آن کارگردان خونه مادربزرگه.... آنکه ف می گفتند می رفت اوین - درکه!

کد خبر: 247260

روزی با خواهرانش با اتوبوس به راهی می رفتند. که ناگاه یکی از جای برخاست و یک صندلی خالی گشت. پس این سه خواهر هنرمند از برای نشستن براین صندلی دعوایشان شد و جدالی سخت آن سه را درگرفت!! پس رندی آنجا بود و مسئلت از وی خواستند! فرمود: «هر کدام از شما که مسن تر است، بر روی صندلی بنشیند!!» پس هر سه خواهر به هم نگاه کردند و صندلی تا رسیدن به مقصد خالی ماند !»

آن کارگردان خونه مادربزرگه.... آنکه ف می گفتند می رفت اوین - درکه!

سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازی‌های سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند. در این مطلب «پ.خالتور» به سراغ«مرضیه برومند» رفته است. *********************************

آن بازیگر نام دار، آن هنرمند پرکار، آن بانوی هنرمند، آن خواهر راضیه و احترام برومند، آن ستارة قصه‌های تابه‌تا، آن کارگردان تئاتر عروسکی شهر موش‌ها، آن کارشناس هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، آن مادر تئاتر عروسکی کودکان و نوجوانان، آن از کارهای به نامش آرایشگاه زیبا، آن حامی طهماسب و جبلی و معتمدآریا ، آن خواهر زن داوود رشیدی، آنکه به گلشیفته کرد انتقاد شدیدی، آن کارگردان خونه مادربزرگه، آن که ف می گفتند می رفت اوین - درکه، آن کارگردان و بازیگر و عروسک گردان ایرانی، آن دارای لب خندان و ابروان کمانی، آن بانوی مهربانِ خوش زبان، آن الو الو من جوجوام را نویسنده و کارگردان ، آنکه از دیدن آثارش آب می شد در دل آدم قند، بانو مرضیه برومند!!

زاده ۱۳۳۰ در تهران بود و صاحب ذوق فراوان بود و در کار کودک و نوجوان مرد میدان بود و در برنامه های عروسکی همه چی دان بود.

نقل است روزی او را گفتند که، ما را از خاطرات دوران کودکی تان و اتحاد شما و دو خواهر هنرمندتان نکته ای به پیش آورید تا کودکان و نوجوان ما پند گیرند و این حکمت بگوش گیرند. پس مولاتنا لختی بیاندیشید و لبخندی نثار کرد و فرمود: «تو دوران مدرسه هفته آخر عيد كه مي شد هر سه به یکدیگر قول می دادیم و قسم مي خورديم که به مدرسه نيایيم! فردای آن روز که می شد، همه به مدرسه می آمدند ببينند چه كسي نيامده است . يعني من عاشق اون اتحادمون بودم !!!»

نقل است او را مشکلی پدید آمد که او را بسیار سخت و گران آمده بود. پس سر در گریبان کرد و به طریق دلداری دادن به خود فرمود: « هییی! این نیز بگذرد... اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد!!!»

نقل است روزی با خواهرانش با اتوبوس به راهی می رفتند. که ناگاه یکی از جای برخاست و یک صندلی خالی گشت. پس این سه خواهر هنرمند از برای نشستن براین صندلی دعوایشان شد و جدالی سخت آن سه را درگرفت!! پس رندی آنجا بود و مسئلت از وی خواستند! فرمود: «هر کدام از شما که مسن تر است، بر روی صندلی بنشیند!!» پس هر سه خواهر به هم نگاه کردند و صندلی تا رسیدن به مقصد خالی ماند !»

آورده اند روزی شیخ را در انجمن بازیگران سینمای ایران غمگین و سر به جیب فرو برده دیدند که رقعه ای اندر دست و زار همی زند . پس مریدان به گرد او پریدند و او را پرسیدند: «یا مولا از برای چه چنین غمین و نالانید؟» بر سر زنان فرمود: «قبض گاز آمده است.» تا مولانا این سخن بگفت، ولوله ای در جمع پدید آمد و فغان و ناله از مریدان برخاست. شیخ گریان فرمود: «کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم، حال این کلنگ بگیرید و از پیش چشم ما دور دارید که ما طاقت این بلایای زمینی و زیر زمینی نداریم.» یکی از مریدان عرض کرد: «یا شیخ این کلنگ نیست که!! قبض است.» فرمود: «هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده.»

گويند بانو برومند روزی با منتقد برنامه هفت در استودیو ای برخورد کرد. پس ناگاه به در و ديوار ­نگريست و پرید و لامپ پروژکتورها را خاموش کرد!! پس در اين حال عجب مریدی او را پرسيد: «‌يا شيخ! شما از این کار چه مقصود داشتید؟ ما را از حکمت این کار آگاه گردانید!» فرمود: «جواب منتقدان خاموشي است! مخصوصاً این یکی که از اکابر آنان است!!»

مرضیه خانم برومند را پرسیده بودند یا شیخ شما در مورد بازیگران چه نظر دارید؟ فرموده بود: «بازيگران سرمايه‌هاي كشور هستند!» این سخن را پیش مولانا سلحشور بردند و نظر او خواستند. گفت كه: «بازيگران سرمايه دارهاي كشور هستند! نه سرمایه های کشور! مخصوصاً بازیگران زن» الله اعلم !

پ. خالتور

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت