نوری که از پیشانی «حُر» منعکس می‌شد

کد خبر: 231938

مرحوم آیت‌الله تربتی می‌گفت: وقتی سر قبر حرّ می‌رفتم، آن زخم حرّ را می‌دیدم که از درون قبر، نوری از پیشانی ایشان که حضرت دستمالی بر آن پیچیده بودند، بیرون می‌آمد.

فارس: آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در دویست و بیست و پنجمین جلسه درس اخلاق خود به موضوع «معدن و اصل خیر در رضایت خداست!» پرداخت که گزیده‌ ای از سخنان وی در ادامه می‌آید:

*عنایت خاصّ الهی به بندگان خاصّ!

عرفای عظیم الشأن و اولیاء الهی یک تعبیر بسیار عالی را حسب روایات شریفه دارند که وقتی این افراد رضای حضرت حقّ را برای خودشان خریدند، آن وقت وجودشان خیر می‌شود و در دنیا بصیر هستند، طوری که به تعبیر بزرگان، بإذن الله تبارک و تعالی هیچ چیز در عالم نیست که از منظر آن‌ها پنهان بماند، چون وقتی کسی، خدا را ملاک قرار داد، حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام هم او را در بر می‌گیرد.

آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی فرمودند: موقعی که سر آقازاده‌ آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی را بریدند، ایشان در آن لحظات فرمودند: چنان پروردگار عالم مرا یاری کرد که اگر تصمیم به عفو را به موقع نمی‌گرفتم، فتنه عظمایی به وجود می‌آمد و اوضاع حوزه ما به هم می‌ریخت و به تبع آن، حوزوات دیگر هم به هم می‌ریخت. لذا فرمودند: پروردگار عامل آن لحظه مرا دریافت!

*خیر دنیا و آخرت در چیست؟

لذا وجود مقدّس زین العابدین، امام العارفین(ع) در جواب یکی از اهالی کوفه که به حضرت نامه نوشت و از حضرت خواست که خیر دنیا و آخرت را برای او تشریح کند، «و قد کَتبَ الَیهِ رجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ یَسْتَخبِرُهُ عَن خَیرِ الدُّنیا و الآخِرَةِ»، این‌گونه نوشتند: «فکتَبَ: بِسْمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ أمّا بَعدُ ، فإنَّ مَن طَلَبَ رِضا اللّهِ بسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ اُمورَ النّاسِ ، و مَن طَلَبَ رِضا النّاسِ بسَخَطِ اللّهِ و کَلَهُ اللّهُ إلى النّاسِ ، و السّلامُ». یک نامه کوتاه امّا پر از محتوا و معنا.

حضرت فرمودند: بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، آن کسی که رضای پروردگار عالم را طلب کند و این که مردم از او ناراحت باشند، برایش منعی نداشته باشد؛ یعنی در راه خشنود کردن خدا از سخط و خشم مردم، ابا و پروایی نداشته باشد؛ پروردگار عالم هم امور او را به دست می‌گیرد، طوری که از مردم بی‌نیاز می‌شود «کَفاهُ اللّهُ اُمورَ النّاسِ».

*امام(ره) را در نجف، کس دیگری حفظ می‌کرد!

عارف دامغانی یک نکته بسیار عالی را نسبت به حفاظت امام(ره) در نجف بیان فرمودند و اتّفاقاً این، مطلبی است که یکی از همراهان امام(ره) در نجف اشرف هم همین را تبیین کردند. ایشان می‌فرمودند: به امام(ره) به موقع الهام می‌شد که الآن جان شما در خطر است!

یکی از همراهان امام(ره) بیان می‌کردند: وقتی به حرم مولی‌الموالی(ع) می‌رفتیم، مردم می‌آمدند و به ایشان اظهار لطف می‌کردند، به خصوص یک موقع ایرانی‌ها دست مبارکشان را می‌بوسیدند و ایشان هم اجازه می‌دادند.

یک روز دیدیم برعکس وقتی چند نفر آمدند، دست امام(ره) را ببوسند، ایشان خلاف همیشه دست مبارکشان را زیر عبا بردند و اجازه ندادند، بعداً معلوم شد این‌ها ساواکی‌هایی بودند و قصد تعرّض و یا مسموم کردن ایشان را داشتند!

امام(ره) از کجا می‌دانستند؟! چه کسی به ایشان این پیام را داده بود که امروز محبّتت را دریغ کن و ابراز لطف به احساسات آن‌ها نکن، چون این‌ها نباید مشمول محبت تو بشوند! چه کسی خبر داده است؟!

آن کسی که امورش را به خدا سپرد و رضای حضرت حقّ را ملاک کار خود داشت، پروردگار عالم این گونه امورش را در دست می‌گیرد.

یعنی درست همان چیزی که آن مرد الهی، معلّم دامغانی بیان فرمودند که امام(ره) را در نجف کس دیگری حفظ می‌کرد، اتّفاق افتاده بود.

*چگونگی آگاه شدن یکی از همراهان امام(ره) از ممنوعیّت ورودش به عراق!

آن‌قدر امام به پروردگار عالم متّصل بود که حتّی در همان اوایل سال 57، وقتی بنا بود ایشان از عراق هم بیرون بروند، یکی از همراهانشان را از اتّفاقی آگاه کرده بودند.

آن شخصی که در فلسطین بود و می‌دانید به امّت اسلام خیانت کرد و در آخر هم خود صهیونیست‌ها او را کشتند - که معمولاً جواب خیانت، همین است. لذا آن‌ها که تصوّر می‌کنند اگر دست به دست یهود و آمریکا بدهند، خیرات و مبرّاتی برای ما به وجود می‌آید؛ بدانند برعکس است. آن‌ها اوّل کسانی را که از سر راهشان بر می‌دارند، همین خائنین هستند! - یک نامه‌ای برای امام(ره) نوشته بود و امام هم جواب نامه‌اش را داده بودند. بنا بود یکی از همراهان امام(ره) این جواب را به لبنان ببرد و اوضاع سوریه را هم بررسی کند که اگر امام(ره) بتوانند به آن‌جا بروند.

ایشان بیان کردند: ما طبق معمول برای خداحافظی به خدمت امام رفتیم که دست امام(ره) را ببوسیم و برویم. این بار خلاف همیشه، امام فرمودند: گمانم سفر شما طولانی شود! عرض کردم: نه آقا! بناست دو سه روزه به لبنان بروم و برگردم.

با دو نفر از آقایان دیگر از دفتر امام(ره) به فرودگاه رفتیم، نامه را هم بردیم. دیدیم اوضاع فرودگاه فرق می‌کند و مثل همیشه نیست. مأموران شخصی عراقی زیاد هستند. مدّتی نگذشت، یکی از همین این‌ها آمد، گفت: بین شما سه نفر کدامتان مسافرید؟ من گفتم: من مسافرم. من را در یک اتاقی بردند. نامه‌ای جلوی من گذاشتند تا آن را امضاء کنم. محتوایش این بود که دیگر نباید به عراق برگردم. ممانعت کردم امّا در آخر مجبور به امضاء کردن شدم.، آن‌جا بود که یاد این فرمایش امام(ره) افتادم که فرمودند: این سفر شما طولانی می‌شود!

*آیت‌الله سلطان آبادی چگونه غیب‌گو شد؟

به آیت‌الله العظمی ملّا فتحعلی سلطان آبادی عرضه داشتند: آقا! شما چه کردید این‌طور علم غیب دارید و نامه باز نشده و ... را می‌دانید؟

ایشان فرمودند: من رضای او را طلبیدم، نه این مطالب را و هیچ‌گاه برای این‌ها قدم برنداشتم امّا خود آن‌ها لطف کردند.

*اصل و معدن خیر!

یک تعبیر عجیبی را ابوالعرفا (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند، فرمودند: می‌دانید که چرا فرمود: «فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»؟ - جنّتی یک بار بیشتر در قرآن نیامده، جنّات تکرار شده، رضوان تکرار شده امّا جنّتی یک بار بیشتر در قرآن نیامده - فرمودند: برای این که آن کسانی که عبد شدند، فقط به جنّتی خواهند رسید و دیگر جنّات و رضوان و ... برایشان مهم نیست.

*از درون قبر حرّ ، نوری از پیشانی او بیرون می‌آید!

خدا مرحوم آیت‌الله تربتی را رحمت کند، به نقل از ایشان بیان کردند که ایشان می‌فرمودند: من وقتی سر قبر حرّ می‌رفتم، آن زخم حرّ را می‌دیدم که از درون قبر، نوری از پیشانی ایشان که حضرت دستمالی بر آن پیچیده بودند، بیرون می‌آمد.

آیت‌الله ملکی تبریزی به آیت‌الله مرعشی نجفی که شاگرد ایشان بودند، فرموده بودند: حرّ اوّل قلبش صدای امام را شنید و بعد گوشش! این معنی عجیبی دارد!

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت