آن معاون علمی رئیس جمهور... آنکه کارش بالا گرفت به سرعت نور!

کد خبر: 229500

پس از نوسانات قیمت ارز دیگر هیچ نخبه ای فکر حتی سفری چند روزه به خارج در سر نپروراند، چه رسد به آنکه قصد مهاجرت کند!!! که این از کرامات بزرگ حامی علمی کشور، مولانا جمشید باسم الله است!!! و مژده ای دیگر به شما دهم که اگر این روند ادامت یابد، دانشجویانی که به خارج رفته اند نیز جملگی به کشور باز خواهند گشت!!! و در این فکر هستیم که بنیادی با نام فرار مغزهای مقیم مرکز راه بیندازیم!گوش شیطان کر انشاالله!!

آن معاون علمی رئیس جمهور... آنکه کارش بالا گرفت به سرعت نور!

سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازی‌های سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند. در این مطلب «رفیق بی کلک» به سراغ«نسرین سلطانخواه،معاون رییس جمهور» رفته است.

*************************

آن عضو هيأت مركزي جذب وزارت علوم، آن که هنوز نکرده بود کاملا بر موضوع مهاجرت نخبگان زوم! آن معاون علمی و فناوری رئیس جمهور، آن که کارش بالا گرفت به سرعت نور! آن عضو هيأت امناي سازمان استعدادهاي درخشان، آن که رای نیاورد در انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران! آن اولین فارغ التحصیل دکترای ریاضی از دانشگاه صنعتی شریف ، آن که همه منقدان فرار مغزها از کشور را بود حریف! آن فعال پیشین ستاد انتخاباتی ریاست جمهوری ایران، آن که جا ماند از ورود به دور سوم ش ورای شهر تهران! آن عضو شوراي عالي تدوين برنامه پنجم سازندگي، آن که کثیرالشغل بود و مصداق دارندگی و برازندگی!!! آن مشاور رئیس جمهور و رییس پیشین مرکز امور زنان و خانواده، آن که به مشکلات لبخند می زد، خیلی ساده!!! آن که خودش را نمی انداخت در چاه، مولاتنا نسرین سلطانخواه!

نقل است که چون از مادر بزاد هیچ گریه نکرد و دفعتا این شعر زمزمه کرد، که:

منم نسرین، که در ایران معاون می شوم، روزی!

که سلطانی عالم را، طفیل پُست می دانم !

پس تفسیر این بیت عجب از معبران بخواستند و ایشان پیش بینی کردند که: «روزی آید که او از شدت پست و مقام، وقت سر خاراندن نداشته باشد!» و شد آنچه شد.

نقل است که چون کارش بالا گرفت و به معاونت منصوب شد منکری او را گفت: «سوالی دارم، که اگر پاسخش نگویی، به ریاستت بر امور نخبگان شک خواهم نمود!» پس بانو سلطانخواه بادی در غبغب بینداخت گفت: «بپرس!» پس پرسید: «مرا برگو اولین کسی که عبارت «مردا همه مثل همن» به کار برد، که بود؟!» پس همهمه ای در میان مریدان بیفتاد که بانو چه پاسخ خواهد داد! آورده اند که بانو نسرین فی الفور بگفت: «اولین کسی که عبارت مردها همه مثل همند به کار برد، زنی چینی بود که شوهرش در بازار گم بکرده بود!!!!» پس اینگونه بود که آن مرید بر حقانیت او ایمان بیاورد!!!

از او جملات عالی نقل است، از جمله: «شیب خروج نخبگان از کشور کاهش یافته است!» و «تاسیس پارک های علم و فناوری راهکاري براي کاهش خروج نخبگان است!» و «در حالي كه وضعيت در غرب اسفبار است، ما قادر به پرداخت يارانه هستيم!» تا این حد مسائل را خوب تحلیل می کرد!

نقل است که او را گفتند: «چرا فکری به حال خروج نخبگان از کشور نکنید؟!» پس گفت: «چرا شما نیمه پر لیوان نبینید؟!» گفتند: «کدام نیمه؟!» گفت: « اینکه از بین ۴۶۱ نفری که دارای مدال المپیادهای جهانی هستند، ۲۲۵ نفرشان از بنیاد ملی نخبگان کمک هزینه تحصیلی دریافت ‌کنند و این یعنی ۵۶ درصد دارندگان مدال المپیادهای جهانی در داخل کشور هستند!!! و مهم تر آنکه رئیسی چون ما بر ایشان حکم می راند!!!» پس مریدان او را به طریق گیر دادن گفتند: «بسیار خوب، اما بالاخره چه راهکاری برای آن عده که به هر روی می روند کرده اید؟!» گفت: «ما چندی است که این مشکل به کلی حل بکرده ایم!!!» گفتند: «چگونه؟!» گفت: «پس از نوسانات قیمت ارز دیگر هیچ نخبه ای فکر حتی سفری چند روزه به خارج در سر نپروراند، چه رسد به آنکه قصد مهاجرت کند!!! که این از کرامات بزرگ حامی علمی کشور، مولانا جمشید باسم الله است!!! و مژده ای دیگر به شما دهم که اگر این روند ادامت یابد، دانشجویانی که به خارج رفته اند نیز جملگی به کشور باز خواهند گشت!!! و در این فکر هستیم که بنیادی با نام فرار مغزهای مقیم مرکز راه بیندازیم!!!گوش شیطان کر انشاالله!!!» آورده اند چون اینگونه موضوع مهاجرت دانشجویان ختم به خیر شد، جمله مریدان این سرود به شکل دست جمعی بخواندند که:

دیگه مهاجرت، مهاجرت، فایده نداره، نداره!

دیگه دنبال ویزا دویدن، فایده نداره ، نداره!

وقتی، جوونم! پی دلار میری، کلات و نگه دار!

وقتی عمرم! فکر سفر کنی، خودت و نگه دار!

نقل است که مریدی او را عرضه داشت : «یا بانو! شما که عقل کل هستی، مرا پندی ده! که در دو راهی عجیبی گیر افتاده ام!» گفت: «کدام دو راهی؟!» گفت: «اینکه برخی اوقات دلم چیزی گوید و عقلم چیز دیگر! مانده ام به حرف کدام یک گوش کنم، تا سعادتمند شوم؟!» گفت: «هیچکدام!» گفت: «یاللعجب! پس چه کنم؟!» گفت: «تو ازدواج کرده ای یا نه؟!» گفت: «بله! یک بار!» گفت : «به حرف همسرت گوش کن، تا گمراه نشوی!» تا این حد هوای زن ها داشت!!!

رفیق بی کلک

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت