«وسط باز» رادیکال
متن «سقوط» در تحلیل ناآرامیهای اخیر هیجانزده و سمپاتیک برخورد میکند و به جای سخن جامعهشناسانه که میتواند تحلیلی آسیبشناسانه از برخی شکافها، تحولات ارزشی، نقص در اقناعسازی و کمبود راهکارهای ایجابی ارائه دهد، فهرستی از اتهامها را علیه نظام قطار میکند.
سعید آجورلو مدرس دانشگاه طی یادداشتی نوشت: به تازگی مطلبی از دکتر محسن رنانی با عنوان «سقوط» منتشر شده است که گرچه مدعی خیرخواهی برای آینده کشور است اما در باطن نوشته خود در سطح یک کنشگر سیاسی تجدیدنظرطلب و رادیکال ظاهر شده است. در این مطلب سعی میکنم به اختصار نقد خود را بر این نوشته افسرده، انفعالی، یاسآور و غیرعلمی بیان نمایم.
1- بزرگترین ایراد به این متن، ایراد «معرفتشناسی» است. ما با متنی مواجهیم که انگارههای سیاسی و احساسی را بهصورت «مطلقگرایانه» طرح و آن را به عموم جامعه تعمیم داده است. در سراسر متن با نویسندهای مواجهیم که خود در مقام «داور» قرار گرفته و قضاوت ارزشی خود را مبنای توصیف، تحلیل و تجویز قرار میدهد. در این معرفتشناسی با جامعه یکدست، حکومت بدون انعطاف و محیط بینالملل منفعل درباره ناآرامیهای ایران مواجهیم.
2- علاوه بر معرفتشناسی، متن در «روششناسی» هم معیوب و ناقص است. مشخص نیست که متن پیشرو سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی است؟ چرا که چارچوب تحلیلی پراکندهای دارد و برای «سقوط» یک نظام معنایی ناشناخته تعریف شده که قابل خدشه و ایراد است. برای مثال متن به واقعیت قدرت سخت و الهامبخش جمهوری اسلامی بیتوجه بوده یا نسبت به مثالهای عینی در کشورهای مختلف خاورمیانه در فرآیند تحول یا گذار یا تثبیت عنایت ندارد. همچنین رابطه میان فرضیه و عوامل پشتیبانیکننده فرضیه رابطهای غیرعلمی است.
3- در فرضیه این متن آمده که نظام سیاسی در سه مرحله (کارآمدی، شایستگی، نمادها) سقوط کرده و فقط مرحله«ساختارها» باقی مانده است. در چنین شرایطی نظام با «انقلاب از بالا» میتواند احتمال فروپاشی را کاهش دهد. اگر از معایب دستهبندی رنانی بگذریم، ایراد اصلی به ابهام در مفهوم «انقلاب از بالا» برمیگردد. ما در جامعهشناسی سیاسی چنین مفهومی نداریم و نویسنده هم تعریف درستی از این مفهوم ارائه نداده است. انقلاب از بالا در تضاد با مفهوم انقلاب است و معلوم نیست چگونه این مفهوم مبهم، بخش اصلی فرض نویسنده را تشکیل داده است. نویسنده بدون وفاداری به مفاهیم علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی، نتایج سیاسی از جمله «انقلاب از بالا» گرفته و توضیح روشنی هم درباره کیفیت آن نداده است. آقای رنانی، اگر عبارت جدید خلق میکنید حداقل درباره آن توضیح دهید.
4- یکی دیگر از اشکالات متن رنانی، تعریف اشتباه از «طبقه» است. او پیشنهاد داده که «طبقه نخبگان وسط باز» شکل بگیرد. طبقه، مفهومی در ارتباط با وسایل تولید، مالکیت و با تسامح مرتبط با درآمد اقتصادی است. تعبیر درستتر رنانی میتوانست شأن و منزلت باشد، نه طبقه. امیدوارم این اشکال از عجله و بیدقتی باشد.
5- گزارههای پشتیبان متن برای تعریف «نمادها» و اثبات فرض سقوط آنها به اندازه کافی گویا نیست. در این بخش نویسنده با مفروض گرفتن ارزشهای بورژوایی میان اکثریت جامعه و نادیدهگرفتن طیفهای گسترده اجتماعی برای مثال ادعا میکند که راهپیمایی هایحکومتی خلوت شده است و چیزهایی از این دست. این در حالی است که حمایت مردمی 22بهمن و حتی سیزده آبان امسال بزرگ ترین تجمع ایرانیان در سراسر جهان است. البته در اینکه برخی از حاضران در این تجمعات مانند طیفهای مختلف جامعه از وضعیت اقتصادی و معیشتی گلایه دارند، تردیدی نیست اما نگاه تقلیلگرایانه و مطلقگرایانه رنانی به جامعه، روی دیگر نپذیرفتن ضعفها و مشکلات از جانب برخی افراد و مدیران اجرایی است. در ناآرامیهای پاییز به برخی نمادها توهین و جسارت شد اما آیا همه جامعه با این نوع از رادیکالیسم موافق بودند؟ آقای رنانی به یاد دارند که در ششم ژانویه 2020 طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره حمله کردند یا در جنبش والاستریت، نمادهای اقتصاد سیاسی آمریکا به چالش کشیده شد و یا در جنبش جلیقهزردهای فرانسه، دولت مکرون به عنوان نماد بیعدالتی مورد حمله قرار گرفت. آیا با استناد به این واقعیتها ایشان معتقدند که در این کشورها
«نمادها» سقوط کردهاند؟ تاکنون که برعکس بوده و روشنفکران ما اینگونه ناهنجاریها در غرب را ذیل ادبیات جنبشها، نماد دموکراسی و تکثر عنوان کردهاند. اما به ایران که میرسند، آن کار دیگر میکنند. میتوان مثالهای فراوانی از احترام مردم ایران به نمادهای انقلابی برای اثبات غیرعلمیبودن گزاره آقای رنانی به کار برد که حساب آنها از عصبانیت از وضع معیشتی و عملکرد برخی مسئولان جدا است. متن آقای رنانی نه در مثالهای سلبی مانند هتاکی به نمادها واقعنگر هستند، نه در توصیف مثالهای ایجابی مانند راهپیمایی 22بهمن منصف که البته ریشه در اشکالهای معرفتشناسی و روششناسی متن ایشان دارد.
6- توصیف و تحلیل دکتر رنانی از دولت نهم و دهم مخدوش و غیرعلمی است. اولا ایشان حکم کلی صادر کرده و میگویند که دولت نهم و دهم شکست خورد. گزارهای برگرفته از معرفتشناسی مطلقگرایانه و یا به تعبیری «علم ارزشی» به جای «علم فارغ از ارزش» به بیان وبر که همواره روشنفکران تحصلگرا، رقبا را به آن متهم کردهاند، حال آنکه اکنون خود گرفتار چنین آفتی شدهاند. با چه مبنایی دولتهای احمدینژاد شکست خوردند؟ آیا واقعا میتوان درباره یک دولت 8ساله به این راحتی حکم کلی صادر کرد؟ البته ایشان در جایی از متن ، سرکار آمدن احمدینژاد در سال 84 را هم حاصل بداخلاقی دانستهاند، حال آنکه نتایج انتخابات سال 84 که توسط وزارت کشور اصلاحطلبان برگزار شد به اندازه کافی روشن و گویا هست، حتی اگر منتقد احمدینژاد باشیم. پیروزی او مقابل مرحوم هاشمی به جای آنکه مخالفانش را به تحلیل جامعهشناسانه و سیاسی وادار کند، آنها را به صادرکننده احکام کلی تبدیل کرده است. جسارت آقای رنانی برای صدور چنین احکام کلی از هر چه برخیزد نباید از اعتماد به نفس علمی باشد.
7- تحلیل دولتهای حسن روحانی هم نزد دکتر رنانی مانند دولتهای احمدینژاد سادهاندیشانه و دمدستی است. او که دولت روحانی را مدعی «افق گشایی» میداند، ناکامی و شکست برجام را به نهادهای حکومتی مربوط میکند و بدون اشاره به نقش ترامپ در به بنبست کشیدن برجام، تمام تقصیر را به گردن ایران میاندازد. آقای رنانی در موضوع برجام حتی تندتر از مقامات اروپایی درباره ایران سخن میگوید. او در تحلیل دولت روحانی همینقدر آسانگیر و روادار است و علاقهای به نگرش همهجانبه برای بررسی دولت وی ندارد، وگرنه حتما ریشههای ناکارآمدی و تضعیف نهاد دولت را در رویکرد دولت آقای روحانی جستجو میکرد. چگونه باید با این سطح از وارونهنمایی واقعیت منتظر نتیجهگیری درست نویسنده باشیم؟
8- آقای رنانی به اشتباه کارآمدی را جدا از شایستگی - که شاید منظور همان مشروعیت در علومسیاسی باشد- قرار میدهد و مدعی است که روی کار آمدن احمدینژاد برای نمایش کارآمدی بود اما در دولت دهم این نمایش تمام شد. اشکال اول اینکه کارآمدی در امتداد شایستگی است، نه جدا از آن . به تعبیری کارآمدی میتواند عامل تقویت یا تضعیف شایستگی باشد. اشکال دوم هم اینکه بر چه مبنایی دولت دهم از ریل کارآمدی خارج شد؟ برای مثال در دولت دهم هم سیاست هدفمندسازی یارانهها ادامه یافت، هم مسکن مهر ساخته شد و هم سیاستهای اقتصادی دیگر دولت نهم ادامه یافت. فرق دولت نهم و دهم از نظر دکتر رنانی در چیست؟ همینطور است توصیف مجلس ششم از نظر ایشان به عنوان نماد شایستگی و ردصلاحیت نمایندگان این دوره به عنوان نشانهای از ترکخوردن عنصر شایستگی. اگر با نگرش اصلاحطلبانه هم به موضوع بنگریم، پایان معرکه مجلس ششم، بزرگترین کمک به دولت دوم خاتمی برای بالا بردن رشد اقتصادی بود، چرا که با عبور از رادیکالهایی چون نوری و تاجزاده در وزارت کشور و میردامادی، شیرزاد و رضا خاتمی در پارلمان، کار برای دولت او در زمینه اقتصادی راحتتر از دور اول ریاستجمهوری شد. ضمناً اگر مسئله شایستگی پایان یافته، چگونه ایشان میتوانند مشارکت انتخاباتی سال 96 را تحلیل کنند؟ البته شاید عیب از ما باشد که از یک بیانیه سیاسی توقع پاسخ به گزارههای علمی داریم.
9- متن «سقوط» در تحلیل ناآرامیهای اخیر هیجانزده و سمپاتیک برخورد میکند و به جای سخن جامعهشناسانه که میتواند تحلیلی آسیبشناسانه از برخی شکافها، تحولات ارزشی، نقص در اقناعسازی و کمبود راهکارهای ایجابی ارائه دهد، فهرستی از اتهامها را علیه نظام قطار میکند و در کمال تعجب، نقش طرفهای خارجی را در این ماجراها به کل نادیده میگیرد. توقع میرفت که این استاد دانشگاه اندازه اپوزیسیونی که صبح تا شب به غرب برای تحریم بیشتر ایران التماس میکند، به کشورهای غربی در تلاش برای ناآرامکردن ایران نقش میداد.
10- نویسنده با ادعای «باورناپذیری» اقدامات حکومت از سوی جامعه که در ادامه احکام کلی اوست، به صورت کلی اقدامات ترمیمی چون تغییرات در نیروی انتظامی سیستانوبلوچستان، حضور نماینده رهبری در این استان، تغییرات در سطح فرماندهی پلیس کشور، عفو عمومی و اقداماتی از این دست را در تحلیل خود وارد نمیکند تا بتواند نتیجه مطلوب از مفروضهای خود بگیرد که همان انقلاب از بالاست؛یک مقدمه معیوب، با توصیف نادرست و البته نتیجه گیری ناقص. رنانی حتی بهادعای «وسطباز» بودن خودش پایبند نبوده و بیشتر در نقش یک رادیکال ظاهر شده است./ فارس
دیدگاه تان را بنویسید