آنکه در برنامه‌اش نه سیخ می‌سوخت و نه کباب...آنکه حرف‌هایش مناسب بود برای خواب!

کد خبر: 186213

آنکه خنده‌هایش پهلو می‌زد به لبخند ژکوند! آنکه ریتم ورزش و مردمش بود بسیار خسته کننده و کند!! آن جانشین مجری سالهای دور وارث، آنکه دائماً سخنان میهمانانش را نیمه تمام می‌گذاشت و ناقص! آنکه در برنامه‌اش نه سیخ می‌سوخت و نه کباب، آنکه حرف‌هایش مناسب بود برای خواب! آن مجری با سابقه و با اعتماد به نفس! آنکه استقبال نمی‌کرد از حاشیه و انتقاد و بحث! آنکه قائل بود برای خودش جایگاهی رفیع، مولانا شیخ بهرام شفیع! ادام الله سلطنته فی الشبکهٔ اول ایران!!!

آنکه خنده‌هایش پهلو می‌زد به لبخند ژکوند! آنکه ریتم ورزش و مردمش بود بسیار خسته کننده و کند!! آن جانشین مجری سالهای دور وارث، آنکه دائماً سخنان میهمانانش را نیمه تمام می‌گذاشت و ناقص! آنکه در برنامه‌اش نه سیخ می‌سوخت و نه کباب، آنکه حرف‌هایش مناسب بود برای خواب! آن مجری با سابقه و با اعتماد به نفس! آنکه استقبال نمی‌کرد از حاشیه و انتقاد و بحث! آنکه قائل بود برای خودش جایگاهی رفیع، مولانا شیخ بهرام شفیع! ادام الله سلطنته فی الشبکهٔ اول ایران!!!
متولد محله پامنار تهران بود و دارای مدرک کار‌شناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود و صبح‌های جمعه برنامه‌اش روی مخ بینندگان بود! و در دوران جوانی بازیکن تیم فوتبال قصر یخ تهران بود و برنامه‌اش از معدود برنامه‌های هفتگی و قدیمی ایران و جهان بود! نقل است که از کودکی عشق حضور در صدا و سیما در سر می‌پروراند و خانواده‌اش نیز برای راحتی از شرّ او چنین آرزویی برایش داشتند! از همین روی بود که پیر و جوان در حقش دعا می‌کردند که به تلوزیون راه یابد، تا لااقل بتوانند آن را به اختیار خود خاموش کنند!! نقل است که مولانا شفیع زیاد در پی جمع کردن مرید نبود و دیگران هم او را به شیخی نمی‌پذیرفتند!! از این روی هرچه از شرح حال مولانا ثبت شده است، دسترنج مخالفان بود! نقل است که مولانا شفیع درپی جذب مخاطب چندسالی به جوان‌سازی و تغییراتی ساختاری در برنامه‌اش روی آورده بود و این کار را از دیگران شروع کرده بود و خود را به کلی از یاد برده بود! این قدر دغدغه دیگران داشت این مولانا بهرام!! پس چون مریدان وی را گفتند که: «یا مولا! مجری اصلی برنامه را کی عوض کنید؟!» ‌فرمود: جوانی شمع ره کردم که جویم «ورزش و مردم!» بجستم آن و عمراً چشم زین برنامه درپوشم!! نقل است که ورزش و مردم از سال ۵۸ آغاز به کار کرده بود و مولانا از سال ۶۰ کرسی آن برنامه را بغل کرده بود و معتقد بود: «صدمین سال پخش برنامه «ورزش و مردم» را نیز جشن خواهم گرفت!» مولانا اعتقاد داشت که اگر کسی با پارتی بازی به پستی برسد قطعا سقوط می‌کند و در مجلس دیگری در همین راستا فرموده بود که: «پسرش یکی از گزارشگران تواناست!» نقل است از آن وقت که سبزه خطش بر پشت لبان دلفریبش دمید! ریش پرفسوری می‌گذاشت و پیوسته به مریدان می‌گفت: «تا ریش‌های پورفوسوری‌ام را نزده‌ام، هر سوالی دارید بپرسید!!» اما مریدان همچنان ترجیح می‌دادند که جواب سوال‌هایشان را از منبع دیگری به دست آوردند!! مولانا در حدی پاس نقد را نگاه می‌داشت که می‌فرمود: «کسانی که مرا نقد می‌کنند خفاشان کورچشمی هستند که در غارهای تاریک زندگی می‌کنند و نور برنامه ورزش و مردم آزارشان می‌دهد!!» نقل است که در دوران جوانی برقی سه‌فاز او را بگرفت و به چند متری آن طرف‌تر پرت کرد! پس ازجایش بلند شد و گفت: «اگر مردی یک فاز یک فاز پیش آی، تا حسابت را کف دستت بگذارم!» آورده‌اند که روزی بهرامنا در استدیو ورزش و مردم به فکری عمیق فرو رفته بود و دائماً شکر می‌گذارد! پس او را گفتند: «تو را چه شده که این قدر متفکر می‌نمایی و خدای را شکر می‌گذاری؟!» پس آهی کشید و فرمود: «با خود می‌اندیشیدم که اگر مولانا ادیسون برق را کشف نکرده بود، اکنون باید در ظلمت، برنامه ورزش و مردم را اجرا می‌کردیم!! بدین سبب پیوسته شکر این نعمت به جای آورم!» نقل است که روزی یکی از دست اندرکاران برنامه ورزش و مردم به مولانا شفیع گفت: «یا شیخ! چند وقتی است که بیندگان برنامه امانمان را بریده‌اند و‌گاه و بی‌گاه تماس می‌گیرند و از برنامه انتقاد می‌کنند!! مانده‌ایم که چه کنیم با این همه منتقد؟!» پس مولانا شفیع پاسخ داد: «اینکه کاری ندارد، خط تلفن فعلی را دایورت کنید بر روی برنامه ۹۰ تا هم از شر مخالفان قدرنا‌شناس راحت شویم، هم مقداری به مخاطبان برنامه آن جوانک حاشیه ساز افزوده باشیم!!» پس چنین کردند و راحت شدند!
رفیقِ بی‌کلک
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت