موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي: روز 5 مرداد 1359 محمدرضا پهلوي در 61 سالگي در بيمارستان رمادي قاهره به بيماري سرطان خون درگذشت. مقامات آمريكايي و انگليسي و اسرائيلي اولين كساني بودند كه از مرگ شاه اظهار تأسف كردند. احمد علي مسعود انصاري، از خويشاوندان فرح ديبا و دوست نزديك و مشاور مالي رضا پهلوي پسر شاه معدوم ، در خاطرات خود راجع به مرگ شاه چنین می نویسد :
....وقتي به امريكا بازگشتم دو هفتهاي طول كشيد تا به كارهاي عقبافتاده و شخصي ام سر و صورتي بدهم. قصدم اين بود كه هر چه زودتر كارها سرو ساماني بگيرد كه بتوانم به مصر و نزد شاه بازگردم. بالاخره هر طور بود آماده حركت شدم. سر راه در نيويورك توقف كردم تا با هوشنگ انصاري ديداري تازه كنم. در همين ديدار بود كه بدون طرح مسئله شورا و مبارزه كه در عمل منتفي شده بود، ايشان اظهار داشت اطلاع يافته است كه حال شاه رو به وخامت گذاشته و از من خواست به مجرد رسيدن به قاهره پرس و جو كنم كه آيا شاه براي خودش وصيتنامهاي تهيه كرده است يا نه؟ و اگر وصيتنامهاي تهيه كرده متن آن چيست و به خصوص درباره آينده ايران چه نظري داده است. من گفتم حتماً در اين مورد تحقيق خواهم كرد.
در نيويورك به ملاقات آرمائو هم رفتم. اين آرمائو از همكاران و دوستان نزديك نلسون راكفلر است كه توسط وي به شاه معرفي شده بود و در مدت اقامت شاه در مكزيك و باهاماس و پاناما گوش به زنگ انجام كارهاي شاه بود. در اين ملاقات «آرمائو» از یاران راکفلر و دوست خانوادگی پهلوی ها نيز از وخامت حال شاه خبر داد و گفت: يك تيم مجهز پزشكي را براي پرواز به قاهره و معالجه شاه فراهم كرده است، و افزود: از قاهره از قول فرح به او خبر دادهاند كه با حضور پزشكان فرانسوي در قاهره كه معالجه شاه را به عهده گرفتهاند ديگر نياز به اعزام تيم پزشكي از امريكا نيست.
وي افزود: ما تا به حال چندين بار از مرگ شاه جلوگيري كردهايم اما اين بار دارد كار از دستمان در ميرود. ما تعدادي پزشكان مجرب امريكايي و به خصوص دكتر دوييكي را به توصيه شخص راكفلر آماده كردهايم كه بفرستيم قاهره و فرح گفته نيايند و گفته پزشكان فرانسوي ميگويند اگر پزشكان امريكايي بيايند ما قهر ميكنيم و ميرويم.
بعدها اين مسئله با قوت مطرح بود كه پزشكان فرانسوي در معالجه سستي كردهاند و خيليها مشكوك بودند كه شايد آنها سبب مرگ شاه شدهاند. خود من در مورد مخالفت پزشكان فرانسوي با آمدن پزشكان امريكايي بعدها مطلب را از زبان پزشكان مصري و خانم دكتر لوسيا پيرنيا نيز شنيدم.
در حاليكه آرمائو از اين مسئله به شدت ناراحت بود از او خداحافظي كردم و همان روز نيويورك را به قصد لندن وقاهره ترك گفتم ولي وقتي كه به لندن رسيدم خبر مرگ شاه را در آنجا دريافت كردم. پايان آن مرد در قاهره فرا رسيده بود و تقدير چنين ميخواست كه ديدار ما به قيامت باشد. زماني كه من به سرعت با اولين پرواز خودم را به قاهره رساندم مقدمات خاك سپاري شاه فراهم ميشد و سادات دستور تشييع جنازه شاه را توأم با تشريفات كامل رسمي صادر كرده بود.
وصيتنامه سياسي شاه
برايتان گفتم كه هنگام ترك نيويورك به لندن و از آنجا به قاهره، به ديدار هوشنگ انصاري رفتم. انصاري به من گفت وقتي به قاهره رسيدم بپرسم و جستجو كنم كه آيا شاه در مورد مسايل سياسي و آينده ايران و وليعهد وصيتي هم كرده يا نه؟ من وقتي به قاهره رسيدم مترصد بودم كه ببينم وصيتنامهاي در كار هست يا نه، و عجبا كه فهميدم وصيتنامهاي در كار نيست. به همين علت هم فرح دست به كار شده بود كه متني به نام وصيتنامه سياسي شاه تهيه شود و مأموريت و انجام كار را به عهده دكتر منتصري يكي از اشخاص مورد اعتماد و علاقه فرح سپرده بودند. جواد معينزاده و چند نفر ديگر هم همكاري ميكردند و دستاندركار بودند.
حاصل كار آنها هم متني است كه امروز به عنوان وصيتنامه سياسي شاه معروف شده و البته بعد از مرگ او به وسيله اشخاص ياد شده تهيه گرديده است. اين متن كه بيشتر احساساتي و عاطفي است تا سياسي، فاقد رهنمودهايي است كه معمولاً وصيتنامه يك رهبر سياسي را از وصيتنامه ديگران متمايز ميكند. در آن تنها به مسئله جانشيني وليعهد اشاره شده است والا از چه بايد كردها و توصيههاي سياسي سخني به ميان نميآيد.
نكته آخر آن كه در آن روزهاي اندوه و غم كه خانواده پهلوي و برخي از دوستان وفادار به شاه براي شركت در تشييع جنازهاش به قاهره آمده بودند يك نقطه بسيار درخشان همة انديشهها را به خود معطوف كرده بود و آن تصميم سادات براي تجليل از شاه ايران بود و بدين ترتيب سادات يك حركت ارزشي در كارنامه سياسي خود به ثبت رساند و اين وفاداري همواره جاي خود را در خاطرات تاريخ محفوظ نگاه خواهد داشت. پس از سقوط ، سرگذشت خاندان پهلوي در دوران آوارگي ، خاطرات احمد علي مسعود انصاري ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، تهران، بهار 1385 ، ص 195 تا 197
دیدگاه تان را بنویسید