان قدرتمند فارسي که قابليت خلق بديع ترين اشعار انساني را دارد آنقدر ضعيف است که با سرسري گرفتن عدهاي ناچيز و بي مقدار که تمام بضاعت هنري يشان،جز لوده بازي و تمسخر گويشها و احياناً زبان فارسي نميباشد تأثير بپذيرد . اين روزها با پخش سريال در مسير زاينده رود، ساخته استاد بلامنازع روايت تصويري سينما و تلويزيون، حسن فتحي موجي از انتقادات از سوي مردم، مقامات و مسئولان شهر اصفهان از نحوه ي استفاده از لهجه و گويش اصفهاني در اين سريال به سوي صدا و سيما روان شده است. البته دشواريهاي استفاده از لهجه در سريالها و فيلمهاي سينمايي، قدمتي به اندازه طول عمر سينما دارد. نکتهاي که در اين باره شايد مورد توجه قرار نگرفته اينست که شايد گويش اصفهاني بکار برده شده توسط بعضي بازيگران صحيح نباشد و شاخص تر آنکه افزودن حرف سين در آخر بعضي کلمات و جملات گويش اصفهاني محسوب نميشود و حتي غلط باشد، اما باز هم تمام اين ضعفها دستاويزي براي سازندگان سريال نشده تا مخاطبان را به اين وسيله بخنداند.از طرفي درام شکل گرفته از چنان تلخي برخوردار است که شايد اصلاً مجالي براي خنديدن باقي نميگذارد. استفاده از لوکيشن اصفهان نيز چيزي جز نشان دادن ظرفيتهاي معماري ايراني و لطافت حاکم بر فضاي زندگي مردم با فرهنگ اصفهان قصد ديگري نداشته،چو اينکه دست کارگردان در تنوع لوکيشن را بسيار باز نموده است.وليکن متأسفانه حدود مسايل مطروحه در سريال از لهجه و گويش فراتر رفته و مسايل فرهنگي مردم با تمدن اصفهان را نشانه رفت، چنانچه در انتقاد و سخنگوي شوراي شهر اصفهان در سايتهاي خبري آمده. بي شک صحبت کردن در اين موضوع مجال کافي ميطلبد وليکن دليل اصلي که بنده را عليرغم ميل باطني در دامن زدن به حاشيههاي اين سريال ديدني که بنده يکي از بينندگان پر و پا قرص آن هستم و آنهم در صورتي که حتي گاهي وقتها فيلمهاي خودم را از تلويزيون نميبينم، وادار به نوشتن کرد، ديالوگ منفورترين کاراکتر اين سريال که نماينده ي طيف عظيمي از دلالان اين کشور که مسموم کنندگان مسير درست اقتصاد، صنعت، هنر، ورزش و حتي سياست هستند بود. در قسمت بيست و پنجم در سکاني که گرکاني خانم سارنگ را سوار اتومبيل کرده و به قصد تفهيم کردن ايشان جملاتي بکار ميبرد که يکي از جملات اين بود « حتي دهاتيهايي که از کوره دهات بوير احمد شب جلوي استوديوم ميخوابند و ...» که ناگهان مکث کردم . سرد شدم و تمام سعي خود را در طبيعي نمودن احوالم براي ادامه سريال نمودم . ولي نشد، نشد که نشد البته بايد بگويم حقير که خود قريب بيست سالي است که در اين حوزه فعالم و حاصل آن نگارش چندين فيلمنامه کوتاه و بلند و دو سريال تلويزيوني و ساخت آنان است که از همين شبکه اول سيما هم پخش شده اند، و به همان اندازه از بوير احمد هجرت کرده ام، يقيناً تأسف من از حس ناسيو ناليستي من نشأت نگرفته، حداقل تمامش، ولي شنيدن اين ديالوگ آنهم از زبان کاراکتر منفي و البته قوي سريال که خوشبختانه در مقايسه با حضور حتي يک پلان کاراکتر حج بهزاد با بازي درخشان و بياد ماندني مهدي سلطاني بعنوان کارکتر مثبت فيلم از جايگاه مقبولي در ذهن مخاطب برخوردار نيست از چند منظر قابل بررسي و تأمل است. يکي اينکه اين ديالوگ کاملاً بداهه و توسط بازيگر آنهم در آن شرايط حسي و البته اين سرعت در ساخت بزبان آمده، که در اين صورت عذري بدتر از گناه آورده شده که نه بنده ي کمي آشنا به فيلمسازي بلکه بر هيچ مخاطبي پذيرفته نيست که جلوي دوربين حسن فتحي بازيگري اجازه داشته باشد واوي را کم و زياد کند چه برسد به اينکه چنين ديالوگي را بزبان آورد. ديالوگي که بي شک واژگان دهاتي و بوير احمد را در کنار يکديگر آنهم با لحني تحقير آميز و البته بياني قوي به ناخودآگاه مخاطب ميسپارد.بوير احمدي که شايد بسياري از نويسندگان املايش را صحيح ننويسند. دوم اينکه طبق معمول، نويسنده اين ديالوگ را نوشته، شوراهاي گروه و شبکه و شوراي نمايشي معاونت سيما هم تصويب کرده و از منظر استاد حسن فتحي هم گذشته و بازيگر هم آنرا بيان کرده و باز از تيغ تدوينگر نيز به سلامت گذشته و بازبين پخش که از تار موي پيرزني 90 ساله نميگذرد، هم آنرا نديده و نشنيده و آنرا روانه آنتن شبکه ملي کرده اند که البته فارغ از نحوه بوجود آمدن اين ديالوگ، مابقي مسير يکي است که وااسفا. در هر دو صورت بايد گفت که شمشير تيز و از رو بسته سازندگان سريال در مسير زاينده رود نه تنها گويش و فرهنگ اصفهان که کم کم استانهاي همجوار را نيز نشانه رفته است. آيا اين است رسالت رسانه ملي؟ شبکه ملي، آنهم در اين عرصه که مهمترين نيازکشور وحدت ملي است؟ همه ي ما ايراني هستيم و فارغ از هر زبان و گويش و رنگ لباس و پوست همه جاي ايران سراي ماست و استفاده از واژگان ناکجا آبادي هميشه ساده ترين راه براي انتقال چنين معناهايي بوده است . جناب آقاي نادري، دوست من، اگر از دايره واژگان و شيوايي کلامتان مطلع نبودم شايد نوشتن اين ديالوگ را سهوي ميدانستم و عذرتان را کمتر، ولي نيک ميدانم که ذهن سيال و قلم توانمندتان بارها و بارها واژه « دوقوز آباد » را به نگارش در آورده، آيا اينجا نيز نميتوانستيد همان را بنويسيد، آيا پير شده ايد و به قول بعضيها کف گيرتان به ته ديگ خورده و از ديگران عاريه ميگيريد، يا حتي به بازيگران اين اجازه را ميدهيد که به جاي شما بنويسند؟ البته ماجراي فيلمنامه فيلم سينمايي کيفر ساخته آقاي فتحي را نيز تمام اهالي سينما ميدانند، گر چه به رسم آبرو داري اسناد و رأي شوراي داوري خانه سينما به بيرون درز نکرد. دوست من، نان خوردن و يا خنداندن و گرياندن مردم به هر قيمتي نام ديگري پيدا ميکند غير از خالق بودن و هنرمند بودن . گيريم که آگاهانه اين واژه را بکار برده ايد، آيا مختصر آشنايي با همين بقول خودتان دهاتيهاي بوير احمدي را داريد؟ آيا ميدانيد همين کوره دهاتيها چند ملي پوش در تيمهاي مختلف دارند؟ آيا نام خداداد افشاريان يکي از بهترين داوران بين المللي فوتبال به گوشتان آشناست؟ آيا ميدانيد تيم دسته اولي عمران ياسوج با تيم سايپا در تهران و ياسوج چه کار کرد و چگونه موتور آنرا زمين گذاشت؟ آيا نام آريو برزن را شنيده ايد؟ همان سرداري که تنها هماورد اسکندر خون آشام بود و اندکي مسير او را سد کرد تا آتش زدن تمدن پارس چندي به تأخير بيافتد؟ آيا ميدانيد اگر همين دهاتيها در مهرماه 59 نبودند و با اسلحههاي خودشان بعنوان اولين نيروهاي مردمي در جنگ حاضر نميشدند الان تماميت ارضي ما در خطر بود؟ آيا ميدانيد همين دهات بويراحمد بود که در سال 42 فقط به خاطر زير بار زور نرفتن و حرف ناحق نشنيدن بارها و بارها توسط دولت مرکزي بمباران گرديد!؟ آيا هيچ ميدانيد چند نفر از نخبگان فيلم و سينما وتئاتر از همين دهاتيها بوده و هستند؟ حسين پناهي، جمشيد جهانزاده، پريوش نظريه و ...؟ آيا زماني که نمايش نامه عطا، سردار مغلوب را براي اجرا در مرکز تئاتر دانشگاهي کشور ( تئاتر مولوي) که من مسئوليت آنجا را به عهده داشتم، آورديد و تصويب نشد را فراموش کرده ايد؟ پس بدانيد بوير احمد دهات نيست و اگر هم باشد دهاتي هايش سرآمدان حداقل رشتههاي خودمانند. دوست من اين کشور تشکيل شده از بوير احمدها، خود تو هم از بوير احمد آمدهاي و هومن برق نورد و آقاي فتحي، هم نيز. بويراحمديها کمتر صاحب پيدا ميکنند، هر چند شما که به صاحبدارها هم بي محابا لاتانه هجوم برده ايد. آيا براي توجيح توهينهايتان به فرهنگ مردم اصفهان، بويراحمد را عَلَم کرده که ذهنها را منحرف کنيد يا احساس قدرت زيادي شما را به اشتباه سوق داده... و من نتيجه گرفته ام دهاتي بودن به رفتار است نه به ژن؟
دیدگاه تان را بنویسید