ایثارگری پزشک فیلیپینی در دوران دفاع مقدس +عکس

کد خبر: 692015

رئیس وقت بیمارستان افشار دزفول گفت: دکتر «اورورا باتارا» در زمان جنگ با عشق و علاقه و خالصانه در چندین بخش از بیمارستان فعالیت می‌کرد، حتی عصرها با بچه‌های جهاد سازندگی به روستاهای محروم اطراف دزفول می‌رفت و بیماران را معاینه می‌کرد.

ایثارگری پزشک فیلیپینی در دوران دفاع مقدس +عکس
خبرگزاری تسنیم: «اورارا باتارا» یکی از پزشکان اهل کشور فیلیپین بود که قبل و بعد از دوران هشت سال دفاع مقدس عاشقانه کنار مردم و رزمندگان دزفول به مداوای مجروحین و بیماران می‌پرداخت. او سرانجام در سن 67سالگی طی یک عارضه قلبی در بیمارستان دزفول درگذشت و پیکرش با تشییع باشکوه مردم دزفول در گلزار شهیدآباد دزفول, قطعه شهدای موشکی به خاک سپرده شد.
روایتی از ایثارگری پزشک فیلیپینی در دوران دفاع مقدس
عبدالمجید طالب‌زادگان از 58 تا سال 80 رئیس بیمارستان افشار دزفول بود و پس از آن با افتتاح بیمارستان دکتر گنجویان 7 سال نیز ریاست این بیمارستان را عهده‌دار بود. او که سالهای زیادی با دکتر باتارا در ارتباط بوده در گفت‌و‌گو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا در مورد این پزشک متعهد اظهار کرد: در زمان قبل از انقلاب اکثر پزشکان بیمارستان افشار دزفول اتباع خارجی بودند و از کشورهایی همچون پاکستان, فیلیپین و هند برای مداوای بیماران به ایران آمده بودند و با وقوع جنگ همه آنها از ایران رفتند. وی ادامه داد: زمانی که من در اواخر سال 58 به سمت ریاست بیمارستان افشار منصوب شدم او با تعدادی از پزشکان خارجی در بیمارستان مشغول کار بود. زمانی که جنگ شروع شد, همه پزشکان به‌جز دکتر باتارا دزفول را ترک کردند و خانم دکتر باتارا تنها کسی بود که در طول جنگ دزفول را ترک نکرد. او اوایل پزشک عمومی بود و در زمان جنگ تخصص داخلی‌اش را هم گرفت و از آن زمان در بخش داخلی کار می‌کرد. در آن زمان در درمانگاه اورژانس کمبود نیرو داشتیم از خانم دکتر باتارا خواستیم در آن بخش هم به ما کمک کند و او با کمال میل قبول کرد و در این بخش هم فعالیت می‌کرد و خدمات زیادی به بیماران و مجروحین می‌داد. هر کاری که به او می‌سپردیم قبول می‌کرد و هیچ ادعایی نداشت. در دوران خدمتش بسیار به شهر و مردم خدمت می‌کرد/هرچه در توان داشت برای کمک به مردم دزفول انجام داد طالب‌زادگان ادامه داد: مرحوم باتارا در زمان جنگ با عشق و علاقه و خالصانه همزمان هم در بخش کار می‌کرد, هم در اورژانس و هم با بچه‌های جهاد سازندگی به بعضی از روستاهای محروم اطراف دزفول می‌رفت و بیماران را معاینه می‌کرد. در سال 60 نیز که بخش همودیالیز را در بیمارستان افتتاح کردیم خانم دکتر بیمارهای آن بخش را هم معاینه می‌کرد و فعالیتش تا زمان درگذشتش همچنان ادامه داشت. او حتی با مردم شهر ارتباط خانوادگی داشت و مردم او را می‌شناختند و با او رابطه بسیار صمیمی داشتند و او را مانند عضو خانواده خود می‌دانستند. مرحوم باتارا از معدود پزشکان خارجی بود که به‌پاس خدماتش به او اجازه تأسیس مطلب در داخل شهر داده بودند و در دوران خدمتش بسیار به شهر و مردم خدمت می‌کرد. حتی در بسیاری از موارد او در منزل مردم, آنها را ویزیت می‌کرد و یا عده‌ای به منزلش می‌آمدند و درمان می‌شدند. او هرچه در توان داشت برای کمک به مردم دزفول انجام داد. رئیس وقت بیمارستان افشار درفول گفت: او در زمان جنگ که همه پزشکان دزفول را ترک کردند با تمایل درونی در دزفول ماند و گفت: «من چندین سال است در اینجا هستم و می‌خواهم کنار مردم بمانم» و در قبل از جنگ, در زمان جنگ و بعد از جنگ مانند یک شهروند متعصب به مردم خدمت می‌کرد. او تا همین اواخر که به عارضه قلبی دچار شد, هیچ استراحتی نداشت و کار می‌کرد و چون تبعه خارجی و قراردادی بود تنها به او یک منزل سازمانی داده بودیم و او در آنجا زندگی می‌کرد. مرحوم باتارا هیچ‌وقت از نظر پولی و حقوقی شکایت نمی‌کرد. اکثر مسئولین او را می‌شناختند و خانواده‌هایشان را برای معاینه پیش او می‌آوردند, با همه ارتباط داشت و به عضو اصلی این شهر تبدیل شده بود و کنار ما زندگی می‌کرد. اولین پرسنل بیمارستان بود که حجاب اسلامی را برگزید طالب‌زادگان اظهار کرد:‌ یادم می‌آید زمانی که جنگ شروع شد, در بیمارستان از نظر مدیریتی دچار مشکل شدیم، از من خواستند ریاست دو بیمارستان را به‌عهده بگیرم و من چون درگیر مسائل آن روز بودم هنوز جواب قبولی این مسئولیت را نداده بودم که یک روز خانم دکتر نزد من آمد و به‌زبان نیمه‌فارسی گفت «قبول کن» و من را تشویق کرد که این مسئولیت را بپذیرم. من هم پیش خودم گفتم وقتی ایشان این‌طور خالصانه و پرتلاش کار می‌کند, من چرا مانند ایشان نباشم. او روحیه بسیار قوی‌ای داشت و سالهای اولیه جنگ وقتی مجروحین را می‌آوردند چندین روز استراحت نداشت، مثلاً در عملیات فتح المبین ما 8 روز از بیمارستان بیرون نرفتیم او هم بیرون نرفت و پابه‌پای ما کمک می‌کرد و در بخش‌های مختلف که نیاز بود کار می‌کرد و ارتباط عاطفی با بیماران داشت و مثل اعضای خانواده آنها بود. وی ادامه داد: او بعد از جنگ ازدواج کرد و مسلمان شد اما به‌دلایلی طلاق گرفت و تا پایان عمرش مجرد ماند. قبل از مسلمانی اسمش «اورورا» بود, یک بار بهش گفتم "اورورا یعنی چه؟"، گفت یعنی «گل» و بعد از مسلمان شدن نام خود را به سپیده تغییر داد. در زمان جنگ و قبل از آنکه مسلمان شود در آن سالی که گفتند پرستاران کلاه‌های پرستاری خود را بردارند و حجاب اسلامی داشته باشند او اولین پرسنلی بود که حجاب اسلامی را رعایت کرد و از مقنعه استفاده کرد. باتارا بسیار نجیب, زحمتکش, خوشرو و مهربان بود و من هیچ‌گاه اخم و عصبانیتی از او ندیدم. طالب‌زادگان گفت: او در سال آخر عمر خود مبتلا به عارضه قلبی شد و درگذشت. در زمان تشییع پیکر او تمام اقشار و مردم دزفول آمده بودند و آن‌چنان به او علاقمند بودند که بسیاری از مردم به‌صورت خودجوش خیرات می‌دادند و پیکر او را با استقبال پرشکوه در شهیدآباد به خاک سپردند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت