با نفوذترین زن عقدی ناصرالدین شاه + عکس
زنهای بزرگ شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند و دیگران یک الی دو خواجه و زنهای درجه سوم خواجه نداشتند. تاجالدوله سه خواجه داشت. آغانورمحمدخان که نایب اعتمادالحرم و کلیددار اندرون بود همیشه یک دسته بزرگ کلید بر کمر آویخته داشت که موقع حرکت صدای مهیبی ایجاد میکرد.
زن فردا :خواجههای حرمسرا از سفید و سیاه بالغ بر نود تن بودند. آغاباشی رئیس خواجهسرایان بود. یکی آغا جوهر خان معتمدالحرم و دیگری حاجی سرورخان اعتماد الحرم. آغاجوهر خان در اوان کودکیم درگذشت، ولی حاجی سرور خان اهل حبشه بود و قدی باریک و بلند داشت. بسیار کاردان و کارآمد بود و بزرگان و وزراء به وی احترام میکردند. چون حرکت میکرد لنگر مخصوصی به خود میداد و تمام خواجهسرایان پشت سرش راه میافتادند. نظامالدوله معیرالممالک او را تقدیم شاه نموده بود. زنهای بزرگ شاه هر یک سه الی چهار خواجه داشتند و دیگران یک الی دو خواجه و زنهای درجه سوم خواجه نداشتند. تاجالدوله سه خواجه داشت. آغانورمحمدخان که نایب اعتمادالحرم و کلیددار اندرون بود همیشه یک دسته بزرگ کلید بر کمر آویخته داشت که موقع حرکت صدای مهیبی ایجاد میکرد. آغابهرام خان که از خواجههای مخصوص شاه و در خدمت انیسالدوله بود از محترمترین خواجهها به شمار میرفت. هیبتی عجیب و صورتی مهیب داشت. چشمهایش درشت و قرمز، گونههایش آویزان، لبهایش کلفت و فروهشته و در موقع خنده دندانهای گراز مانندش ترسناک بود. کلاه پوست بلندی بر سر و سرداری دراز و گشادی بر تن و شلواری از قصب سرخ به پا داشت. انیسالدوله دارای دستگاه عظیمی بود و ماهیانه معینی نداشت. زنهای درجه اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود، زنهای درجه دوم به تفاوت از پانصد الی دویست تومان داشتند و صیغههای درجه سوم را از صد الی یکصد و پنجاه تومان مقرری بود… اما از نان عقدی و صیغه دیگر شاه، چند تن بیش از همه مورد توجه او بودند و بالطبع در امور جاری مملکت نیز نقشی ایفا کردهاند که به ترتیب اهمیت و نقشی که در زندگی او بازی کردهاند از این قرارند: گلین خانم اولین زن عقدی ناصرالدین شاه دختر شاهزاده احمدعلی میرزا (پسر فتحعلی شاه) و خواهر همان پروین خانم معروف استاولین پسر و ولیعهد ناصرالدین شاه از بطن این زن بود که سلطان محمودمیرزا نام داشت. سلطان محمود میرزا در کودکی درگذشت. گلین خانم دو دختر هم برای ناصرالدین شاه به دنیا آورد که اولی افسرالدوله و دومی فخرالملوک نام داشت. خجسته خانم (تاجالدوله) دومین زن عقدی ناصرالدین شاه، دختر سیفالله میرزا پسر دیگر فتحعلی شاه بود که بعد از جلوس ناصرالدین شاه بر تخت سلطنت به عقد ازدواج وی درآمد. خجسته خانم یک پسر و یک دختر برای ناصرالدین شاه به دنیا آورد. پسرش سلطان معینالدین میرزا دومین ولیعهد ناصرالدین شاه در کودکی درگذشت و دخترش عصمتالدوله با تشریفات باشکوهی که تا آن تاریخ نظیر نداشت به عقد ازدواج دوستمحمدخان معیرالممالک (پسر خزانهدار شاه که یکی از ثروتمندترین مردان عصر خود بود) درآمد. درباره این عروسی باشکوه که هفت شبانهروز به طول انجامید مادام کارلا سرنای ایتالیایی چنین مینویسد: «همه مردم تهران در این جشنهای باشکوه شرکت نمودند. نه تنها اشراف و ثروتمندان تهران برای حضور در این جشنها دعوت شده بودند، بلکه آدمهای ندار و حتی سربازان ساخلوی تهران نیز در ضیافتهای عمومی که در محلات مختلف برپا شده بود به ترتیبی شرکت داشتند. جهازیه کامل و بسیار مجللی در پشت شترها و قاطرها به خانهای که برای عروسی ترتیب داده شده بود حمل گردید. نقل و انتقال این اسباب و اثاث ده روز طول کشید. روز دهم روی سینیهای بزرگ نقرهای، جواهرات عروس را به همراه پنج میلیون سکه طلای ضرب شده، که مهریه وی را تشکیل میدادند به خانه عروس میبرند. بالاخره در پایان روز دهم، بعد از غروب آفتاب، فیل سفیدی که هودج زیبائی بر پشت آن گذاشته بودند، برای بردن عروس به اطاق حجله، در برابر قصر توقف کرد. ناصرالدین شاه که میترسید فیل چموشی کندع از دوستعلی خان (پدر داماد) خواست که وی نیز در کنار دست فیلبان بنشیند. تعداد کثیری به عنوان همراهان عروس به راه افتادند. تمامی بزرگان پایتخت علاقه داشتند که دختر شاه را تا خانه بخت بدرقه کنند. مسافت بین قصر تا خانه داماد همه جا چراغانی شده بود. سربازان ساخلوی شهر نیز هر یک در لوله تفنگ خود شمع روشنی حمل میکردند. دیوارهای شهر با پارچههای گرانقیمت و شالهای کشمیری تزئین شده بود و از قصر تا خانه داماد، زیرپای عروس قالیهای گرانبها گسترده بودند. چراغانی بازار هم افسانهای بود و دوستعلی خان پیشاپیش هزاران شمع به آنجا فرستاده بود تا سرتاسر بازار را غرق در نور کنند. هرگز مردم به یاد ندارند که این چنین روز و شب زیبا و اینقدر دیدنیهای خیره کننده در تهران دیده باشند…» شکوهالسلطنه سومین زن عقدی ناصرالدین شاه نیز مانند زنان عقدی اول و دوم او دختر یکی از پسران فتحعلی شاه به نام فتحالله میرزا شعاعالسلطنه است. شکوهالسلطنه در سال چهارم سلطنت ناصرالدین شاه به عقد ازدواج وی درآمد و پسری برای او به دنیا آورد که او را مظفرالدین میرزا نام نهادند. هنگام تولد مظفرالدین میرزا، زن محبوب دیگر شاه، جیران یا فروغالسلطنه هم باردار بود و چون ناصرالدین شاه به وی علاقه مفرطی داشت در انتظار ولادت پسری از بطن او از تعیین مظفرالدین میرزا به سمت ولیعهد خودداری نمود. اتفاقاً فروغالسلطنه در اولین زایمان پسری به دنیا آورد که بیش از یک هفته زنده نماند، ولی ناصرالدین شاه در انتظار ولادت پسر دیگری از بطن وی از معرفی مظفرالدین میرزا به ولیعهدی خودداری نمود. دومین و سومین فرزند فروغالسلطنه هم پسر بودند که اولی را ملک قاسم میرزا و دومی را سلطان رکن الدین میرزا نام نهادند. با این که مظفرالدین میرزا پسر بزرگتر و از یک شاهزاده خانم قاجار بود ناصرالدین شاه پسر کوچکترش ملک قاسم میرزا را به ولیعهدی برگزید. با وجود این هر دو پسر جیران یکی پس از دیگری مردند و ناصرالدین شاه سرانجام مظفرالدین میرزا را به ولیعهدی انتخاب نمود و هم اوست که بعد از کشتهشدن پدرش به نام مظفرالدین شاه بر تخت نشست. فروغالسلطنه (جیران) که قبلاً از او نام بردیم دختر یک نجار فقیر تجریشی به نام محمدعلی خان بود، که در منابع مختلف مربوط به دوران سلطنت ناصرالدین شاه خیلی درباره زیبائی او قلمفرسائی کردهاند. یکی از کسانی که خیلی در وصف او سخن گفته دوستعلی خان معیرالممالک است که درباره او مینویسد: «جیران دختری از اهل تجریش و دارای چشمانی بود که هر بینندهای را واله و شیدا مینمود. شاه نیز اسیر و شیفته چشمهای آهویش شده و رفته رفته محبتش درباره وی به سرحد جنون رسید و ساعتی دور از او زیستن نمیتوانست. از او دو پسر آورد که هر دو را ولیعهد خواند ولی یکی پس از دیگری درگذشتند… پدرم مکرر از دستگاه عظیم و شکارهای او در جاجرود برایم حکایت مینمود که هنگام سواری چکمه به پا میکرد و روبند را به دور سر پیچیده و در نهایت چالاکی بر روی زین قرار میگرفت. دسته انبوهی از نوکر و قوشچی و تفنگداران و چاپلوس و غیره در رکابش سوار میشدند و از دور همه کس را گمان میرفت که کبکبه شاهانه است. اغلب در شکارگاهها قوش مخصوص خود را به دست میگرفت و بر قله کوه آمده به کبک میافکند و هر کس صیدش را سرمیبرید یک امپریال انعام داشت (امپریال پول طلای روس بود و هیجده قران ارزش داشت، ولی اکنون نایاب است و بهائی باورنکردنی دارد). روزی شاه با جیران به قصد شکار سوار میشود و رفته رفته سوارها از دورش پراکنده شده به اطراف جیران گرد میآیند. شاه چون به پشت سر مینگرد بیش از دو سه سوار به همراه خویش نمیبیند و آنگاه خود نیز رکاب زده به جیران میپیوندد…» درباره جیران، که نخست از زنان صیغه ناصرالدین شاه بود و بعداً با لقب فروغالسلطنه جانشین یکی از زنان عقدی شاه به نام ستاره خانم شد گفته میشود برخلاف سایر ستایشگران جیران او را چندان زیبا نمیداند. گفته میشود این دختر پیش از این که به وسیله مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه به او معرفی شود از خدمه ملکه مادر بوده «که نه زیبائی خاصی داشت و نه لطف و ملاحتی، و بر گونه چپ هم سالکی بزرگ داشت. با وجود همه اینها بر شاه نفوذ بسیاری پیدا کرد و مردم این نفوذ را در اثر سحر و جادو میدانستند. وی موفق شد که تمام زنان عقدی را، که از آن پس ناگزیر در اندوه و عزلت به سر بردند از چشم شاه بیندازد. پدر وی که قبلاً نجار بود، به حکمرانی یکی از ولایات منصوب شد. برادر و یکی دیگر از خویشان نزدیکش، که هیچ کدام خواندن و نوشتن نمیدانستند به سمت فراش خلوت شاه برگزیده شدند. وی دو پسر و یک دختر به دنیا آورد. پسر بزرگش قاسم خان (ملک قاسم میرزا) به ولایتعهدی برگزیده شد و جیران به قدرت رسید. نفوذ وی در تمام امور مملکتی عیان بود. شاه دیگر فقط به خاطر او و پسرش قاسم خان زندگی میکرد. شاه پسر دوم جیران را که هنوز در گهواره بود «امیر توپخانه» کرد و در عین حال به فرزندان دیگر زنان خود بیاعتنا بود… اما دیری نگذشت که دو پسر و یک دختر جیران یکی پس از دیگری درگذشتند. جیران ناگهان از بالاترین درجات اقبال و سعادت به قعر فلاکت درغلتید. خود او هم از این لطمات جان سالم بدر نبرد و دیری نپائید که دق مرگ شد…» فروغ السلطنه هنگام مرگ بیست سال تمام نداشت و ناصرالدین شاه مردی سی ساله بود. برای جیران مقبرهای در حضرت عبدالعظیم ساختند و ناصرالدین شاه تا پایان عمر، هربار که به زیارت حضرت عبدالعظیم میرفت ساعتی بر سر قبر جیران مینشست و میگریست و سرانجام پس از تیر خوردن در حرم حضرت عبدالعظیم، در حالی که دست بر روی زخم سینه نهاده بود خود را به آرامگاه جیران رساند و همانجا جان داد.
دیدگاه تان را بنویسید