آن عضو هیأت امنای بنیاد ملی نخبگان...آن ارباب وزارت بهداشت و درمان
آوردهاند، میان زن و مرد هیچ تفاوت قایل نبود و زن بر مرد برتری ندادی!!! چنانکه فرموده بود: «بیش از ۹۵% تخلفات در کار، از سوی مردان است! در کار به ویژه، امور اقتصادی، زنان، سالم کار میکنند و هر جا نیاز باشد، حضور مییابند!!...گویند برای فرزندان و نور دیدگانش هر چند سالی که اسمارتیز میخرید، بر پشت آن مرقوم میکرد: «هر ۸ ساعت یک بار» .
سرویس خواندنی های «فردا»: به علت کثرت تقاضاهای نسوان محترم برای نواخته شدن به تازیانه نقد و هم چنین اعتراض به مردانه شدن طنازیهای سایت فردا! نویسندگان ستون تذکره الرجال تصمیم به خرق عادتی بزرگ گرفتند و پای در میدان پر خطر نقد نسوان گذاشتند ! دومین مطلب از تذکره النساء «فردا» از نظرتان می گذرد.
آن فرزند زمان!!، آن متخصص زنان، آن شمع هنر مامایی!!، آن عالَم طب را روشنایی، آن فخر بانوان، آن صاحب تألیفات فراوان، آن مخالف هر حرف حساب!!!، آن نخستین وزیر زن پس از انقلاب!!، آن همیشه پوشیده چادر مشکی، آن شیخ اصحاب پزشکی!!، آن کارشناس پزشکی قانونی، آن جانشین باقری لنکرونی!!!، آن وکیل دوره چهارم و پنجم مجلس، آن با سایر اعضای کابینه نا هم جنس!!!، آن عضو هیأت امنای بنیاد ملی نخبگان، آن ارباب وزارتخانة بهداشت و درمان، آنکه بود دیروز سر به زیر و امروز پر افاده!!، آن عضو هیأت مدیرة انجمنِ تنظیم خانواده!! آن عضو جمعیت زنان اصولگرا، آن بیمارستانهایش رها کنندة بیماران به کوه و صحرا!! آن وزیر زنان در همة تواریخ، آن نام آور به تکذیب و بعد توبیخ، آن گویندة اسرار پنهانی اُمرا، آن به فکر وضع جسمانی فقرا، آن معالج افغانی و سوری و هندی، مولاتنا مرضیه وحید دستجردی!!
اهل تهران بود اما اصلیّتش اصفهانی بود و مادر تِرِزای ثانی بود و عاشق چرب زبانی بود!
نقل است روزی در شفاکده خویش، از قلّت مراجعه بیماران، به خواب قیلوله فرو رفته بود که ناگاه به نوای مطربی دوره گرد که این بیت با سوز دل میسرود به هوش آمد که میخواند:
بسا طبیب که درمان نیافت، درد فزود
وزیر باید، مُلکِ هزار ساله چه سود؟!
پس این شعر به جان مولاتنا اثر کرد و درِ شفاکدهاش را شش قفله کرد و پایش را در یک کفش فرو کرد که تا از خلعت طبابت به جبه وزارت اندر نیایم، لختی نیاسایم که سعادت دنیا و آخرت در این دانم!
آورده اند که پس پیشنهاد وزارت به ایشان، با همسر، فرزندان و همه دوستان و آشنایان مشورت کرد و به فرمایش خودشان جملگی مخالفت کردند!! پس فرمود : «زن نیستم اگر چنین نکنم» پس چنین کرد! به این حد به مشورت اهمیت می داد و از قدرت گریزان بود و نزدیکانی به این حد عالم داشت!! خدای اطرافیانش را نگاه دارد!!
نقل است یکی از مریدان که در انجمن تنظیم خانواده خدمت او کردی، وقتی او را بر مسند وزارت دید، بیتأمل او را پرسید: « برای مشکل رزق و روزی مردم چه تدبیر کنید؟ که هدفمندی یارانهها تأثیری عجب بر امور داشته است!» از روی کیاست و به طریق بداهت فرمود: «باید که والدین، فرزندان خود تناول کنند!! و این باعث خیر فراوان است. زیرا که اولاً والدین سیر گشتهاند و مشکل رزق آنان بر طرف گردیده!! ثانیاً فرزندان دیگر گرسنه نگردند و از این حیث شاد و شنگول شوند!! ثالثاً جمعیت تنظیم گردد که خود دلیلی قاطع و برهانی دندان شکن است برای انجام آن!!
آوردهاند، میان زن و مرد هیچ تفاوت قایل نبود و زن بر مرد برتری ندادی!!! چنانکه فرموده بود: «ب یش از ۹۵% تخلفات در کار، از سوی مردان است! در کار به ویژه، امور اقتصادی، زنان، سالم کار میکنند و هر جا نیاز باشد، حضور مییابند!!»
نقل است روزی بطری آبی خرید و جرعهای از آن نوشید و مریدی را گفت: «یوخوده آب بیار بریزیم توش خیلی غلیظس!!» مرید تا این بشنید، به نگاهی معنادار او را بدید. مولانا دستجردی که به فراست از سوء ظن مرید به نسبش که به اصفهان میرسید آگاه گشت، فرمود: «ای خامِ نادان، این سخن به طریق خسّت شنیدی و ره به خطا بردی!!! لیک این سخن از آن سبب گفتم که نیترات آب تهران بالاتر از حد مجاز است و این برای دیگران زیادت خطر ندارد، امّا ما طاقت سختی نداریم!»
گویند برای فرزندان و نور دیدگانش هر چند سالی که اسمارتیز میخرید، بر پشت آن مرقوم میکرد: «هر ۸ ساعت یک بار» .نقل است روزی مریدی ضربتی خورد و حالش به وخامت گذارد. چون به دارالشفای مولانا پا نهاد مریدانِ دستجردی، او را گفتند که: «از پذیرش تو معذوریم لیک اگر جان به جان آفرین تسلیم کنی، برایت گواهینامه فوت صادر کنیم! تا حالش ببری!!!!» پس مرید ماندن مصلحت ندید و به سرعت به سوی بیمارستان خصوصی دوید.» پس چون سنوات گذشته، ابتدا تکذیب کرد و، سپس فرمود: «این توطئهای است برای آنکه به وزارت بهداشت و نظام سلامت کشور و....... ضربه وارد کنند!» بعد دستور تشکیل هیأت پیگیری داد و پس از یافتن خاطیان به طرفت العینی از سر تقصیرات جملگی آنان درگذشت، که بسیار با گذشت بود !!!
مولانا پ. خالتور!!
دیدگاه تان را بنویسید