احساسات و افکار یکدیگر را بفهمیم

برنا: بدون درک واقعی هیچ راهی برای ایجاد روابط خانوادگی غنی و پاداش دهنده وجود ندارد. ممکن است روابط مصنوعی باشند، ممکن است کنشی یا عمل گرانه باشد اما نمی توانند متحول و عمیقاً راضی کننده باشند، مگر اینکه بر اساس درک حقیقی استوار شوند. در واقع در ژرفای دل هر خانواده، درد حقیقی همان بدفهمی و سوء تفاهم است. پدری تعریف می کند که دختر دبستانی اش در مدرسه مشکل داشت. همه ی بچه های کلاس ممتاز و درسخوان بودند و مشکلی در مدرسه نداشتند اما دختر او در ریاضی دچار مشکل شده بود. وقتی معلمش تفریق را درس داد، دختر اصلاً یاد نگرفت و هر بار عصبی و گریان به خانه می آمد. پدر تصمیم گرفت که یک بعد از ظهر وقتش را با او بگذراند و تفریق را به دخترش یاد دهد. پدر به دقت مفهوم تفریق را یاد داد و بعد چند مساله به او داد اما باز هم یاد نگرفته بود. پدر بی حوصله پنج عدد سیب را در یک ردیف چید. دو سیب برداشت. ناگهان چهره ی دختر از هم باز شد. انگار چراغی در ذهن او روشن شده بود. ناگهان گفت: هیچ کس به من نگفته بود باید کم کنیم! هیچ کس متوجه نشده بود که دختر فقط نمی دانست "تفریق" یعنی "کم کردن"! از آن لحظه به بعد، دختر تفریق را یاد گرفت. وقتی با بچه های کوچک سر و کار داریم باید بدانیم از کجا می آیند و به چه چیز فکر می کنند، چون معمولاً تعداد کلماتی که می شناسند، برای توضیح دادن افکارشان کافی نیست. وقتی با همسرمان نیز ارتباط داریم باید بدانیم که هر انسانی با یک زمینه ی منحصر به فرد از زندگی و تجربیات و افکار و ارزش ها آمده است، نباید انتظار داشته باشیم که با بیان جمله ای و یا انجام دادن عملی آنها همان منظوری را دارند که ما با گفتن آن حرف یا رفتار کردن به آن عمل داریم. بیشتر اوقات، اشتباهات بچه ها، همسر و اعضای خانواده ی ما، حاصل نیت بد نیست. فقط ما واقعاً درک نمی کنیم. اغلب مشکلات خانواده ها به علت نداشتن درک صحیح از یکدیگر است. وقتی مشکلی پیش می آید اغلب به جای اینکه خود را جای دیگری بگذاریم و سعی کنیم او را درک کنیم، به قضاوت و سرزنش می پردازیم. غافل از اینکه شاید اگر فقط احساسات، افکار و دلایل را بفهمیم، شاید به او حق دهیم. اما ما اکثراً با چشمان باز به درون دل یکدیگر نگاه نمی کنیم. اگر این کار را می کردیم، بیش از نود درصد مشکلات و مسایل حل می شد. اخیراً نویسندگان زیادی در مورد مساله ی خانواده کار می کنند و این نکته را دریافته و با آن درگیر شده اند. شواهد بسیاری وجود دارد که اهمیت حیاتی "فهمیدن" را نشان میدهد. این واقعیت که این نوع کتاب ها طرفداران زیادی پیدا کرده اند، خود نشان دهنده ی این است که مردم تا چه اندازه تشنه ی درک شدن هستند.